
آشپزهای اینستاگرامی که ذهن میپزند!/ تغییر تدریجی سبک زندگی با چاشنی چربی و قند
به گزارش پردیسان آنلاین؛عکسهای رنگی، چشم شما را میگیرد و دهانتان را آب میاندازد. پیش خودتان میگویید ببین چه کار کرده است. دلتان میخواهد مثل
به گزارش پردیسان آنلاین؛عکسهای رنگی، چشم شما را میگیرد و دهانتان را آب میاندازد. پیش خودتان میگویید ببین چه کار کرده است. دلتان میخواهد مثل
دورش را گرفتهاند. یک سیل آدم عاشق که به شوق دیدنش آمدهاند. جوان و پیر فرقی نمیکند. ردیف اول انگار سهم دهه هشتادیهاست؛ دهه هشتادیهایی از جنس خودش که آرام پیغامشان را در گوش حسن نجوا میکنند: «سلام ما رو به ارباب برسون رفیق، حالا که میری به بیبی زهرا بگو توفیق سربازی امام زمان رو نصیب ما هم بکنه، یادت نره بگی اسم ما هم تو لیست شهدا بذارند، تو لیست فداییهای حضرت مهدی!» و بعد صدای هقهق گریه است که امان میبرد از کلمات!
خودکشی دو نوع است؛ موفق یا ناموفق. خودکشی موفق منجر به مرگ میشود. اما در خودکشی ناموفق، فرد فقط به خودش آسیب نمیزند و ممکن است تا پایان عمر طوری با عوارض اقدام به خودکشی درگیر باشد که بعد از آن بارها آرزوی نبودن کند و حتی برای اطرافیان خود مشکلات بسیار بزرگ تری ایجاد کند.
این آخر هفته، ما خانم های خانه، بقیه خانواده را به آهارگردی پاییزی دعوت کردیم. بعد از آن، خود را از بزرگراه شهید بابایی به ورودی جاده لشگرک رساندیم. حاجی آباد و اوشان را که رد کردیم، در خروجی دره بهشت، چهره پاییزی روستای شکرآب آهار به رویمان لبخند زد و ماجراجویی خانوادگی ما شروع شد.
«از شهید فقط دو صفحه دستخط مانده بود. من هم میخواستم با آن دو صفحه یک دلنوشته کوتاه بنویسم تا یک کتابچه شود. اما نوشتهای از شهید خواندم و نظرم عوض شد. شهید محمدحسن جایی نوشته بود که دلم میخواهد خاطرات روزانهام را جایی بنویسم تا ثبت شود اما حیف که به خاطر مشغلههایم وقتش را ندارم. همین هم جرقهای بود برای نوشتن یک داستان کامل از او. خودش تکتک راوی ها را جلوی پایم گذاشت و کتابم را کامل کرد. تازه وقتی کتابش را مینوشتم شناختمش.»
«خوش به حالت. فردا عازم کربلایی. راستی چرا انقد دوست داری بری کربلا؟!» میگوید: «گِله و شکایت دارم از امام حسین. مامان بزرگم یه عمر منتظر بود امام حسین بطلبدش. اما نطلبیده از این دنیا رفت. مامان بزرگم بود که منو عاشق امام حسین کرد. حالا حس میکنم تنهاترین آدم دنیام. میرم پیش آقا گِله کنم!»
قبول کرد ما را برساند حرم. اما خلاف مسیر حرم حرکت کرد. کمکم از جادهٔ اصلی خارج شد و به یک فرعی سوت و کور و تاریک رفت. ترسیده بودیم. آن زمان هنوز داعش در عراق گردن کشی میکرد. دایی در گوشم میگفت «این داعشیه. داره ما رو میبره که سر به نیست کنه. اشهدت رو بخون.». جوان در بیراههای خاکی به سرعت میراند. کاری از دستمان بر نمیآمد، جز اینکه بپرسیم «وین تذهب أخی؟».
روزی که برای اولین بار دست دختر ۳ سالهاش را گرفت و راهی تنها سینمای شهرشان شد، دلش میخواست دخترش هم مثل خود او، خاطرات شیرین سینما رفتن با مادر را در ذهنش حک کند و به خوبی با این فضای جذاب فرهنگی آشنا شود. به خصوص حالا که بعد از مدتها یک فیلم سینمایی کودکانه روی پرده میرفت و ممکن بود تا ماهها بعد، دیگر خبری از فیلمی مختص به بچهها نباشد! امروز روز ملی سینماست؛ روزی که یکبار دیگر کمبودهای سینمای کودک را در گوش اهالی فن فریاد میزند و از خلاء جدی در این عرصه خبر میدهد.
حاج رحیم دل توی دلش نبود .دو تا دختر جوان ،میان یک معرکهای که اصلا معلوم نبود قرار است چه باشد و به کجا ختم شود. از دخترها اصرار و از حاج رحیم انکار. کفرش که بالا آمده بود هیچ ،کمکم صدایش به چند تا خانه آنطرفتر هم میرسید :«پدر صلواتی ها ! حالا من را میفرستید دنبال نخود سیاه؟!»اما مامان توران که آمد، انگار دهان حاجی همبسته شد .«بروید در پناه خدا.»
«من در همه سه سالی که مدیریت مرکز نگهداری زنان کارتنخواب میدان شوش را داشتم با چندین مداح صحبت کردم، چه مداح خانم و چه مداح آقا. گفتم محرم بیایید در مرکز ما، روضه بخوانید، هیات بگیرید. اما راضی نشدند بیایند. می دانم دلیل نیامدنشان چه بود! اینکه زنان کارتن خوابی که از نظر اخلاقی هم مشکل دارند اصلاً هیات میخواهند چه کار؟ اما ای کاش این گزارش برسد به دست مداحان و هیاتی های اهل دل و حرف های ما را بشنوند.»
قصه زندگیاش را که میگوید تازه میفهمیم چرا نمیخواست ۷ سال قبل کسی از کربلا رفتنش با خبر شود و میگفت همه خندهشان میگیرد . حتماً فکر میکرد همسایهها با شنیدن این خبر یاد قمه کشیها وعربده کشیهایش می افتند، شاید هم تصویر دستگیری و زنجیر پایش در طرح جمع آوری اراذل و اوباش محله برایشان تداعی میشد. اما روایت زندگی اش مصداقی طلایی است برای این جمله نورانی؛ «انَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ هُدًی وَ سَفِینَهُ نَجَاه»
بازار آموزش بیکلام در سفر اربعین داغ داغ است. مفاهیمی مثل صبر، گذشت، بخشش … که در طول سالها همه تلاشتان را میکنید آنها را به روشهای مستقیم و غیرمستقیم به فرزندتان آموزش دهید در این سفر چندروزه، میتوانید بیکلام و بدون حرف در بچههایتان نهادینه کنید. میپرسید چطور؟ با ما همراه شوید.
کریم اهل بیت؛ هیچ کس با این لقب بیگانه نیست و همه به خوبی میدانیم امام حسن مجتبی(ع) به سبب کرامت و بخشندگی بسیارشان به این لقب شناخته میشدند اما فضائل اخلاقی این امام بزرگوار صرفا به این صفت برازنده محدود نمیشده و روایات آموزنده بسیاری از فضائل ایشان نقل شده که در اینجا بخشی از آنها را باهم مرور میکنیم.
بسیاری از خانوادهها بعد از ازدواج فرزندشان، عملا او را از دست داده اند؛ چون همسر فرزندشان مانع رفتوآمد آنها شدهاند… این فرزندان از محبت پدر و مادر، جمعهای خانوادگی در مناسبتهای مختلف و رفتوآمدهای صمیمانه با خانوادهشان محروم شدهاند، چون همسرشان نپذیرفته فردی که الان همسر اوست، قبلا در بستر یک خانواده رشد کرده و پیش از هر کس، متعلق به آنهاست.