مصطفی چمران، مردی اسطوره‌ای و زندگی‌اش دائم در تلاطم بود؛ اطرافیان او مدعی‌اند که چمران آرام و قرار نداشت و مصداق این صحبت آنجا است که حتی زمانی که برای تحصیل در آمریکا بود، این بی‌قراری او را به جنوب لبنان کشاند تا در کنار دردهای شیعیان مظلوم آن کشور رشد کند.

به گزارش پردیسان آنلاین، باید این‌طور گفت که مصطفی چمران، مردی اسطوره‌ای و زندگی‌اش دائم در تلاطم بود؛ اطرافیان او مدعی‌اند که چمران آرام و قرار نداشت و مصداق این صحبت آنجا است که حتی زمانی که برای تحصیل در آمریکا بود، این بی‌قراری او را به جنوب لبنان کشاند تا در کنار دردهای شیعیان مظلوم آن کشور رشد کند و پس از آن نیز همین بی‌قراری او را به ایران بازگرداند تا در بزرگ‌ترین انقلاب جهان در قرن بیستم نقش‌آفرین باشد.

وی در دست‌نوشته‌ای خطاب به مادرش هنگام ورود به ایران نوشته بود: «وقتی می‌خواستم از ایران بروم تو به فرودگاه آمدی و در گوش من چنین گفتی که ای مصطفی! من تو را با شیره جانم بزرگ کردم و حالا که داری از ایران می‌روی هیچ‌چیزی از تو نمی‌خواهم، فقط یک سفارش دارم که خدا را فراموش نکنی؛ ای مادر بعد از ۲۲ سال به وطن بازمی‌گردم و به تو اطمینان می‌دهم که حتی برای یک لحظه هم خدا را فراموش نکرده‌ام.»

چمران یک رزمنده عارف بود

شاید بسیاری حتی اگر شناخت کاملی از چمران نداشته باشند، او را به حضور رشادتمندانه در پاوه بشناسند؛ زمانی که در پاوه همه امیدها قطع شده بود و تمام پستی و بلندی‌ها به دست دشمن افتاده بود، چمران در آنجا با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب را با به صبح امید وصل کند و شهر مصیبت زده را از سقوط حتمی نجات دهد و آنجا بود که پیامی از فرمانده کل قوا به سربازان جان بر کف خود رسید؛ امام (ره) به ارتش فرمان داد تا در ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.

رزمندگان به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه‌ریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالی‌ترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانی‌ها به وقوع پیوست و در عرض ۱۵ روز شهرها و راه‌ها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.

چمران یک رزمنده عارف بود

پس از این پیروزی بود که چمران از طرف امام‌خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب شد و در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامه‌های وسیع بنیادی دست زد که پاک‌سازی ارتش و پیاده کردن برنامه‌های اصلاحی از این قبیل است.

شهید مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و بر این اساس در یکی از نیایش‌های خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینگونه نوشته است: «خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده‌اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده‌اند که به راستی خجلم و آن‌قدر خود را کوچک می‌بینم که نمی‌توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.»

چمران یک رزمنده عارف بود

شهید چمران پس از این مسیر به نمایندگی رهبر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به‌طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند؛ پس از آن نیز گروهی از رزمندگان داوطلب، گِرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ‌های نامنظم را در اهواز تشکیل داد.

ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ‌های نامنظم یکی از مهم‌ترین اقدامات شهید چمران بود؛ در این امر جاده‌های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‌های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک‌ماه، آب کارون را به طرف تانک‌های دشمن روانه ساخت، به‌طوری که آن‌ها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‌نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.

یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرت‌ها قبلاً فکر آن را نکرده بودند.

شهید چمران وقتی سوار ماشین بود و به سوی دهلاویه می‌رفت، در یادداشتی نوشته است «ای حیات! با تو وداع می‌کنم. ای پاهای من! می‌دانم که شما چابک هستید؛ می‌دانم فداکارید؛ اکنون می‌خواهم که در این لحظات آخر، آبروی مرا حفظ کنید. ای پاهای من! سریع و توانا باشید. ای دست‌های من! قوی و دقیق باشید. ای چشمان من! تیزبین و هوشیار باشید. ای قلب من! این لحظات را تحمل کن؛ به شما قول می‌دهم که پس از چند لحظه، همه شما در استراحتی عمیق و ابدی، آرامش بیابید؛ من دیگر شما را رنج نخواهم داد؛ دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما از خستگی، فریاد نخواهید کرد.»

چمران یک رزمنده عارف بود

دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‌سابقه‌ای نصیحت کرده بود و در آن لحظات ‬ به قربانگاه می‌رفت؛ سال‌ها یاران و تربیت‏‬‌شدگان او در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند؛ او‬ به طرف سوسنگرد به راه افتاد و همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‌شان، ایرج رستمی را به آن‌ها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‌برد.»

شهید چمران در آخرین لحظات و در نزدیک‌ترین نقطه به دشمن، پشت خاک‌ریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به‌خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‌شد و مطمئناً دشمن هم آن‌ها را دیده بود؛ آتش خمپاره که از نخستین ساعات بامداد شروع شده بود و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند؛ در این لحظات یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‌ای جانکاه بودند که خمپاره‌ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‌ها، یکی از شاگردان متواضع علی (ع) و حسین (ع)، به امام خویش پیوست.

چمران که در این لحظات به معبود خویش شتافت، همانی بود که در عاشقانه‌ترین یادداشت‌های خود نوشت: «همیشه می‌خواستم که شمع باشم و بسوزم و نور بدهم و نمونه‌ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم؛ می‌خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم؛ می‌خواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم؛ می‌خواستم فریاد شوم و زمین و آسمان را با فداکاری و ایمان و پایداری خود بلرزانم؛ می‌خواستم میزان حق و باطل باشم.»