
تفالی که به شهادت ختم شد / خونی که برفهای بلندای «قامیش» را قرمز کرد
همرزم شهید جداریسیلاب میگوید: در آن گلویی که از کودکی نوای روضه سیدالشهدا(ع) سر میداد، ترکشی جا خوش کرد که گلو و فک او را برید. اکبر در آن شب جانفرسا به میهمانی اباعبدالله(ع) شتافت. شاید نوحهای که بیشتر از همه میخواند در صورت غرق به خونش تجلی پیدا کرد: حسین جان، من از کودکی عاشقت بودهام.