اگر همچون مردم بوسنی ضعیف باشی و قدرت نظامی و دفاعی خودت را تقویت نکنی و مظلوم‌بازی دربیاوری و تقاضای کمک و رحم از سازمان‌ملل و مجامع جهانی و ابرقدرتها داشته باشی، نتیجه‌اش این می‌شود که به دست صرب‌ها و با چراغ سبز امریکا تیکه‌پاره‌ات می‌کنند.

قانون دنیای امروز قانون جنگل است. اگر ضعیف باشی، محکوم به مرگ و نیستی هستی. اگر نزنی، زده می‌شوی. اگر حمله نکنی، مورد حمله قرار می‌گیری. اگر قوی نشوی بوسیله اقویا کتک می‌خوری. اگر شل بیایی سفت می‌خوری. اگر موشک نزنی، موشک‌بارانت می‌کنند. اگر دم از “گفت‌گوی تمدن‌ها” بزنی، “جنگ تمدن‌ها” را نشانت می‌دهند و تو را جزو “محور شرارت” معرفی می‌کنند. اگر دست صلح و دوستی دراز کنی، باز هم تو را استعمار و استثمار می‌کنند و برای چاپیدن منابع کشورت نقشه می‌کشند!

اگر همچون مردم بوسنی ضعیف باشی و قدرت نظامی و دفاعی خودت را تقویت نکنی و مظلوم‌بازی دربیاوری و تقاضای کمک و رحم از سازمان‌ملل و مجامع جهانی و ابرقدرتها داشته باشی، نتیجه‌اش این می‌شود که به دست صرب‌ها و با چراغ سبز امریکا تیکه‌پاره‌ات می‌کنند و ناموست را جلوی چشمت مفتضح می‌کنند و نوزاد خردسالت را جلوی چشمت ذبح می‌کنند و آب از آب تکان نخواهد خورد!

رفع سایه شوم جنگ با “اعمال اقتدار” نه با “اظهار ضعف”

تجربه تلخ لیبی و سایر کشورهایی که از ترس جنگ، امکانات و توانمندیهای هسته‌ای و نظامی خود را به حریف واگذار کردند ثابت می‌کند که اگر می خواهیم سایه شوم جنگ را از سر کشور و مردم دور کنیم باید به عملیات صادق ۱ و ۲ اکتفا نکرده و همچنان ضربات مهلک و فلج‌کننده بیشتری به دشمن وارد کنیم. آنچنان ضرباتی که دشمن را به این نتیجه برساند که بهترین راه برای در امان ماندن از حملات کُشنده و پی در پی جمهوری اسلامی، اجتناب از هرگونه جنگ و کشتار و خونریزی است!

باید آنقدر اعمال اقتدار کرد که صهیونیسم‌ جنایتکار نه فقط خیال جنگ با ایران را از سرش بیرون افکند، بلکه بیش از این جرات حمله به مردم بی‌دفاع لبنان و غزه و سوریه را نداشته باشد. تنها راه “مقاومت” است و بیراهه “سازش، مذاکره، تنش‌زدایی” ره به جایی نخواهد برد.

اسرائیل “قُلیدون” هم نیست، چه برسد به “قلی”

نقل است که مردم ساکن در یکی از روستاها که سالها مورد هجوم و تعرض عده‌ای قلدر، باج‌بگیر، دزد، چاقوکش‌ و راه‌زن‌ها قرار گرفته بود، بالاخره روزی همت کردند و با ترس و لرز و زحمت فراوان دو تن از اعضای گروه اراذل و اوباش را بازداشت و زندانی کردند. اما باز هم بخاطر ترس نهفته در اعماق دلشان، جرات بازجویی و مجازات آن دو سارق نابکار را نداشتند.

بالاخره یکی از پهلوانان شجاع و جوانمرد روستا جرات کرد و برای بازجویی سارقین قدم جلو گذاشت.

پهلوان پر دل و جگر روستا از سارق اولی پرسید: اسمت چیه؟!

سارق که هنوز حساب کار دستش نیامده بود و خیال می‌کرد این هم مثل سایر مردم ترسو و بزدل است، با پررویی و جسارت بادی به غبغب انداخته، با پوزخند بر لب و با لهجه لاتی و داش‌مشتی‌اش گفت: “فری”!

پهلوان بدون معطلی با دست ورزشکاری و تنومندش یک سیلی محکم و آبدار نثارش کرد؛ بطوریکه از برق از سرش پرید و به گوشه‌ای پرتاب شد.

پهلوان دوباره به طرف جناب دزد آمد و گفت: فلان فلان شده! هنوز انگار نمی‌دانی با کی طرف هستی؟! درست و مودب حرف بزن و الا همین‌جا جلوی چشم مردم لت و پارت می‌کنم و دمار از روزگارت درمی‌آورم و کاری می‌کنم که عبرت روزگار شوی!

سارق که بدجوری خودش را باخته بود و از شدت درد به خودش می‌پیچید، حساب کار دستش آمد و فهمید که یک من ماست چقدر کره دارد، لذا اینبار مودبانه و متواضعانه و با لب و دندان خونی‌اش گفت: ببخشید اسمم “فریدون” است.

پهلوان پس از ضرب شستی که از اولی گرفته بود، ایندفعه با صلابت و شهامت هرچه‌بیشتر به سراغ دومی آمد و با صدای پرهیبتش فریاد زد: نکبت! اسم تو چیه؟!

سارق دوم که اسمش “قُلی” بود و از مشاهده اعمال اقتدار پهلوان نسبت به رفیقش، بدجوری لرزه بر اندامش افتاده بود و حسابی قالب تهی کرده بود؛ با خودش گفت که اگر بگوید “قلی”؛ همچون “فری” یک سیلی آبدار نوش جان خواهد کرد و دندان‌هایش الساعه کف آسفالت خیابان خواهد ریخت؛ لذا با لحنی خاشعانه و توأم با ترس و لرز گفت: چاکر شما، بند کفش شما، خاک زیر پای شما، عبد حقیر و ذلیل شما، “قلیدون” هستم!!

لحظه‌ای آرامشان نگذارید!

خداوند بر درجات امام راحل بیفزاید که روح خودباوری و شجاعت را در مردم ایران احیا نموده و فرمود: “همیشه با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظه‏ ای آرامتان نمی‏ گذارند”. صحیفه امام؛ ج۲۱؛ ص۳۲۸