ماجرای رفاقتی که به شهادت ختم شد/ «سیدرحمان» و «محمدرضا» با هم عقداخوت بسته بودند

رفاقت میان شهید «سیدرحمان هاشمی» و شهید «محمدرضا تورجی‌زاده» میان دوستانش زبانزد بود، رفاقتی که به شهادت ختم شد و حالا مزار هر دو در گلستان شهدا کنار هم قرار گرفته است، سیدرحمان در سال ۱۳۴۵ متولد شد و در ۲۰ سالگی در عملیات کربلای ۵ و چند ماهی زودتر از محمدرضا به آسمان پر کشید.

به گزارش خبرنگار پردیسان آنلاین، رفاقت میان رزمندگان، یکی از ابعاد جذاب و کمتر گفته شده دوران دفاع مقدس است، دورانی که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان یک گنج نام بردند، گنجینه تمام‌ناپذیری که هرچه بیشتر در اعماق آن غوطه‌ور شویم به ابعاد تازه‌تر و جذاب‌تری از آن دوران برخورد می‌کنیم که صدها نکته و درس در آن نهفته است، رفاقت میان رزمندگان از نوع رفاقتی بود که گاهاً آنها را از برادر خونی به هم نزدیک‌تر کرده و آن قدر ریشه‌دار و عمیق بود که به اخوت و برادری واقعی تبدیل شده بود.

ماجرای بین شهید «سیدرحمان هاشمی» و شهید «محمدرضا تورجی‌زاده» نیز از همین برادری‌هاست، دو رزمنده‌ای که حالا مزارشان در گلستان شهدا هم کنار هم قرار گرفته است.

شرح رفاقت سیدرحمان و محمدرضا آن قدر شیرین بوده که دوستان مشترکشان با آه و حسرت از آن یاد می‌کنند، رفاقتی که «محسن علی‌نجیمی» درباره آن می‌گوید: دوستی عجیبی بین این دو بود طوری که هیچ وقت از هم جدا نمی‌شدند و مدتی قبل از شهادت رحمان عقد اخوت هم خوانده بودند و دعا می‌کردند که با هم شهید بشوند اما مرحله اول عملیات کربلای ۵ بود که عهدشان شکسته شد و سیدرحمان شهید شد.

سیدرحمان، دوستی بود که خدا برای محمدرضا فرستاده بود

سیدرحمان، بعد از شهادت «محمدحسن هدایت»، دوست صمیمی محمدرضا شده بود و این دو همیشه و همه جا با هم و در کنار هم بودند و محمدرضا، او را دوستی می‌دانست که خدا بعد از شهید هدایت برایش فرستاده بود اما سیدرحمان هم زودتر از او به آسمان پر کشید تا داغ جدایی برای دوست صمیمی‌اش گران تمام شود، به طوری که شهید تورجی‌زاده در بیشتر مواقع در فراق یار و یاور صمیمی خود ناراحت و گریان است تا اینکه یک روز صبح با نشاط و خوشحالی خاصی از خواب بلند می‌شود.

گویا خوابی دیده و رحمان از او خواسته برای شهادت باید بیشتر بکوشد، محمدرضا نیز مُصمم تر از گذشته باز هم به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شود.

نجیمی با اشاره به آخرین روزهای زندگی شهید تورجی‌زاده و تعریف یکی از دوستان مشترک می‌گوید: قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سیدرحمان هاشمی، دیگر گریه نمی‌کرد، دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید که ما از آن‌ها بی‌خبر بودیم، سراغ مسئول گلستان شهدا رفت و از او خواست در کنار سیدرحمان کسی را دفن نکند، ایشان هم گفت: من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا دفن کنیم، محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت: شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار، همان‌طور هم شد و محمد در کنار سیدرحمان دفن شد.

ماجرای رفاقتی که به شهادت ختم شد/ سید رحمان و محمدرضا با هم عقد اخوت بسته بودند

اهل محل جرأت نمی‌کردند که خبر شهادت او را به من بدهند

شهید سیدرحمان هاشمی سال ۱۳۴۵ در یکی از محله‌های قدیمی اصفهان چشم به این جهان گشود، مادر سیدرحمان درباره او گفته است: «قبل از به دنیا آمدنش وقتی آبستن بودم به خانه مادربزرگم رفتم، او به من گفت: پسر می‌زایی اسمش را کمال بگذار یا رحمان، خلاصه به دنیا آمد. تا کلاس هفتم را خواند. همه کارهایش با بقیه فرق داشت. همیشه از او نور می‌بارید، نماز شب می‌خواند و همین‌طور می‌نشست با خدا حرف می‌زد.

به عنوان داوطلب به جبهه رفت و بعد از آن ۴۰ روز یک بار مرخصی می‌گرفت، یک روز پستچی از کربلای ۵ برایمان نامه آورده بود و بعدش خبر شهادتش را بنیاد شهید آورد. وقتی به سردخانه رفتم و او را دیدم پنج روز بود که او را آورده بودند، اهل محله جرأت نمی‌کردند به من بگویند، من وقتی جسدش را دیدم از هوش رفتم، من را آورده بودند، اما جسد را نیاورده بودند، وقتی به هوش آمدم دیدم سرم تو دستم است و تا چهلمش این خانه لبالب آدم بود.»

مادر شهید هم چنین درباره سیدرحمان گفته بود: ۲۱ سالش بود که شهید شد وقتی می‌خواست از خانه بیرون برود عطر می‌زد، به او می‌گفتم این عطر را برای چی می‌زنی؟ می‌گفت مادر یک روز به دردت می‌خورد حالا هر چه نزد من می‌آید بوی عطرش به مشامم می‌خورد؛ همیشه در عزاداری امام حسین (ع) فعالیت می‌کرد و عاشق امام حسین (ع) بود در زمان انقلاب در مراسم تظاهرات شرکت می‌کرد و موقع آمدن امام (ره) به تهران رفتیم و او امام را دید، عاشق امام (ره) و راهش بود و آخر به شهادت که آرزویش بود، رسید. حالا هم هر وقت کاری دارم و از او بخواهم ناامیدم نمی‌کند.»

شهید هاشمی در وصیت‌نامه خود به جوانان توصیه کرده است: «از خواهران و برادران می‌خواهم که در کارهایتان موفق بوده و توکل بر خدا و امامان داشته باشید، اگر دنیا با شما نبود شکر نعمت کنید و به خاطر خدا صبر کنید، لحظه‌ای از خدا غافل نباشید، ذکر خدا بگویید، امام زمان (عج) را دعا کنید، دنیا محل گذار است دل به دنیا نبندید و برای آخرت توشه جمع کنید.

برادران عزیز فطرت شما پاک و دست نخورده است و شما را خدا عزت داد که این دوران عزیز و با برکت را درک کرده و در این دوران قرار گرفته‌اید، بدانید که اسلام پیش از هر چیز به شما جوانان مسلمان و نونهالان پاک احتیاج دارد؛ شما اکنون باید به سلاح علم و ایمان عمل مجهز شوید تا اینکه در آینده بتوانید این انقلاب را که نتیجه خون چندین هزار شهید است قوام بخشید.»

لینک کوتاه خبر:

pardysanonline.ir/?p=272668

Leave your thought here

آخرین اخبار

تصویر روز: