«نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ»؛ جذابیت روایت روان در برابر قاطعیت خطابه‌های شخصی

هر چند ۹۸ سالی دشوار بود و ایرانیان انواعی از سختی‌ها از سیلاب و فراغ تا درد بیماری و فقدان را در آن تجربه کردند، نویسندگان و صنعت نشر در برابر این لطمات سر فرو نیاوردند و چون هزاران سال گذشته به میراث زبان فارسی افزودند.

بنابر آمار خانه کتاب تعداد عناوین چاپ شده در سال ۱۳۹۸ اعم از چاپ اول و تجدید چاپ نسبت به سال گذشته افزایش ۲۰ درصدی را نشان می دهد و همانطور که از آمار برمی‌آید گروه موضوعی ادبیات با مجموع ۱۵ میلیون و ۲۷۶ هزار و ۶۴ شمارگان در رتبه سوم بعد از کتاب‌های کمک‌درسی و کودک قرار دارند.

پرونده تورق کتابخانه ۹۸ بازخوانی برخی آثار سال گذشته به ویژه آثار ادبی است که یا در جوایز مختلف ادبی دولتی یا خصوصی جایزه گرفته‌اند، یا توجه منتقدان را به خود جلب کرده‌اند یا بر اساس ملاک‌های بازار نشر ایران پرفروش شده‌اند. عناوین این پرونده برایندی از عنوان‌های پرفروش و مورد اقبال عمومی در گزارش‌های جمع‌بندی مطبوعات آخر سال، جوایز ادبی و کتاب برگزار شده و فهرست‌ نهایی جوایز برگزار نشده و نقدهای صفحات فرهنگی و ادبی نشریات است.

نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ؛ سفرنامه‌ای از دو سفر به کره شمالی

رضا امیرخانی نامی آشنا در ادبیات امروز ایران است؛ او که از اواسط دهه ۷۰ خورشیدی کار خود را در زمینه داستان آغاز کرد توانسته برخی از پرفروش‌ترین داستان‌های ایرانی را در سال‌های اخیر به نام خود ثبت کند و غیر از داستان و رمان در شاخه سفرنامه نیز فعال بوده و کتاب جانستان کابلستان را از سفری به افغانستان و داستان سیستان را در همین قالب نوشته است.

کتاب نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ شرح دو سفر امیرخانی خرداد و بهمن ۹۷ به شهر پیونگ‌یانگ است که در هر سفر حدود ۸ روز را در سفر به این شهر گذرانده است. سفر اول به بهانه همراهی با شماری از اعضای حزب موتلفه و به عنوان نویسنده مستند انجام می‌شود ولی بعد از آن امیرخانی در نوشتن سفرنامه مردد است؛ تا اینکه به دلیل اتفاقاتی تصمیم می‌گیرد ماجرای سفر را بنویسد و متوجه می‌شود به اندازه کافی با انسان کره شمالی آشنا نشده و نیاز به سفری دیگر به این کشور دارد، بنابراین مقدمات سفر دوم را از طریق سفارت کره شمالی در ایران فراهم و بار دیگر بهمن همان سال دوباره و با هدف آشنایی با اعضای این جامعه و نه دستاوردها و وضعیت صنعتی و مشکلات اقتصادی آن به پیونگ یانگ می‌رود.

این کتاب در ۳۴۳ صفحه همراه با عکس‌هایی از مجتبی دعایی ابتدا قرار بوده برای سی‌وسومین نمایشگاه کتاب در اردیبهشت ۹۹ به بازار بیاید، مطابق تصمیم نویسنده و همراهی ناشر (افق) در روزهای شیوع کرونا در ایران؛ یعنی اسفند ۹۸ راهی بازار شد و تا زمان نوشتن این مطلب به چاپ سوم رسیده و ۱۵ هزار نسخه از آن به دست خوانندگان.

پیونگ‌یانگ، چرا؟

سفرنامه سبک ادبی است که در ایران سابقه طولانی دارد و سفرنامه ناصرخسرو (قرن پنجم ه.ق) از متون کلاسیک ادبیات فارسی به شمار می‌آید. سفرنامه‌نویسی و وقایع‌نویسی‌ از دوران صفویه و تحت تاثیر سفرنامه‌نویسان خارجی و افزایش رفت‌وآمدها، دگرگون و سفرنامه‌نویسی به سنتی جدی تبدیل شد. این سنت در دوران قاجار به اوج رسید که این سفرنامه‌ها نه فقط از جهت اطلاعات مستقیم بلکه نثر و وضعیت اجتماعی، سیاسی، تاریخی آن روزگار نیز امروزه اهمیت یافته‌اند. در روزگار ما نیز با توجه به اهمیت سفر و روحیه تنوع‌طلبی انسان امروز سفرنامه اهمیت دوباره‌ای پیدا کرده است.

نیم‌دانگ؛ پیونگ‌یانگ که در همین قالب می‌گنجد در ۳۴۳ صفحه و چند فصل به نام های الطریق ثم الرفیق، کیم‌چی، قاشق‌چی و چیطولی نوشته شده؛ دو عنوان اول مربوط به سفر اول و دو بعدی برای سفر ثانی هستند.

کره شمالی در سال‌های اخیر به یکی از قطب‌های کنجکاوی‌برانگیز نویسندگان و نخبگان جهانی و حتی مردم عادی تبدیل شده است. هر سال کتاب‌هایی در مورد این کشور و بیشتر توسط افرادی که از آن فرار کرده‌اند منتشر و شماری نیز به فارسی ترجمه و چاپ می‌شوند (برای نمونه روخانه تباهی و اتهام). بنابراین سفر به این کشور هر چقدر دشوار و حتی در بعضی موارد ناممکن، برای هر نویسنده‌ای جذابیت‌های خود را دارد و امیرخانی در همان ابتدای کتاب (صفحات ۸ به بعد) نشان می‌دهد سه بار برای سفر به این کشور تلاش کرده که هر بار موفق نشده است؛ پس وقتی پیشنهادی باواسطه از سوی حزب موتلفه برای همراهی شماری از اعضای آن در این سفر می‌شود طبیعی است قدر بداند و رد نکند.

البته دلیلی برای این علاقه نمی‌آورد ولی از میان سطور می‌توان فهمید او به دنبال پی بردن به تغییراتی است که نزدیک به ۷۰ سال تحریم (تحریم‌های کره شمالی از دهه ۵۰ میلادی شروع شد) و دوری از جامعه جهانی بر مردم و جامعه کره شمالی و به نوعی تنها بازمانده از نظام کمونیسم و بلوک شرق پدید آورده است.

نویسنده در همان صفحات اول تا حدی هدف و شکل نوشتن سفرنامه را شرح می‌دهد که «از آن سو شاید در ابتدای سفر با پوشش مستندساز ویزا گرفته باشم، اما بازگویی همه‌گانی دیدارهای رسمی حزب که قسمت اصلی این سفر است، وظیفه‌ی من نیست و به نظرم خلاف اخلاق هم باشد. (مگر این‌که نکته‌ای خلاف منافع ملی باشد. من چیزی را می‌نویسم که اولا مربوط به نگاه خودم باشد و در ثانی به کار مخاطب بیاید. باقی نه در وظیفه‌ی من است و نه در حوصله‌ی مخاطب (ص. ۴۳)

مساله ای به نام نثر؛ لحن، رسم الخط، واژگان و ویرایش

شاید اولین موضوعی که در کتاب جلب توجه کند لحن امیرخانی باشد؛ او از همان ابتدا به خواننده نشان می‌دهد با نویسنده‌ای شوخ روبروست که ضمن شوخی حرف‌های خود را هم می‌زند و برای زدن این حرف‌ها دانستنی‌هایش را از قرآن و حدیث و گاه موضوعات علمی به رخ می‌کشد. «همان روز اول به کیم میونگ چو گرا دادیم که خوردن با چاپ استیک و چوب‌های غذاخوری آسیای شرق را در حد مسابقه‌ی محله بلدیم، اما برای غذاخوردن باید برای‌مان قاشق و چنگال بیاورند (ص. ۳۸). یا «مامور پذیرایی ما که دختری است با لباس سنتی کره‌ی شمالی و دی‌شب هم سر شام دیده بودیم‌ش جلو می‌پرد و من را مثل مرغ، «جا،جا» می‌کند در اتاق مخصوص خودمان (ص.۴۱).

یا اینجا که به آیه ۶۵ سوره بقره اشاره می‌کند: البته ام‌روز سه‌شنبه است و شنبه نیست که یوم السبت باشد والا قرده خاسئین هم شده بودیم! (ص. ۸۹)

رسم الخط کتاب نیز که در صفحه اول نوشته شده مطابق دیدگاه مولف است، بر جدانویسی کامل بنا شده طوری که قطعا با هر رسم الخطی حتی رسم‌الخط جدیدترین کتب درسی هم فرق دارد و کمی برای خواننده غریب می‌آید: ارتباط عمیق الزاما اقتصادی نیست و مهم‌تر این‌که هم‌واره در رابطه‌ی شمال و جنوب شکل نمی‌گیرد (ص. ۸۴). یا صبحانه به‌ترین وقت است که آدمی‌زاد با ساکنان هتل آشنا شود (ص. ۴۱).

بنابراین هر سیلاب جدا نوشته شده است و اصل جدانویسی در مورد ضمایر و علامت‌های جمع هم صدق می‌کند.

در مورد واژگان گاه استفاده از کلمات انگلیسی و گاه معادل‌های فارسی استفاده می‌شود و خود را مقید به استفاده از کلمات اصح و ادق فارسی نمی‌داند. اما این سرمهمان‌دار خوب‌ می‌داند که پروازشان هیچ‌جا ثبت نشده است روی اینترنت و طبعاً نمی‌توانستیم پیش از سفر اُردر بدهیم…سر مهمان‌دار «آی دو مای بست» ی می‌گوید و اضافه می‌کند که شاید به تعداد نتوانیم غذای گیاه‌خواران پیدا کنیم…خیالی نیست… (ص. ۲۴). یا اینجا: همین اتفاق در کوه و صحرا و کنار پرچم و وسط شهر هم می‌افتد…فیلم خیلی هپی اند نبود!! (ص. ۲۵).

اما گاه هم مخاطب را با واژگانی خودساخته آشنا می‌کند: اصرار می‌کنیم تا زبان‌دان و بچه‌ی خیابان ظفر بیایند مراسم نماز عید فطر و مهم‌تر این‌که بعد در صبناهار (برانچ!) سفارت هم‌راه ما باشند، اما قبول نمی‌کنند (ص. ۱۴۹).

هر چند بازی‌های زبانی و لحن شوخ و شنگ امیرخانی کار خواندن کتاب را برای خوانندگان ایرانی جذاب کرده و پربیراه نیست اگر بخش زیادی از جذابیت کتاب را به آن نسبت دهیم، قطعا مانعی در ترجمه این اثر به دیگر زبان‌هاست، آنهم برای نویسنده ای که شماری از آثار داستانی‌اش به زبان‌های دیگر ترجمه شده‌اند.

چرا نیم‌دانگ از پیونگ‌یانگ؟

امیرخانی در هر دو سفر به پیونگ‌یانگ و شاید در هر لحظه دنبال فضایی است که فارغ از برنامه‌های مدون و از پیش تعیین‌شده حزب کارگران کره شمالی که حزب خواهرخوانده موتلفه و میزبان گروه محسوب می شود، با شهر و البته مردم آن آشنا شود اما در سفر اول بسیار کم و در حد فرارهای چنددقیقه‌ای از دست مترجم و نماینده حزب و در سفر دوم بیشتر میسر می‌شود. با وجود این، تلاش‌های او در سفر دوم به آفریدن فرصت‌هایی منجر می‌شود که خود بعد می‌فهمد با برنامه‌ریزی حزب آفریده شده‌اند. بنابراین روایتی که از مردم این کشور در دو سفر ارائه می‌دهد از نظر خود اصح و ادق نیست و جایی چنین آن را تشبیه می کند.

علی معلم دامغانی زمانی سروده بود که شهد سمرقند به قند فروشند دانگی از این روستا به چند فروشند؟ و ما حالا گرفتار فهم نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ هستیم! هراسان که کلد نودل را گلد نودل فهم نکنیم! (ص. ۲۴۶).

امیرخانی در آخرین دیدار سفر اول هیئت که با دومین نفر حزب یعنی ری سویونگ است؛ موضوع قرارهای فشرده و از پیش تعیین‌شده را مطرح و تلویحا اجازه سفر دیگری را به این کشور می‌گیرد و از ابتدای درخواست سفر دوم حضور و بازدید از یکی از مجتمع‌های مسکونی در شهر و روستا به صورت عادی، حضور در یک مراسم ازدواج، حضور در یک مراسم فوت و حضور در یک بیمارستان و گزارش نوع مواجهه با تولد فرزند را می‌خواهد و البته بعد خواسته‌هایی را نیز مانند دیدار با یک فرد فراری از کره شمالی که به کره جنوبی گریخته ولی بعد بازگشته را نیز اضافه می کند.

اما همه این دیدارها به قرارهایی برنامه‌ریزی‌شده تبدیل می‌شود و مثلا درخواست برای دیدن یک مراسم عروسی، یک مراسم فوت و یک مراسم تولد در قالب دیداری با رئیس انجمن مردم‌شناسی و در حضور مترجم، مسئول کمیته روابط خارجی فرهنگی با کشورهای خارجی حزب کارگران (که در این سفر همیشه همراه امیرخانی و همسفرانش است) و مسئولی از حزب که حتی گاه در حضور نویسنده ایرانی آشکارا موجب تغییر پاسخ‌های رئیس انجمن مردم‌شناسی می‌شود. اما فرار یا ترس مردم کره شمالی از خارجی‌ها بیش از همه مایه تعجب است؛ طوری که هر بار امیرخانی بدون حضور مترجم معرفی‌شده توسط حزب به هر بهانه‌ای می‌خواهد صحبت را با آنها باز کند موفق نمی‌شود. بنابراین او با هر تلاشی که می‌کند باز هم معتقد است نتوانسته این جامعه را به‌خوبی بشناسد و تا این حد متوجه می شود که هیچ فردیتی در کار نیست. حتا در حد نام یک شاعر…(ص. ۴۹)

نویسنده در مورد رژه دختران و پسران در خیابان می‌نویسد: دوباره به بچه‌ها نگاه می‌کنم. با صدای مربی نظامی که بلندگوی دستی دارد و وسط پخش سرود ضبط‌شده گام‌هاشان را منظم می‌کنند. جوری که می توان نوک پاشان را شاغول گذاشت و خط‌کشی کرد…انگار یک شبح تکثیرشده باشند…(ص. ۴۹)

توصیف‌های او از افرادی که در خیابان می‌بیند یا آنها که مثلا به خانه‌شان می رود نشان می دهد مردم از زندگی خود راضی هستند یا دست‌کم نارضایتی در ظاهرشان نیست اما آیا واقعا گزینه دیگری هم دارند؟

یادم می‌آید که در میدانی در پیونگ‌یانگ کلی دانش‌آموز جمع شده بودند و سرودی می‌خواندند که معناش می‌شد ما شادترین مردم جهان‌یم. و به نظرم به این باور داشتند، چون امکان مقایسه نداشتند. (ص. ۱۹۶)

سفرنامه یا بیان اعتقادات فردی؟

امیرخانی که معمولا در مواضع سیاسی خود پرده‌پوشی ندارد، در این کتاب نیز حرف‌های خود را البته بی‌ربط و باربط به موضوع اصلی زده است. گاه با توجه به وضعیت کره شمالی و نداشتن ارتباط با کشورهای دیگر در مورد اهمیت روابط بین‌المللی؛ به ویژه روابط فرهنگی صحبت می‌کند و گاه با اشاره به تحریم، تحریم‌های امروز را بیشتر از جنس تحریم فرهنگی و رسانه‌ای می‌داند.

مساله تک‌صدایی و عوارض آن را در جوامع هم از زبان خوش و مستقیم با خواننده و هم در گفت‌وگو با بعضی میزبانان کره شمالی مطرح می‌کند و وقتی متوجه می شود تامین برق خانگی برای حزب کارگران کره شمالی ممکن نیست و بعضی دانش‌آموزان از چراغ‌های برق خیابان برای درس خواندن استفاده می‌کنند بحث مفصلی در مورد دلیل پیشرفت نکردن در شاخه‌های صنعتی غیرنظامی با وجود پیشرفت‌های نظامی راه می‌اندازد.

بعضی از این بحث‌ها با وضعیت داخلی ما منطبق است و همین باعث شده شماری از منتقدان معتقد باشند امیرخانی در این دو سفر بیشتر به دنبال یافتن مناسبات جامعه ایرانی با کره شمالی و انسان این دو سرزمین باشد؛ زیرا هر دو با مساله‌ای مهم و مشترک روبرو هستند؛ تحریم. حتی اگر این فرض صحت داشته باشد خود او چند جا به تفاوت‌های ماهوی این دو اشاره می‌کند (مثل وقتی در مورد تفاوت توریست‌های چینی و احتمالا توریست‌های ایرانی در پیونگ یانگ حرف می‌زند ص. ۸۲). 

شاید اگر این اظهارنظرهای مستقیم که پاره‌ای به انتقادات صریح به اقدامات و سیاست‌های کلی دولت‌ها و حکومت برمی‌گردد در کتاب نبود، مخاطب بهتر به شکل غیرمستقیم می‌توانست هم از نوشته امیرخانی لذت ببرد و هم به اصل ماجرا پی.

نویسنده در توصیف مکان‌ها و افراد هماهنگ با هدف اصلی خود که شناخت جامعه کره شمالی است پیش می‌رود، گاه ضروری می‌بیند و مثلا فضای هتل و وسایل قدیمی آن یا افرادی که در آن حضور دارند را تا حدی تشریح می‌کند و گاه هم خسته از جلسات رسمی و تعارف‌های تکراری ذکری از آنها نمی‌آورد که این نقطه قوت کتاب است؛ زیرا احتمالا شرح آنها به دلزدگی مخاطب نیز می‌انجامیده است.

کتاب نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ با وجود علاقه‌ای که برای شناخت بیشتر جامعه کره شمالی وجود دارد و البته دشواری امکان حضور در این کشور و کتاب‌های قابل توجهی که هر ساله در مورد این کشور و مردمش به بازار کتاب ایران می‌اید گامی خوب در رسیدن به درک تازه‌ای از این جامعه است که برای ما نیز مانند دیگر مردم جهان تا حد زیادی مرموز و بیش از دیگر جوامع و مفاهیم یاداور داستان فیل در تاریکی مولاناست.

امیرخانی به خوبی توانسته با استفاده از نثر روان و قلم گرم مخاطب را طی این دو سفر با خود همراه کند، هر چند شاید در انتشار آن کمی عجله کرده و اگر بازمی‌خواند هم چند غلط املایی و مطبعی را از کتاب حذف می‌کرد و هم بعضی نظرهای شخصی و سیاسی را که گاه چند صفحه پشت سرهم به خطابه‌ای می‌ماند که برای مخاطب نوشته است اما شاید مخاطب امروز بی‌حوصله‌تر از آن باشد که این حرف‌ها را تاب بیاورد. 

لینک کوتاه خبر:

pardysanonline.ir/?p=58610

Leave your thought here

آخرین اخبار

تصویر روز: