به گزارش پردیسان آنلاین، تاریخ سیاسی معاصر ونزوئلا بدون نام هوگو چاوز قابل روایت نیست. مردی که از دل ارتش برخاست، اما با ورود به قدرت مسیر تازهای در آمریکای لاتین گشود؛ مسیری که محور آن استقلال سیاسی، عدالت اجتماعی و فاصله گرفتن از سلطه واشنگتن بود.
چاوز با تکیه بر گفتمان ضداستعماری و مردمی، ساختاری را در ونزوئلا پایهگذاری کرد که هدفش پایان دادن به دههها نفوذ سیاسی و اقتصادی آمریکا و شرکتهای چندملیتی در این کشور بود. با اوجگیری جریان بولیواری، چپگرایان و مارکسیستها وارد ساختار رسمی قدرت شدند؛ رخدادی که طبیعی بود بهعنوان تهدیدی ایدئولوژیک علیه هژمونی لیبرالی آمریکا دیده شود. با رسیدن مادورو به قدرت، این مسیر نهتنها متوقف نشد، بلکه تثبیت شد و همین باعث شد واشنگتن ونزوئلا را کشوری «سرکش» و «نافرمان» در برابر نظم آمریکامحور معرفی کند.

ترس آمریکا از چپگرایی؛ هشداری که از نیمقرن پیش داده شد
ورود جریانهای چپ و مارکسیست به قدرت در ونزوئلا برای واشنگتن فقط یک تغییر سیاسی نبود؛ تهدیدی مستقیم علیه نظریه لیبرالدموکراسی آمریکامحور بود. مقامات امنیتی ایالات متحده سالها است هشدار دادهاند که چرخش کشورهای آمریکای لاتین به سمت جریانهای مردمی و عدالتخواه، امکان مدیریت منطقه از طریق شرکتهای انرژی، بانکها، ارتشها و سفارتخانههای آمریکا را از بین میبرد.
ایالات متحده در طول قرن گذشته بارها نشان داده که تحمل استقلال واقعی در آمریکای لاتین را ندارد و سابقه مداخلات آن روشن است؛ از عملیات خلیج خوکها در کوبا، حمایت از کودتای پینوشه در شیلی، حمله به گرانادا، حمایت از کنتراها در نیکاراگوئه، تا حمله نظامی به پاناما و دخالتهای پیدرپی در هائیتی. اینها تنها بخشی از مجموعه اقداماتی است که واشنگتن برای حفظ کنترل در «حیاطخلوت» خود انجام داده است.

دکترین مونرو و روزولت؛ زمانی که آمریکا خود را مالک آمریکای لاتین دانست
پایه ورود ساختاری آمریکا به آمریکای لاتین به دکترین مونرو بازمیگردد؛ دکتری که در دوران ریاستجمهوری جیمز مونرو تصویب شد و آشکارا کشورهای منطقه را عرصه نفوذ انحصاری واشنگتن تعریف میکرد. سالها بعد، با دکترین روزولت، این رویکرد بهسمت مداخلهگری آشکارتر حرکت کرد. این دو دکترین مبنای نظمی را ساختند که ونزوئلا امروز بهطور کامل در برابر آن ایستاده است؛ نظمی مبتنی بر تبعیت سیاسی، کنترل منابع و محدودسازی روابط مستقل کشورها.

نظم آمریکایی و انکار آن توسط ونزوئلا
واشنگتن مدعی است نظم بینالمللی باید بر اساس لیبرالیسم، بازار آزاد و پیروی از سیاستهای آمریکا باشد، اما در عمل این نظم به معنای دخالت در تصمیمات کشورها، کنترل منابع و محدود کردن روابط مستقل است. ونزوئلا چنین نظمی را تحمیلی میداند و حاضر نیست استقلال سیاسی خود را قربانی منافع آمریکا کند. همین ایستادگی کافی بود تا کاراکاس با تحریم، تهدید و فشار مستقیم مواجه شود.
ترامپ، شعار صلح و واقعیت تهدید نظامی علیه ونزوئلا
اگرچه ترامپ خود را رئیسجمهور صلح معرفی میکرد، اما یکی از صریحترین تهدیدهای نظامی علیه ونزوئلا را مطرح کرد؛ تنها جرم ونزوئلا این بود که زیر بار فشار و خواست آمریکا نمیرفت. بهانههایی که واشنگتن علیه کاراکاس مطرح میکند، از ادعای مبارزه با مواد مخدر تا فساد و نقض حقوق بشر، همان الگوی تکراری است؛ دقیقاً مشابه روایت دروغین سلاحهای کشتار جمعی که زمینهساز حمله آمریکا به عراق شد.
این رفتار نشان داد که لیبرالیسم برای آمریکا تنها یک شعار است و هرگاه منافعش به خطر بیفتد، رئالیسم سخت و بیپرده جای آن را میگیرد. ایالات متحده مروج نهادهای بینالمللی است، اما خود بیشترین نقض قواعد آنها را انجام میدهد.
آمریکا به دنبال احیای قدرت برتر خود در جهان است
حجتالله سلطانی کارشناس مسائل بینالملل در گفتوگو با خبرنگار پردیسان آنلاین اظهار کرد: در سیاست خارجی آمریکا تغییراتی اتفاق افتاده است. یکی از مهمترین مصادیق آن، تغییر عنوان «وزارت دفاع» به «وزارت جنگ» است. در دنیا، تنها رژیم صهیونیستی و آمریکا چنین اقدامی انجام داده و تقریباً تمام کشورهای دیگر وزارت دفاع دارند؛ یعنی نیروهای مسلح جنبه دفاعی دارند و هدف تهاجمی برای سلطه، استیضاح یا تجاوز ندارند.
وی افزود: رژیم صهیونیستی که برای جامعه جهانی بهعنوان یک رژیم خونریز و توسعهطلب شناخته شده، به دنبال گسترش سلطه خود و به زعم خود «اسرائیل بزرگ» است، اما آنچه در آمریکا اتفاق افتاده، کشوری که خود را مهد دموکراسی معرفی میکند و مقر سازمان ملل در آنجا است و ادعای دموکراسی دارند اینگونه تغییر محتوایی و عمیقی است که جای سوال و بررسی دارد.
کارشناس مسائل بینالملل تصریح کرد: در ادامه، سیاستهای ترامپ را مشاهده میکنیم؛ کسی که با شعار «نه به جنگ» رأی آورد و تأکید داشت که باید به جنگهای بینتیجه پایان داد، سربازان به کشور بازگردند و هزینههای نظامی صرف داخل آمریکا شود تا دوباره آمریکا بزرگ و قدرتمند شود. اینها شعار بود، اما در عمل ترامپ به طور کامل متفاوت و متضاد بود. ترامپ حتی اعتراف کرد که حمله اسرائیل با هماهنگی و نظارت او انجام شده است. بمباران ایران و صفآرایی نظامی که در کارائیب انجام داد کامل مغایر با وعدههای اولیه او بود.
سلطانی ادامه داد: همه اینها به طرز تفکری بازمیگردد که در دولت ترامپ شکل گرفته؛ رویکردی که معتقد است آمریکا باید قدرت برتر خود را در جهان اعمال و هژمونی گذشته را احیا کند. برای این منظور، گاهی قواعد و مقررات حقوق بینالملل نقض میشوند تا قدرت آمریکا به دنیا نشان داده شود.
وی خاطرنشان کرد: بهعنوان نمونه، بمباران تأسیسات اتمی ایران یک نقض فاحش حقوق بینالملل بود. آمریکا که عضو NPT و آژانس بینالمللی انرژی اتمی است و اسناد مرتبط را امضا کرده، بهصراحت در این اسناد نوشته شده است که تأسیسات اتمی از هرگونه حمله مصون و ایمن هستند و هیچکس حق حمله به این تأسیسات را ندارد. علاوه بر این، اصولی مانند عدم تجاوز و احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها که در کنوانسیونها و معاهدات متعدد که آمریکا عضو آنها است، نادیده گرفته شد.
ونزوئلا در نیمکره غربی همواره برای آمریکا یک چالش و «خار در چشم آمریکا» بوده است
کارشناس مسائل بینالملل عنوان کرد: در دولت جدید، طرز تفکری که حاکم است بر احیای قدرت و سلطه آمریکا متمرکز است. در همین چارچوب، صف آرایی شکل گرفته توسط آمریکا بر علیه ونزوئلا نیز اینگونه تحلیل میشود. ونزوئلا در نیمکره غربی همواره برای آمریکا یک چالش و «خار در چشم آمریکا» بوده است. با توجه به تاریخ ونزوئلا که از سال ۱۹۹۹ با روی کار آمدن هوگو چاوز رئیس جمهور ملیگرای این کشور، آمریکا دست به اقداماتی زد که که سلطه آمریکا را به چالش کشیده است.
سلطانی گفت: آمریکا همواره تلاش کرده به این کشور ضربه بزند؛ از کودتای ۲۰۰۱ علیه چاوز گرفته تا خرابکاریهای نفتی و تحریمها. حتی درباره فوت چاوز، برخی کارشناسان بینالمللی احتمال ترور بیولوژیک را مطرح کردهاند. اکنون نیز صفآرایی نظامی ترامپ در کارائیب در همین چارچوب قرار دارد. انتقال حجم قابل توجهی از تجهیزات و نیروهای نظامی نمیتواند بدون هدف باشد؛ زیرا با سیاست اعلامی ترامپ که نشان دادن قدرت برتر آمریکا است، همخوانی دارد.
وی در پایان گفت: اگرچه لفاظیهای دولت آمریکا بیشتر از اقدام عملی بوده و تاکنون چند بار گفته شده حمله زمینی صورت میگیرد یا آمادهسازی برای ضربهزدن انجام شده، انتظار میرود آمریکا برای اجرای سیاستهای خود در منطقه آمریکا لاتین تعرض نظامی به ونزوئلا انجام بدهد اما اینکه آیا «ساعت صفر» نزدیک شده یا خیر را با قطعیت و اطمینان نمیتوان گفت.

هدف نهایی واشنگتن؛ نفت، انرژی و سلطه سیاسی
به گزارش پردیسان آنلاین، به نظر میرسد منازعه واشنگتن با کاراکاس نه محدود به اختلافات سیاسی است و نه تنها نزاعی ایدئولوژیک؛ بلکه رویارویی با کشوری است که تصمیم گرفته استقلال راهبردی خود را در برابر فشار تمامقد آمریکا حفظ کند. ونزوئلا امروز در تقاطع سه محور قرار دارد: مقاومت سیاسی در برابر نظم آمریکامحور، تداوم مسیر بولیواری و مالکیت بر یکی از بزرگترین ذخایر نفتی جهان.
برای ایالات متحده، مهار چنین کشوری ضرورتی ژئوپلیتیکی تلقی میشود؛ ضرورتی که از نگاه واشنگتن با تحریم، تهدید و حتی صفآرایی نظامی توجیهپذیر است. همزمان، برای ونزوئلا این رویارویی آزمونی است برای اثبات توانایی یک دولت مستقل در حفظ مسیر خود خارج از مدار قدرت آمریکا.
تحولات اخیر نشان میدهد کشمکش میان دو طرف وارد مرحلهای حساس شده است. با وجود لفاظیهای تند کاخ سفید، هنوز نمیتوان با قطعیت از «ساعت صفر» سخن گفت، اما شواهد حاکی است واشنگتن تلاش میکند ابزارهای فشار خود را بازتعریف و ساختار قدرتنماییاش را در نیمکره غربی احیا کند.
آنچه مسلم است، ونزوئلا تنها یک پرونده سیاست خارجی برای آمریکا نیست؛ گرهای استراتژیک در معادله انرژی جهان که تا زمانی که مستقل بماند، نظم مطلوب واشنگتن در آمریکای لاتین ناتمام میماند.