پردیسان آنلاین/ گاهی ما اعمالی انجام داده ایم که نه تنها برایمان سودی نداشته، بلکه موجب رسوایی و ذلّت ما در قیامت نیز می‌شود. آیا این پشیمانی ندارد؟

به گزارش پردیسان آنلاین، کتاب «پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق» اثری از مرحوم آیت الله مصباح یزدی است که محتوای آن در شماره های مختلف، تقدیم شما فرهیختگان خواهد شد.

درس سوم : محاسبه نفس (۲)

یَا ابْنَ جُنْدَب حَقٌّ عَلی کُلِّ مُسْلِم یَعْرِفُنا اَنْ یَعْرِضُ عَمَلَهُ فی کُلِّ یَوم و لَیْلَه عَلی نَفْسِهِ فَیَکُونُ مُحاسِبَ نَفْسِهِ فَاِنْ رَأی حَسَنَهً اسْتَزادَ مِنْها و اِنْ رَأی سَیِّئَهً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ یُخْزی یَوْمَ القیامهِ.

حساب گری، حتی در اجتناب از کارهای لغو، مشتبه و مکروه

در جلسه گذشته گفته شد که امام صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب فرمودند: هر که افتخار انتساب به مکتب ما را دارد و از معرفت اسلام بهره مند می‌باشد و ظیفه دارد در هر شبانه روز نسبت به اعمال خود محاسبه‌ای داشته باشد.

به عبارت دیگر، هر کس باید از خودش حساب بکشد؛ اگر دید کارهای خوبی انجام داده، از خدا بخواهد که توفیق زیادتی آن کارها را به او مرحمت کند و اگر دید لغزشی از وی سر زده، استغفار کند تا در قیامت مبتلا به خزی و رسوایی نشود.

در محاسبه، باید توجه داشته باشیم که آیا اعمال خوبی هم که از ما سر زده واقعاً مؤثّر بوده و مورد قبول واقع شده، یا فاسد گردیده و به مرتبه قبولی نرسیده است؟ زیرا کارهای خوب هم در صورتی حسنه واقعی است و در سعادت انسان تأثیر دارد که با نیتی صحیح انجام گیرد.

اگر انسان کار خوب را به نیت ریا و سُمعه انجام دهد، برای این که دیگران ببینند و بشنوند و از او تعریف کنند، نه تنها ثوابی از آن نمی‌برد و موجب سعادتش نمی‌شود، بلکه حتی ممکن است موجب سقوط او هم بشود.

انسان برای آن که موقعیت خود را در مقابل رفتارهایش بهتر درک کند، خوب است همین طور که در دنیا نسبت به اموالش حساب گر است، قدری تأمل کند و به حساب اعمالش هم رسیدگی نماید.

به طور طبیعی، هر کسی سرمایه‌ای دارد نگران آن است که آیا کسبش سود کافی داشته یا نه. یک تاجر و کاسب گاهی وقتی حساب می‌کند، می‌بیند که سرمایه اش از بین رفته و هیچ سودی عایدش نشده است. وضعیت بدتر این است که با سرمایه اش چیزی خریده باشد که نه تنها سودی برایش نیاورده، بلکه ضررهای جسمی، روحی، خانوادگی، و رسوایی هم در پی داشته است.

کسانی که در اموالشان اهل محاسبه هستند، علاوه بر این که سعی می‌کنند از این دو وضعیت اجتناب کنند، در مورد سود هم همیشه به دنبال آن هستند معامله‌ای انجام دهند که سود بیش تری داشته باشد. این گونه افراد اگر متوجه شوند که مثلاً، با سرمایه گذاری در کاری هزار تومان سود به دست می‌آورند، حاضر نیستند آن سرمایه را در کار دیگری که پانصد تومان سود برایشان می‌آورد، صرف کنند و با خود می‌گویند: چرا سرمایه را صرف کاری کنیم که سودش کم است؟

در مورد اعمالی هم که ما انجام می‌دهیم شبیه این وضعیت‌ها وجود دارد. گاهی ما اعمالی انجام داده ایم که نه تنها برایمان سودی نداشته، بلکه موجب رسوایی و ذلّت ما در قیامت نیز می‌شود. آیا این پشیمانی ندارد؟ اگر انسان به جای آن که سرمایه اش را در کاری که سود و درآمدی دارد به جریان بیندازد، آن را راکد بگذارد یا در زمینه نامناسبی از آن استفاده کند، کار بیهوده‌ای انجام نداده است؟ شاید هیچ ضرری نکرده باشد ولی به هر حال کسی که اهل تجارت و اهل حساب باشد، نه فقط از ضرر بلکه از این هم که از معامله اش هیچ فایده‌ای نبرده است ناراحت می‌شود. این گونه کارهای بی فایده در لسان شرع «لغو» نامیده می‌شود.

در سوره مؤمنون می‌خوانیم: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛(۷) مؤمنان کسانی‌اند که از کارهای بی فایده اعراض می‌کنند. وقتی سرمایه‌ای داریم که می‌توان با آن به سودی سرشار رسید چرا آن را در کاری صرف کنیم که هیچ فایده‌ای ندارد؟

برخی افراد آن قدر حساب گرند که حتی شب نگرانند مبادا از جنسی که خریده‌اند در معامله فردا سود خوبی نبرند، مبادا جنس آنها معیوب باشد. ما نیز در اعمالمان، در مورد ارتکاب اعمال مشتبه باید چنین باشیم؛ یعنی کاری که انسان نمی‌داند حرام است یا نه، و ممکن است بر اساس اصل اباحه ظاهراً مباح هم باشد، اما چون مشتبه است و احتمال حرمت آن وجود دارد، مؤمن باید نگران باشد که نکند کاری که انجام داده در واقع خلاف باشد.

مادامی که می‌توانیم جنسی بخریم که یقین به سالم بودن آن داریم، آیا معقول است پولمان را در مقابل جنسی بدهیم که مشکوک به معیوب بودن است؟! مبادا روزی افسوس بخوریم از این که چرا وقتی می‌توانستیم کاری صددرصد درست انجام دهیم، کاری مشکوک و متشابه انجام داده ایم؟ اگر انسان حساب گر باشد و قدر عمر و سرمایه اش را بداند از این هم نگران می‌شود، چه برسد به انجام مکروهات (کارهایی که هر چند عذاب ندارد، ولی به هر حال، از نظر شرع مرجوح است).

وسعت نظر اولیای خدا در عبادت

امثال بنده که در مراتب پایین تری از ایمان هستیم، باید از خدا بخواهیم توفیق دهد که واجباتمان را انجام دهیم و محرّمات را ترک کنیم؛ ولی باید بدانیم خداوند بندگانی دارد که افق دیدشان بسیار بالاتر از اینها است.

محاسباتی دارند که با ما فرق می‌کند؛ کسانی هستند که اصلاً مرتکب حرام نمی‌شوند و اگر هم لغزشی از آنها سر بزند در مکروهات و مشتبهات است. اینها نگران آن نیستند که کار حرامی کرده‌اند یا نه، بلکه به دنبال آن هستند که ببینند آیا کار لغوی کرده‌اند یا نه. آنها سعی می‌کنند حتی کاری که برای آخرتشان هم بی فایده است انجام ندهند، تا چه رسد به کاری که مضرّ است.

ما فکر می‌کنیم دایره واجبات و مستحبات محدود است، و بیش تر اعمال ما مباح می‌باشد – مانند نفس کشیدن، نگاه کردن، غذا خوردن و خوابیدن – ولی صرف نظر از این که همین‌ها هم با عناوین ثانوی ممکن است واجب یا حرام باشند؛ اگر بدانیم چه تکالیفی به عنوان ثانوی داریم، خواهیم دید که اگر تمام عمرمان را هم صرف واجبات کنیم، وقت کم می‌آوریم.

برای مثال، اگر ما طلبه‌ها توجه کنیم که چه وظایفی داریم و شبهاتی را که در مسایل اعتقادی برای دیگران مطرح می‌شود، باید پاسخ دهیم، آن گاه به این نتیجه خواهیم رسید که اگر ۲۴ ساعتمان را هم صرف مطالعه و تحقیق کنیم باز هم کم است، چه رسد به این که بخواهیم میلیاردها انسان عالم را که به معارف اهل بیت(علیهم السلام) نیاز دارند، هدایت کنیم.

ما موظفیم این معارف را به همه مردم دنیا برسانیم، این امانتی است در دست ما، و قرآن می‌فرماید: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها؛(۸) خدا به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش برسانید. اگر به این تکالیف توجه داشته باشیم، خواهیم فهمید که اصلاً جایی برای مستحبات هم باقی نمی‌ماند، چه رسد به مباحات.

کسانی که افق دید بالاتری دارند اگر هم فرصتی برای انجام مستحبات داشته باشند، به هر کار دیگری غیر از واجب و مستحب که دست بزنند از آن استغفار می‌کنند. حرام که جای خود دارد، آنها حتی از مشتبه و مکروه هم استغفار می‌کنند؛ زیرا خدا دوست ندارد انسان اهل لغو باشد: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.(۹)

این گونه افراد وقتی شب محاسبه می‌کنند و می‌بینند در طول روز کار حرامی مرتکب نشده اند، خیالشان راحت می‌شود، اما حساب می‌کنند چند کار لغو از آنها سرزده است. این افراد محاسبه شان بیش تر از این جهت است که کدام کار را انجام داده‌اند که اگر انجام نمی‌دادند ضرری به آخرتشان نمی‌رسید؛ چه نگاهی کرده اند، چه سخنی گفته اند، کدام صدا را شنیده اند،… که اگر هم انجام نمی‌شد مشکلی برای آخرتشان پیش نمی‌آمد. نگرانی بیش تر از این است که چرا این قبیل کارها را انجام داده‌اند و وقتشان را صرف کاری نکرده‌اند که حتماً سود داشته باشد.

استغفار از نماز!

شاید تصور کنیم بالاتر از آنچه تا به حال گفتیم دیگر فرض ندارد و کسی نیست؛ اما این تصور اشتباه است. افرادی هستند که آنچه را ما عبادت می‌دانیم و دلمان خوش است که خدا توفیق انجامش را به ما داده است، گناه می‌دانند؛ که حسناتُ الابرار سیّئات المقرّبین.

یکی از بهترین کارهایی که در صدر اعمال خوب ما قرار دارد نماز است؛ که فرمودند الصّلوهُ عمودُ الدّینِ،(۱۰) الصّلوهُ خیرُ موضوع(۱۱) والصّلوهُ قربانُ کلِّ تقیّ. (۱۲) اما آیا نمازهای ما چنین شأنی دارند؟ اولیای خدا از نمازهایی که ما می‌خوانیم استغفار می‌کنند و آنها را برای خودشان گناه می‌دانند. این گونه نماز خواندن در شأن اولیای خدا نیست. مقدار وقتی را که ما در ۲۴ ساعت صرف خواندن نماز می‌کنیم حتی به یک ساعت هم نمی‌رسد. همین یک ساعت هم غالباً با توجه کامل همراه نیست.

اگر نماز سخن گفتن با خداست، باید از توجه به غیر مبرّا باشد. کمال بی ادبی است که به هنگام سخن گفتن با خدا دل و قلبمان جای دیگر باشد. تصور کنید که یکی از دوستانتان با شما صحبت می‌کند، اما در بین صحبت پشتش را به طرف شما و رویش را به طرف دیگر می‌کند؛ آیا این کار را بی حرمتی و اهانت به خودتان تلقی نمی‌کنید؟ هنگام نماز هم که رویمان را به طرف خدا می‌کنیم، اگر دلمان متوجه چیز دیگری باشد، در واقع به خدا پشت کرده ایم. خداوند جسم نیست که رو و صورت ما به طرف او باشد، بلکه دل ما باید به طرف خدا باشد. وقتی دلمان متوجه او نیست مثل این است که رویمان را از او برگردانیده ایم. در این صورت، آیا چنین نمازی استحقاق ثواب دارد؟ آیا باز هم باید به خودمان ببالیم که چنین عبادتی کرده ایم؟ یا باید شرمنده باشیم که چقدر بی ادب بوده ایم؟

در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است که می‌فرماید: کسی که در نماز توجهش به غیر خداست، آیا نمی‌ترسد از این که خداوند او را به صورت الاغی مسخ کند؟(۱۳)آنهایی که از ما بالاترند وقتی اعمال خود را محاسبه می‌کنند، برای مثال، از خود می‌پرسند، نماز صبحی که خواندیم، یا دعا و قرآنی که خواندیم، چقدر با حضور قلب و توجه به خدا همراه بود؟ به این دلیل، همیشه استغفار می‌کنند؛ چون می‌بینند چیزی ندارند که عرضه کنند، حتی در جایی که خواسته‌اند با محبوبشان انس بگیرند، بی ادبی کرده اند.

البته امثال بنده در این سطح نیستیم، اما توجه به این مقامات کم ترین فایده اش این است که بدانیم که هستیم و چه می‌کنیم و به این عبادت‌های دست و پا شکسته خود مغرور نشویم.

اگر یک شب موفق شویم دو رکعت نافله بخوانیم، شیطان ما را وسوسه می‌کند و دچار عُجب می‌شویم که عجب عبادتی کرده ایم! اولیای خدا نه از گناهانشان، که از ذکر و عبادتشان نیز به درگاه خداوند استغفار می‌کنند. ما هم باید از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد گاهی به آنها شباهتی پیدا کنیم. تشیّع و پیروی کردن از اهل بیت(علیهم السلام) یعنی این که انسان سعی کند شباهتی به آنها پیدا کند.

حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید: اَلا اِنّکم لا تَقْدِرونَ علی ذلک و لکن اَعینونی بِوَرَع وَ اجْتهاد و عفّه وسِداد؛(۱۴) بدانید که شما قدرت آن را ندارید (که مثل من به قرص نان و جرعه آبی بسازید) ولی با اجتناب از محارم، کوشش، پاک دامنی و خودنگه داری مرا یاری رسانید. باید تلاش کنیم مثل آنها بشویم. انسان وقتی بداند چنین افرادی هم وجود دارند، از خدا می‌خواهد به او توفیق دهد که گاهی از این حالات پیدا کند.

به هر حال، یکی از مراتب محاسبه این است که بعضی از بندگان خدا توجه به غیر خدا را «در هر حالی» برای خودشان گناه می‌دانند، همان‌طور که توجه به غیر خدا در نماز، برای مقربان گناه است و نمازهای امثال بنده، جزو سیئات آنها به شمار می‌آید.

البته مقرّبان هم درجاتی دارند، حتی انبیاء (علیهم السلام) نیز در یک مرتبه نیستند و با یکدیگر فرق دارند: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض ؛(۱۵) بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری بخشیدیم.

بعضی از اولیای خدا اگر توجهی به غیر او پیدا کنند آن را برای خودشان یک گناه می‌دانند؛ زیرا همیشه در حضور خدا هستند؛ در حالی که ما فقط نماز را حضور در مقابل خدا می‌دانیم و در حالات دیگر، به فکر کار، درس، بحث، خانه و فرزندمان هستیم. خودمان هم طمعی نداریم که در اوقات غیر نماز توجهی به خدا داشته باشیم. اما بعضی از بندگان خدا همیشه او را حاضر می‌بینند؛ بنا به فرمایش امام راحل (رحمه الله) ، عالم را محضر الهی می‌دانند و همیشه خودشان را با خدا روبرو می‌بینند. بنابراین اگر توجهی به غیر او پیدا کنند و قلبشان از او منصرف شود، استغفار می‌نمایند. خداوند در وصف آنان می‌فرماید: رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ ؛(۱۶) مردانی که تجارت و معامله، آنان را از یاد خدا غافل نمی‌سازد. این مقام بسیار عالی است. هستند در میان طلبه‌ها کسانی که در حین درس و بحث از یاد خدا غافل نیستند، وقتی هم که در عمق تفکراتشان هستند و می‌خواهند یک مشکل علمی را حل کنند، آن جا نیز دلشان با خدا است.

شدت علاقه اولیای خدا به او

آیا واقعاً چنین چیزی ممکن است؟ شاید تصورش کمی برای ما دشوار باشد، اما نباید هرچه را برای ما میسّر نیست غیر ممکن بشماریم. کسی که فکر کردنش را یک وسیله وابزار می‌داند برای این که علم را از خدا دریافت کند، چطور ممکن است از او غافل شود؟ او تمرین کرده که همه معارف را از دست خدا بگیرد.

مگر ممکن است خدا را غایب ببیند؟ اگر او با کسی صحبت می‌کند، توجه دارد که خدا خواسته تا این مطالب به زبان او جاری شود و کسانی هدایت شوند و راه خدا را پیدا کنند. او می‌داند که در حضور خدا است و به امر خدا این سخنان را می‌گوید. چنین کسی هیچ گاه از خدا غافل نمی‌شود. خدا چنین بندگانی دارد. اگر ما آنها را نمی‌شناسیم دلیل بر این نیست که وجود ندارند. به وجود همین‌ها است که خدا برکاتش را بر مردم نازل می‌کند؛ شیعیان خالصی که به برکت آنها آفات و بلیّات از اهل زمین برداشته می‌شود.

برای این که این مسایل به ذهنمان نزدیک تر شود، می‌توانیم از مواردی که شاید برای خود ما هم گاهی پیش آمده باشد مثال بزنیم. مثلاً کسی که ـ خدای نخواسته ـ عزیزی از دست داده باشد، وقتی در کلاس حاضر می‌شود دائماً حواسش پیش عزیز از دست رفته است. درس می‌خواند، گوش می‌دهد، مباحثه هم می‌کند، اما عمق دلش پیش او است. یا مثلاً کسانی که در آتش محبت و عشق به محبوبی می‌سوزند، در عین حال که به کارهای روزمره شان می‌پردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. کسانی هم که خدارا شناخته اند، جمال و جلال الهی را کم تر از مخلوقاتش نمی‌دانند. به همین دلیل، بیش از آن که به مخلوقات محبت پیدا کنند، به خدا محبت میورزند و وقتی محبت پیدا شد دل نمی‌تواند سراغ محبوب نرود؛ زیرا به طور طبیعی، دل متوجه محبوب است: الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ ؛(۱۷) مؤمنان محبتشان به خدا بیش تر از دیگران است.

پس باید از خدا بخواهیم، از دستورات اهل بیت(علیهم السلام) هم استفاده کنیم، هم چنین به آنها متوسّل شویم، تا به برکت این انوار مقدس، خدا دل‌های ما را به نور معرفت و محبت خود روشن کند. اگر چنین سعادتی نصیب انسان شود و محبت خدا در دلش جا بگیرد و ریشه بدواند، آن وقت یاد خدا کردن کار مشکلی نیست که برعکس، اگر لحظه‌ای غافل شود مثل این است که گم شده بزرگی دارد.

یادی از مرحوم شیخ انصاری

خدا بندگانی دارد که واقعاً دوستش می‌دارند. آنها دوستی خدا را با هیچ چیز عوض نمی‌کنند، دنبال فرصتی می‌گردند تا با او خلوت کنند و به راز و نیاز با او بپردازند. یکی از اعاظم از مرحوم شیخ انصاری (رضی الله عنه) نقل می‌کرد که روزی شیخ در گرمای تابستان وارد منزل می‌شود. تشنگی به شیخ فشار آورده بوده و طلب آب می‌کند. (شاید دیده یا شنیده باشید که آن وقت‌ها در نجف یخ و یخچال نبود، مشربه‌ها و کوزه‌هایی بود که آنها را داخل سرداب‌ها آویزان می‌کردند تا از خنکی سرداب، قدری خنک شود.) در این فاصله شیخ با خودش می‌گوید: خوب است دو رکعت نماز بخوانم. تصور کنید ظهر تابستان نجف با گرمای ۵۰ درجه، شیخ هم خسته از درس برگشته، گفته برایش آب بیاورند، اما در این فاصله بی کار نمی‌نشیند. از قضا وقتی شیخ مشغول نماز می‌شود، حالی پیدا می‌کند و در نماز، یکی از سوره‌های طویل قرآن را می‌خواند. تا وقتی نماز شیخ تمام شود، مدتی طول می‌کشد. وقتی می‌خواهند آب را تناول کنند می‌بینند گرم شده است. در نهایت، از همان آب گرم کمی می‌خورند و دنبال کارشان می‌روند.

آری! امثال شیخ انصاری همین که فرصتی پیدا می‌کنند، به نماز می‌ایستند، گویی محبوبشان را پیدا کرده اند، آن هم با چه انسی! آنقدر از این نماز لذت می‌برند که تشنگی را فراموش می‌کنند.

اینها واقعیت دارد. این حکایت از آن دارد که این مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مکاسب شیخ انصاری را می‌شناسیم و کمتر به مقامات معنوی او معرفت داریم. باید از خدا بخواهیم که بهره‌ای از این معرفت‌ها را به ما هم مرحمت کند تا قدر عمرمان را بیش تر بدانیم، بهتر در مسیر بندگی خدا قدم برداریم و بیش تر به اهل بیت(علیهم السلام) شباهت پیدا کنیم، تا ان شاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شویم.