دکتر حسین اکبری از کارشناسان حوزه جهان اسلام و عرب است که مدتی هم به‌عنوان سفیر در این کشورها خدمت کرده است. او به‌سبب سال‌ها حضور در این حوزه شناخت خوبی از جهان اسلام و مسئله‌ی فلسطین دارد. دکتر اکبری با مرور تاریخی مسئله‌ی فلسطین معتقد است فرایند قدرت‌گرفتن مقاومت آغازشده و جریان سازش و […]

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif دکتر حسین اکبری از کارشناسان حوزه جهان اسلام و عرب است که مدتی هم به‌عنوان سفیر در این کشورها خدمت کرده است. او به‌سبب سال‌ها حضور در این حوزه شناخت خوبی از جهان اسلام و مسئله‌ی فلسطین دارد. دکتر اکبری با مرور تاریخی مسئله‌ی فلسطین معتقد است فرایند قدرت‌گرفتن مقاومت آغازشده و جریان سازش و عادی‌سازی روابط با صهیونیست‌ها هم به‌جایی نخواهد رسید.

در این گفت‌وگو، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR همزمان با روز قدس به

بررسی مسئله‌ی فلسطین و اشغالگری هفتادساله‌ی صهیونیست‌ها پرداخته است.

* تحلیل مسئله‌ی فلسطین بدون درنظرگرفتن تاریخ آن تحلیل ناقصی خواهد بود. قدری در مورد تاریخ غصب فلسطین صحبت کنید که چگونه اتفاق افتاد.
* اگر کسی بخواهد به موضوع فلسطین اشاره کند منطقاً باید مقداری به گذشته‌ی آن هم اشاره کند. هدف غرب از اشغال فلسطین این بود که نماینده‌ای در غرب آسیا بگذارد تا از منابع و نعمت‌ها و ثروت‌های خدادادی این منطقه استفاده کند. بعد از فروپاشی عثمانی در جنگ جهانی اوّل، جهان اسلام توسط انگلیس، فرانسه و روس‌ها اشغال شد و کشورهای اسلامی را بین خودشان تقسیم کردند و به‌دلیل اهمیتی که فلسطین داشت، آن را در قیمومیت انگلیس قرار دادند. انگلیس در آن زمان نظام سلطه و ابرقدرت جهانی بود. درحقیقت، طرحی که صهیونیست‌ها از صد سال پیش از آن در ذهنشان بود داشت اجرایی می‌شد.

* نشست سازمان جهانی صهیونیسم را می‌گویید؟
* بله! نشستی که سال ۱۸۷۹ در شهر بازل سوئیس تشکیل شد. در آنجا تصمیم گرفتند که دولت یهود را تشکیل بدهند. نقاط مختلفی از جمله فلسطین در ذهنشان بود که به یهودی‌ها بدهند. با سلطان سلیم حاکم عثمانی‌ها هم مذاکره‌ای داشتند که فلسطین را به آن‌ها بدهد و در قبال آن گفتند ما تمام بدهی‌های شما به اروپا را پرداخت می‌کنیم. سلطان سلیم در آن زمان نپذیرفت؛ یعنی دولت عثمانی هم یک نگاه این‌چنینی داشت، ولی بعد از فروپاشی عثمانی آمدند و این سرزمین را -که سرزمین اشغال‌شده‌ای هم بود- تصرف کردند و قیمومیت آن را به انگلیس واگذار کردند. از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۸ که اسرائیل اعلام موجودیت کرد، سرزمین فلسطین تحت اشغال انگلیس بود و زمینه‌ی ورود یهودی‌ها را فراهم کرد. سازمان ملل هم آمد با سرعت رژیم غاصب را به‌رسمیت شناخت. شاید آن موقع ۳۰درصد جمعیت آنجا یهودی‌ هم نبود. از اینجا قصه شروع شد؛ در ادامه‌ی سال ۱۹۴۸، کشورهای اسلامی علیه این رژیم جنگی را شروع کردند. غزه و کرانه‌ی باختری را با یک کریدور به همدیگر وصل کردند که بخش مسلمان‌ها باشد و الباقی هم به‌عنوان بخش یهودی‌ها، امّا این طرح عملی نشد. سال ۱۹۶۷ دوباره جنگ شروع شد و گفتند آن کریدور را حذف می‌کنیم. بعد شهرک‌های صهیونیست‌نشین را ساختند و به مرور جغرافیای مورد نظر خودشان را اشغال کردند و خودشان را به کرانه‌ی باختری و مناطق دیگر نزدیک کردند و عملاً این کشور را اشغال کردند تا به امروز که با این وضعیت روبه‌رو هستیم.

* در طول تاریخ فلسطین با دو نوع برخورد با این مسئله روبه‌رو هستیم. یک جریان، جریان مذاکره و سازش است و جریان دیگر هم جریان مبارزه و مقاومت. حالا بعد از حدود ۷۰ سال شاید بشود قضاوت درستی داشت که کدام نسخه در برابر صهیونیست‌ها جواب می‌دهد.
* تا قبل از انقلاب اسلامی، در صحنه‌ی فلسطین مشی‌ این بود که مذاکره کنند. کسی چندان دنبال مبارزه نبود. تصور مقاومت این بود که باید به شکل‌های مختلف تلاش کند تا حقوق حداقلی را برای ملت فلسطین بگیرد. به‌نوعی مقاومتی نبود، بلکه مذاکره بود. مذاکره هم چیزی بود که دشمن زمینش را تعیین می‌کرد. در زمین آن‌ها داشتند بازی می‌کردند. چیزی هم به فلسطین ندادند. در طول کل دوران مذاکره‌ای که این‌ها داشتند، حتی امتیاز حداقلی و وعده‌هایی که در اسلو و بعد از آن دادند، چیزی دست مسلمان‌ها را نگرفت و نتوانستند یک امتیاز کوچک بگیرند؛ حتی عقب‌نشینی مصر و قرارداد کمپ دیوید و اینکه آن‌ها کوتاه بیایند و کشورهای دیگر با آن‌ها مذاکره کنند هم به جایی نرسید. نظام سلطه‌ی جهانی و جریان صهیونیسم این امتیازات را از مسلمان‌ها گرفتند. مسلمان‌ها الآن نمی‌توانند افتخار کنند که مثلاً ما در طول مذاکره دستاوردی داشتیم.

امّا بعد از انقلاب اسلامی، نگاه امام این نبود که مذاکره ادامه پیدا کند؛ چون فلسطینی‌ها مذاکره کرده بودند. سازمان ملل هم عملاً هیچ کاری نکرده بود. بعد هم باوری به این ملت تحمیل شد که کاری نمی‌شود کرد و شما قدرتی ندارید و باید تسلیم شوید. به همین خاطر بود که امام شعار مذاکره نتیجه‌ای ندارد و آن‌ها دنبال اهداف خودشان هستند را مطرح کردند و اینجا بود که مسیر مبارزه و مقاومت شکل گرفت. ابتدا هم شاید تصور بر این بود که ما توان مبارزه و مقاومت نداریم. وقتی پنج شش کشور بزرگ اسلامی شکست می‌خورد، چطور یک ملتی با دست خالی در فلسطین می‌تواند با سنگ و امکانات اوّلیه دفاع کند، ولی امام مبدأ و منشأ این قضیه را قرآنی می‌دانستند و وعده‌ی الهی را پشت سر این قضیه می‌دیدند و با قوت و قدرت پای این قضیه ایستادند. یک‌روز اسرائیلی‌ها اعلام می‌کردند گروه موزیک ارتش اسرائیل برای اشغال لبنان کفایت می‌کند و اصلاً نیازی به یگان‌های نظامی نیست. سال ۱۹۸۲، لبنان را اشغال کردند و چند ساعته به بیروت رسیدند و تقریباً‌ به خیلی از اهدافشان هم رسیدند.

بنابراین، آغاز مبارزه کم‌کم از انتفاضه‌های فلسطین شروع شد و نهایتاً‌ به جریان‌هایی مثل حماس و جهاد اسلامی تبدیل شد که جریان مقاومت در مقابل گروه مذاکره‌ی تشکیلات خودگردان بودند. مقاومت روزهای اوّل هیچ امکاناتی نداشت و در شرایط بسیار سختی بود و در یک محیط کاملاً‌ تحت اشغال باید مأموریتش را انجام می‌داد، ولی به‌تدریج و به مرور زمان با آن نگاه عمیق انقلاب اسلامی و امیدی که به وعده‌ی خداوند داشتند با همان قوت، قدرت، سرعت و شدت به تناسب شرایط زمان مسیر امام را دنبال کردند.

امّا امروز چه اتفاقی افتاده؟ امروز ما می‌بینیم که اسرائیلی‌ها در جنگ ۳۳روزه عملاً‌ شکست خوردند. اصلاً تصورشان این نبود که حزب‌الله بتواند در مقابل آن‌ها مقاومت کند. بعد هم گفتند که ما نیاز به پیروزی داریم و باید یک پیروزی داشته باشیم تا بتوانیم چهره‌ی خودمان را بازسازی کنیم. در سال ۲۰۰۸ جنگ ۲۲روزه‌ی غزه را شروع کردند، ولی بعد از ۲۲ روز مجبور شدند که از مصر و کشورهای دیگر و سازمان ملل تقاضا کنند که بیایند و مصالحه کنند و آتش‌بس اعلام شود. آستانه‌ی تحمل رژیم صهیونیستی از ۳۳ روز در سال ۲۰۰۶ به ۲۲ روز در سال ۲۰۰۸ می‌رسد و بعد دو سال به هشت روز و در آخرین جنگی که با حماس داشتند به دو روز می‌رسد؛ یعنی وقتی صهیونیست‌ها جنگ را شروع کردند، حماس موشک‌بارانش را شروع کرد و موشک‌هایش توانست از گنبد آهنین عبور کند و اهدافش را بزند. به همین خاطر بود که رژیم صهیونیستی دوروزه دست به دامن بقیه شد. رژیم صهیونیستی که یک روز فکر می‌کرد کل جهان اسلام را باید بگیرد و اشغال کند، آستانه‌ی تحملش به نقطه‌ای رسیده بود که دو روز هم نتوانست در مقابل کوچک‌ترین گروه مقاومت در پهنه‌ی جهان اسلام مقاومت کند.

الآن به توازن قدرت ایجادشده بین صهیونیست‌ها و حزب‌الله نگاه کنید. حزب‌الله اعلام‌کرده هر اقدامی رژیم صهیونیستی انجام دهد پاسخ می‌دهم. وقتی حزب‌الله می‌خواهد پاسخ دهد، رژیم صهیونیستی دست به دامن همه می‌شود که به حزب‌الله بگویید اشتباه شد و دیگر این اتفاق نمی‌افتد. جالب است که صهیونیست‌ها ارتش‌شان را آماده‌باش صددرصد می‌دهند، ولی شش کیلومتر از مرزهایشان فاصله می‌گیرند. تقریباً هشت نه ماه پیش یکی از بچه‌های حزب‌الله را زدند و الآن هشت نه ماه است ارتش رژیم صهیونیستی سرگردان است؛ یعنی جرئت نمی‌کنند به مرزهای خودشان برگردند. حزب‌الله هم همچنان آماده است که انتقام بگیرد. تفاوت را ببینید که وضعیت از کجا به کجا رسیده است. الآن جمهوری اسلامی هم از حیث اقتدار و توانایی در حوزه‌های مختلف اصلاً‌ قابل مقایسه با گذشته نیست. بنابراین، امروز مقاومت در یک موقعیتی قرار دارد که فقط حماس کافی است که رژیم صهیونیستی را از بین ببرد.

* موازی با فرآیند قدرت‌گرفتن مقاومت، جریان عادی‌سازی روابط بعضی از سران عربی با رژیم صهیونیستی را هم شاهدیم. هرچند پیش از این کشورها، مصر که هم کشور بزرگ‌تری بود و هم مهم‌تر این راه را طی کرد و با رژیم صهیونیستی به صلح نشست. از نگاه شما آینده‌ی فرآیند عادی‌سازی به کجا خواهد رسید؟
* صهیونیست‌ها با طرح معامله‌ی قرن خواستند عجولانه از ظرفیت ترامپ استفاده کنند. ترامپ آمد و طرح‌های زمین‌مانده‌ای که از گذشته در رابطه با رژیم صهیونیستی مطرح بود را روی میز آورد. انتقال سفارت به تل‌آویو، الحاق جولان، الحاق کرانه‌ی باختری و وادارکردن کشورهای عربی به عادی‌سازی روابط از بخش‌های این طرح بود. ترامپ گفت رؤسای جمهور قبلی این شجاعت نداشتند، امّا من دارم. رؤسای جمهور قبلی آمریکا به این نتیجه رسیده بودند که مسئله‌ی فلسطین باید به مرور زمان به فراموشی سپرده شود و اصلاً به آن پرداخته نشود. ترامپ با این حرکتی که کرد، مسئله‌ی فلسطین به بحث اوّل جهان اسلام تبدیل شد، دقیقاً همان چیزی که ما می‌خواستیم. همین کشورهایی که عادی‌سازی روابط را شروع کردند از قبل هم بهترین روابط را با رژیم صهیونیستی داشتند و به او خدمات می‌دادند. سال ۱۹۹۵ در زمان کلینتون دفاتر اقتصادی‌شان را باز و ارتباطشان را با رژیم صهیونیستی برقرار کردند، ولی ترامپ آمد این سیاست پنهان را علنی کرد؛ منتها از کجا شروع کردند؟! از کشورهایی که ملت ندارند. مثلاً، بحرین چند درصد جمعیتش با حکومت همراه است، یا در امارات چند درصد مردم اماراتی‌اند؟! خب جمعیتی ندارند.

بعد از معامله‌ی قرن مردم مصر و اردن هم حساس شدند با اینکه این دو کشور قبل از این‌ها روابطشان را به‌سمت عادی‌سازی برده بودند، ولی تصورشان این بود که با قدرت نظامی‌ و اقتصادی‌شان مقاومت را از صحنه برمی‌دارند و روابط هم عادی‌سازی‌ می‌شود و رژیم صهیونیستی میدان‌دار می‌شود. حالا به نتیجه‌ی میدان نگاه کنید! امروز با رفتن ترامپ، بایدن باید هزینه‌های اشتباهات ترامپ را بدهد. تیم بایدن از تیم رژیم صهیونیستی و نتانیاهو شاکی است و معتقد است که آن هدف نهایی که اسرائیل باید در آینده به آن برسد را خراب کردند. نه اینکه با اهداف اسرائیل مخالف است، نه! در همان مسیر و با همان نگاه است، منتها معتقد است اشتباهات تاکتیکی ترامپ می‌‌تواند آینده‌ی آمریکا و اسرائیل را در معرض خطر قرار بدهد. شما ببینید الآن برخوردشان با صهیونیست‌ها به گرمی زمان ترامپ نیست. بعضاً تند شده و برخوردهای تندی با هم دارند. به نظر من معامله‌ی قرن از بین رفت و دیگر بحث چندانی نخواهد شد. بحث عادی‌سازی روابط هم به نوعی متوقف خواهد شد. اگر ادامه هم داشته باشد باز یکی دو کشور را مجبور می‌کنند که این کار را بکنند. خب هزینه‌ای که می‌دهند بیشتر از فایده‌ای است که به دست می‌آورند.

* جمهوری اسلامی ایران برای مسئله‌ی فلسطین به‌طور مشخص گزینه‌ی همهپرسی از فلسطینیان داخل و خارج از سرزمین‌های اشغالی را مطرح‌ کرده است. حدودا‌ً آمار فلسطینیان چقدر است و این طرح چگونه می‌تواند فرصت اجراشدن پیدا کند؟
* طرح چهار ماده‌ای همه‌پرسی که جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب آن را به دفعات مطرح کرده‌اند کاملاً منطقی، دموکراتیک و با ادبیات و زبان امروز جهانِ مدعی است. آن‌ها مدعی‌اند که تابع حقوق بشرند یا مدعی‌اند همه چیز باید بر اساس انتخابات باشد. خب همه‌ی آن چیزهایی که ادعایش را دارند، در این طرح آمده است. بر مبنای این طرح، مردم اصلی فلسطین اعم از مسیحی، یهودی و مسلمان باید در انتخابات شرکت کنند. الآن آماری که می‌دهند حدود ۱۴ میلیون نفر فلسطینی اعم از داخل اراضی اشغالی، کرانه‌ی باختری، نوار غزه و سایر نقاط دنیاست. حرف هم این است که بالاخره صاحبان اصلی فلسطین از همه‌ی ادیان مختلف بیایند در انتخابات شرکت کنند. نتیجه‌ی انتخابات هر چه شد بر اساس آن زندگی مسالمت‌آمیز را شروع کنند. منتها رژیم صهیونیستی اشغالگر که به انتخابات تن نمی‌دهد. تعجب این است که در دنیایی که همه‌ ادعای دموکراسی و آزادی انتخابات دارند، چرا این‌ها سکوت می‌کنند. یک طرح کاملاً‌ دموکراتیک با ادبیات امروز جهانی وجود دارد، ولی بقیه می‌ترسند بیایند از آن حمایت کنند. تصور ما این است که اگر دنیا واقعاً حرف‌های خودش را قبول دارد به‌عنوان دموکراسی و انتخابات برای مردم و تعیین سرنوشت ملت‌ها که در تمام قوانین و در تمام کنوانسیون‌های دنیا و در تمام ادیان و مکاتب مذهبی دنیا هم به آن اشاره شده، اجازه بدهد ملت فلسطین این کار را بکند، ولی قطعاً آن‌ها این کار را نمی‌کنند. آن‌ها سعی می‌کنند فشار بیشتری بیاورند تا مردم را مجبور کنند از کشور خارج شوند و آن‌ها بتوانند سرزمین بیشتری را اشغال کنند. تصورم این است که هیچ طرحی جز این نمی‌تواند امنیت و آرامش را در سرزمین اشغالی به‌وجود بیاورد و هر کسی هم از حقوق طبیعی خودش بهره‌مند باشد. الآن مسلمانان هم نمی‌گویند که یهودی‌ها را از اینجا بیرون کنید، بلکه می‌گویند صاحبان اصلی بیایند و رأی بدهند. مثل همه‌ی کشورهای دیگر دنیا رأی بدهند، بمانند و زندگی کنند.