دومین روز قدسِ بعد از شهادت حاج قاسم را داریم میگذرانیم و نمیشود از موازنهی قدرت به نفع مقاومت از بعد از سال ۲۰۰۰ میلادی صحبت کرد و از حاج قاسم صحبتی نکرد. یک مقدار دربارهی نقش حاج قاسم در تغییر موازنهی قدرت بهخصوص در سی سال گذشته بگویید. این طرح با روحیهی جهادی سردار در سه دههی اخیر چطور توانست تغییر موازنهی قدرت را به نفع مقاومت به هم بزند؟
به نظر من در اینباره باید از زوایای مختلفی به این موضوع پرداخت. در ابتدا سؤالی که پیش میآید اینکه چرا جمهوری اسلامی نیروی قدس را تشکیل داد و اسم آن را نیروی قدس گذاشت؟ چه کسی این نامگذاری را انجام داد؟ در واقع آن نگاهی که امام و رهبر انقلاب به قدس داشتند، چنین تشکیلاتی راهاندازی شد. در کشورهای مختلف نیروها بر اساس شرایط جغرافیایی و تهدیدها و فرصتها تشکیل میشوند و اصلاً کاری به حوزهی بیرونی ندارند؛ امّا نیروی قدس، نیرویی است که میخواهد از قدس دفاع کند. ضمن اینکه ما اساساً جهاد ابتدایی بهمعنای حمله به یک سرزمین را نداریم؛ چون ما معتقدیم که باید به سرزمینی که حمله و اشغالشده برویم و از آن دفاع کنیم. به همین خاطر باید از ملت فلسطین هم دفاع کرد.
راه دفاع از فلسطین هم این است که ملت فلسطین در حوزهی مقاومت تقویت شود؛ چون در مذاکره، سیاست و دیپلماسی شکست خوردند و هیچ دستاوردی نصیبشان نشد. آن چیزی که میتواند سرنوشت مردم را تعیین کند، میدان است و مقاومت میتواند حضور داشته باشد و ایفای نقش کند و رژیم صهیونیستی را وادار به واکنش کند تا کوتاه بیاید. عملاً مقاومت توانسته بازدارندگی ایجاد کند که آنها وادار به عقبنشینی شوند.
حاج قاسم فردی بود که از نقطهی صفر شروع کرد. در میدان دفاع مقدس در مقابل ظلم و جنایت و اشغالگری و تجاوز رژیم بعثی و صدام ایستادگی کرد و تجربیات بسیاری بهدست آورد. آنجا تمام معادلات جهانی در جنگ ما درگیر بود؛ یعنی حاج قاسم وقتی در جنگ بود میفهمید که همهی جهان دارند با ما میجنگند. همانطور که حضرت آقا هم اشاره کردند، ایشان از شاگردان مکتب امام است، امامی که شاگرد مکتب عاشوراست. مکتب عاشوراست که ما را پشتیبانی میکند و هویت ما را شکل میدهد.
ایشان در مبارزه با اشرار در شرق کشور هم تجربهی بسیار ارزشمندی کسب کرد. حاج قاسم با این تجربیات بسیار ارزشمند و گرانبها وقتی وارد میدان پیچیدهی مقاومت شد، از قبل بخشی از این پیچیدگی را میدانست؛ یعنی میدانست که باید در سطح جهانی با نظام سلطه مبارزه کند. با ورود ایشان به نیروی قدس، افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و بوسنی درگیر بحران و جنگ بودند. ایشان در چنین فضایی با چندین معادلهی پیچیده در دنیا مواجه شد.
امّا یکی از ویژگیهای خوبی که حاج قاسم داشت، خیلی خوب آینده و افق دور را میدید؛ یعنی اگر نگاه آیندهنگر و دوربینی حاج قاسم نبود، حزباللّه در جنگ سیوسیروزه آماده نمیشد و معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد. در واقع حاج قاسم پیشبینی کرده بود که در آینده تهدیدی مثل جنگ سیوسهروزه در انتظار حزباللّه است و بهحدی حزباللّه را آماده کرد که الحمدللّه حزباللّه از آن جنگ پیروز بیرون آمد. همین نگاه عمیق و افق بلند حاج قاسم دربارهی فلسطین و جنبش جهاد و حماس هم بود. با آن نگاهش قبل از اینکه صهیونیستها دست برتر پیدا کنند، با پشتیبانیهای کمی و کیفی، دست فلسطینیها را پُر کرد. بنابراین، ایشان در قضیهی فلسطین هم توانست نقش مؤثری ایفا کند و معادله را به نفع مقاومت عوض کند. بعد از جنگ سیوسهروزه، نقش محوری و میدانی حاج قاسم بود که توانست در صحنه حضور داشته باشد و رژیم صهیونیستی را وادار به واکنش و عکسالعمل کند. از آن روز رژیم صهیونیستی از حوزهی کنشی خارج شد، اگر چه تظاهر میکند که میخواهد به حماس حمله کند، ولی عملاً رفتارهای واکنشی دارد و میخواهد از تهدید مضاعف پیشگیری کند.
حاج قاسم با تجربیات ارزشمند و نگاه عمیقی که داشت، با تعریف دقیق و درست قرآنی که از دشمن داشت و با اعتقاد عمیقی که به وعدههای الهی داشت، سازماندهی و برنامهریزیاش را بر این اساس طراحی میکرد. این مسئله با تئوریها و دکترینهای روز دنیا فرق میکند. درست که اینها هم عقل بشر است و در طول سالها و قرنهای متمادی شکلگرفته، ولی حاج قاسم از اینها عبور کرد؛ چراکه اعتماد جدی و حقیقی به وعدههای الهی داشت و دشمن را عمیق و دقیق میشناخت.
ادامهی این مسیر برای مسئلهی فلسطین چگونه خواهد بود؟
من تصورم این است که حاج قاسم توانست آرمانهای امام و آقا را در میدان محقق کند. امام و آقا منشأ و بنیانگذار این نوع اعتقاد و تفکرند، ولی یک نفر را میخواستند که در میدان اجرا کند و آن هم حاج قاسم بود و توانست. امروز حزباللّه یک قدرت منطقهای است. عراق یک تهدید بود، ولی الآن یک قدرت است و خیلی راحت به آمریکاییها میگوید از کشور ما بیرون بروید! کدام کشور در دنیا جرئت دارد به آمریکا بگوید از کشور ما بیرون برو! هیچکدام از کشورهایی مثل ژاپن، آلمان، کره جنوبی و … که سالیان گذشته اشغال شدند و امروز از یک قدرت فوقالعادهای برخوردارند، نمیتواند چنین حرفی به آمریکا بزنند؛ امّا مؤلفههای قدرت عراق بهنوعی شکلگرفته، چراکه عقبهی قوی مردمی و تفکر بسیجی و عاشورایی دارد. حاج قاسم توانست مقاومت را در هرجایی به شرایطی برساند که به تنهایی تمام نیازش را تأمین کند بدون اینکه بهجای دیگری نیاز داشته باشد. این هم از دستاوردهای حاج قاسم در فلسطین است.
در جنگ سوریه نیز دشمن از همه جای دنیا برای ساقطکردن وارد این کشور شد، ولی ایشان توانست جبههی مقاومت را در آنجا شکل دهد؛ یعنی یک گام از آنها جلوتر برود. آنها از گذشتههای دور ائتلاف داشتند و گروههای تروریستی تکفیری را جمع کردند و به آنجا آوردند، ولی ابتکاری که حاج قاسم به خرج داد، دست آنها را بست. عملاً آنها نتوانستند به دستاوردی برسند و شکست خوردند و بیرون رفتند. امروز این نوع نگاه نهادینه شده است و همانطور که حضرت آقا فرمودند تبدیل به مکتب شده است.
این نگاهی که به آن اشاره کردید، الآن چگونه نهادینه شده است؟
مهمترین بخشش باوری است که در آدمها بهوجود آمده؛ یعنی هرکسی با تکیه بر مردمش و با اعتقاد به وعدههای خدا بایستد، پیروز است. این باور قبلاً وجود نداشت. وقتی میگفتند مقاومت کنید، سلاح و قدرت خودشان را با دشمن محاسبه میکردند و وقتی میدیدند قدرتشان کم است تسلیم میشدند، ولی در محاسبهی حاج قاسم این نبود. اعتقاد به وعدههای الهی فراتر از هر قدرتی روی کرهی زمین است. این باور الآن نهادینه شده است. یمن در بدترین شرایط هفت سال میایستد و مقاومت میکند و پیروز میشود. اگر باور پشت این مقاومت نباشد، پیروزی هم نخواهد بود. این باور عقبهی مردمی هم دارد. هر کجا که به عقبهی مردمی وصل میشود عملاً خیلی از توطئهها و طرحهای دشمن را خنثی میکند.
نکتهی بعدی، نوع نگاه حاج قاسم به جنگ است که از شاخصهای مکتب ایشان است. اصولاً جنگی که الآن در دنیا وجود دارد با قدرت نرم و سخت و هوشمند مطرح میکنند و از ابزارهای مختلف استفاده میکنند و معادلهی جنگ را عوض میکنند. آنها نگاهشان در جنگ استفاده از ابزارها و تکنولوژی برای پیروزی است، ولی نگاه حاج قاسم به جنگ مثل دفاع مقدس است؛ یعنی ما میایستیم و با حداقل امکانات در بدترین شرایط مقاومت میکنیم و خدا هم به ما کمک میکند.
نگاه حاج قاسم در حوزهی قدرت نرم و سخت علاوه بر دفاع مقدس، بازدارندگی است. حاج قاسم با افق دوری که داشت، توانست توان بازدارندگی ایجاد کند و از دشمن جلوتر باشد. حاج قاسم در حوزهی قدرت نرم، اعتقاد و باوری که به وعدههای الهی داشت را از ولایت میدانست. از رهنمودها و حکمتهای ولی فقیه برای تکمیل مأموریتش استفاده میکرد. این را هم در جبههی مقاومت نهادینه کرد. امروز عدهی زیادی در جبههی مقاومت به این حکمتها تکیه دارند و اعتقاد دارند مشی و مکتب حاج قاسم همچنان حاکم است.
اگر همهی ویژگیهای حاج قاسم را کنار هم بگذارید، شخصیتی شکل میگیرد که نشان میدهد ایشان از خودش عبورکرده و با ارزشهایی پیوندخورده که به دنیای وسیع و گستردهای وصل شده است و این فرهنگ به آدمها منتقل و در آنها نهادینه شده است؛ چرا؟ چون حاج قاسم خدا را در افق دور میدید و از مرزها و محدودیتها عبور کرد و کار وسیعی انجام داد. خداوند هم کمکش کرد. این عزت و عظمتی که برای حاج قاسم بهوجود آمد، دلیل بر ویژگیهای مکتب و خصوصیات ایشان بود که در تاریخ بشر ماندگار شد.
در نگاه دشمنشناسانهی حاج قاسم اصل آمریکا و رژیم صهیونیستی بود و جنگ با گروهکهای تروریستی را مقدمهای برای مبارزه با دشمن اصلی میدانست؛ امّا از نگاه آمریکا بهخصوص رژیم صهیونیستی، شخصیت حاج قاسم را چطور میدیدند و چه تصویری از ایشان داشتند؟
به نظر من آنها حاج قاسم را خیلی بیشتر از ما میشناختند؛ چرا؟ چون در میدان با هم پنجه در پنجه بودند. وقتی آمریکاییها طرح خاورمیانهی بزرگ را مطرح کردند، دقیقاً با محاسبات عقلی و علمی خودشان و با شاخصهایی که در دنیا وجود داشت میگفتند ما جهان اسلام را بار دیگر مثل توافقنامه سایکس بیکو در سال ۱۹۱۶ تقسیم کردیم، ولی این دفعه کشورهای اسلامی را به دویست کشور تقسیم میکنیم؛ امّا مقاومت در عراق ایستاد و طرح آمریکا شکست خورد. خب اینها میفهمند که حاج قاسم در حوزهی قدرت سخت و نرم چه کار کرد که تمام معادلات آنها در عراق به هم خورد.
بعد از شکستی که در عراق خوردند، اجرای خاورمیانهی جدید را مطرح کردند. در لبنان گفتند اگر بخواهیم طرح خاورمیانهی جدید اجرا کنیم باید حزباللّه نابود شود و بعد به ایران حمله کنیم؛ امّا با افق نگاهی که حاج قاسم داشت و آیندهنگری که کرده بود باعث شد از آنجا هم دست خالی برگردند. با این دو شکست بود که طرح سوم را اجرا کردند و جریان داعش را راهانداختند تا جهان اسلام را به خودش مشغول کند و فرصتی باشد برای اینکه دوباره جهان اسلام را بر اساس نقشهای که داشتند، نوسازی و بازسازی کنند. با حمایتهای گستردهای که از داعش کردند و سرعت عملی که داعش از خودش بهخرج داد، در مدت کوتاهی توانست بخش عمدهای از جغرافیای عراق و سوریه را بگیرد و به یک کشور بزرگی تبدیل شود. داعش بهلحاظ پشتیبانی و نیرو چیزی کم نداشت، ولی حاج قاسم در مقابل آن جبههی جهانی مقاومت را تشکیل داد و آنها را از بین ببرد.
آمریکاییها با این سه طرح بزرگ میخواستند به کل جهان حکومت کنند، ولی شکست خوردند. در واقع افول آمریکا از اینجا شروع شد و نهتنها نتوانست بر جهان پیروز شود، بلکه امروز دارد به بازسازی درون خودش برمیگردد. بنابراین، آنها فهمیدند که با یک انسان غیر قابل محاسبه و زیرک طرف هستند که از ویژگیهای خاصی برخوردار است؛ چراکه توانست تمام طرحها، اهداف و آرمانهایشان را به مخاطره بیندازد و بهسمت سقوط و نزول حرکت کنند. البته آنها باز هم حاج قاسم را دارند با شاخصهای عقلی، غربی و مادی خودشان تعریف میکنند. آنها اصلاً نمیتوانند مفهوم و عظمت حاج قاسم را بهعنوان کسی که خودش را به قدرت خدا وصلکرده و تبدیل به قدرتاللّه شده را تجزیه و تحلیل کنند؛ چون حاج قاسم میگفت ما آنقدر که از اشتباهات دشمن استفاده کردیم، نیاز به طراحی نداشتیم؛ چرا دشمن اشتباه میکرد؟ چون وقتی به مانع برمیخورد دیگر طرحی نداشت. اصلاً شاخصی برای خودش نداشت. وقتی عقلش به بنبست میخورد رفتار واکنشی میکرد، ولی حاج قاسم اصول و مبنا و شاخص داشت. اینها هیچ موقع تغییر نمیکرد. همواره در بدترین شرایط یا در اوج پیروزیها دقیقاً همان شرایط، آرامش و ویژگیها را داشت. به خاطر همین بود که حاج قاسم در حوزهی دیپلماسی قدرت، دیپلماسی مقاومت را شکل داد و دیدند که خیلی راحت با بزرگترین کشورهای دنیا مذاکره میکند، در صحنههای سیاسی اعلامنظر میکند، معادلات را عوض میکند و اجازه نمیدهد دشمن از زیادهخواهیهایش استفاده کند، بلکه طرحهایی دارد که برنامهی دشمن را به هم میزند.
الآن آمریکاییها بعد از سه طرحی که در آن شکست خوردند، هیچ طرح دیگری در منطقه ندارند. اگر آمریکا در عراق بماند، باید خسارت بدهد. در سوریه هم برای نفتش مانده، ولی بهانهی خوبی برای ماندن آمریکا نیست. آمریکاییها در منطقه بهجایی نمیرسند؛ چراکه نتوانستند امنیت رژیم صهیونیستی را برقرار کنند و سوریه، عراق، لبنان و یمن را تبدیل به کشورهای فعال مقاومت کردند که هر لحظه آمادگی ایفای نقش دارند. بنابراین، الآن بهدنبال استراتژی نیستند و باید خودشان را نجات دهند. آنها امروز بهتر از هر کسی میفهمند که حاج قاسم یک اندیشه، یک تفکر و یک مکتب بود که نتوانستند محاسبه و پیشبینیاش کنند و مجبور شدند زمین را واگذار کنند و شکست را بپذیرند.