خبرگزاری حوزه – سمنان / سیزدهم جمادیالثانی، سالروز وفات مادر حماسه ساز دشت کربلا، حضرت امالبنین سلام الله علیها در تقویم روزِ تکریم مادران و همسران شهدا نام گذاری شده است. در همین راستا خبرنگار پردیسان آنلاین در سمنان به سراغ خانم عذرا شاطری، همسر شهید سید علی اصغر جوادی آملی رفته است و با […]
خبرگزاری حوزه – سمنان / سیزدهم جمادیالثانی، سالروز وفات مادر حماسه ساز دشت کربلا، حضرت امالبنین سلام الله علیها در تقویم روزِ تکریم مادران و همسران شهدا نام گذاری شده است.
در همین راستا خبرنگار پردیسان آنلاین در سمنان به سراغ خانم عذرا شاطری، همسر شهید سید علی اصغر جوادی آملی رفته است و با او درباره سیره و زندگی این شهید عزیز به گفتگو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید:
ضمن معرفی خود، شهید را معرفی بفرمائید
عذرا شاطری، همسر شهید سید علی اصغر جوادی آملی و خواهر شهید محمدرضا شاطری هستم.
شهید سیدعلی اصغر جوادی آملی معروف به اصغر شیر در جبههها، فرزند: سیداسماعیل تاریخ تولد: ۱۳۳۳/۱۱/۰۳ محل تولد: شهرستان سمنان شهید سید علی اصغر جوادی آملی در سال ۱۳۵۵ ازدواج کردند که حاصل این ازدواج یک فرزند پسر و دو دختر میباشد؛ در ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات والفجر هشت به درجه رفیع شهادت نائل میشود. محل شهادت: ام الرصاص نام عملیات: والفجر ۸ نحوه شهادت: اصابت ترکش به دست چپ و بدن محل دفن شهید در گلزار شهدا امامزاده یحیی (ع) است.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به عنوان نیروی رسمی سپاه مشغول به کار شد. از سال ۶۰ او بیشتر اوقات را در جبهههای حق علیه باطل بود در دوران ۴ ساله حضورش در جبهه به عنوان آرپیچی زن، تیربارچی، فرمانده دسته، معاون گروهان، مسئول تسهیلات گروهان و تک تیراندازی ماهر فعالیت میکرد.
او در حالی که چند بار از ناحیه دست مجروح شد باز هم به جبهه رفت.
نه تنها همسر و برادر من بلکه همه این شهیدان جوان رفتند و پر پر شدند تا دنیا خوب شود تا مملکت خوب شود؛ اگر شهیدان کمک نکند ما به هیچ چیز دست پیدا نمیکنیم.
من از خدا میخواستم که همسرم سید باشد و این توفیق بود که همسر آقا سید باشم، افتخاری برای من و خانوادهام بود که در خدمت یکی از اولاد حضرت زهرا باشیم و از این بابت خوشحال بودیم.
دفعه آخری که شهید میخواستند به جبهه بروند به ایشان گفتم که شما میروید امیدوارم بچههای شما پا جای پای شما بگذارند شهید گفت: اگر اینها بچه من هستند از من بهتر خواهند بود.
شهید سید علی اصغر جوادی آملی چه ویژگیهای بارزی داشت؟
هر چه از ویژگیهای ایشان بخواهم بگویم کم گفته ام، آنقدر که از نظر اخلاقی به کمال رسیده بودند نه تنها با خانواده با کل اقوام و دوستان برخوردی خوب داشت. بسیار اهل شوخی بودند. شهید اگر در جمعی بود باعث خنداندن افراد جمع میشد؛ از دیگر ویژگیهای ایشان این بود که به والدین خود بسیار احترام میگذاشتند.
علاقه خاصی نسبت به مادر بزرگوارشان داشتند علی الخصوص که مادر شهید نابینا بودند و هر زمان که به مرخصی از جبهه میآمدند یک روز را اختصاص به پدر و مادرشان میداند و در امور منزل به کمک آنان میرفتند و برای ایشان خانه تکانی انجام میدادند. پدر و مادر را تنها نمیگذاشتند و حتی روزهایی را میرفتند منزل والدین شب در آنجا میماند و صبح برای آنها صبحانه و نهار آماده میکرد و به خانه برمیگشت و صبحانه را با بنده میل میکرد. نه تنها نسبت به مادر خودشان این جور بودند، بلکه نسبت به مادر بنده هم همین طور بود.
زمانی که آقا سید به سمنان میآمد معمولاً نمازهای مغرب و عشا را در مسجد عابدینیه سمنان که به امامت آیت الله شاهچراغی اقامه میشود به جماعت میخواند.
از دیگر خصوصیات بارز شهید سید علی اصغر جوادی آملی این بود که پایبند به امر به معروف و نهی از منکر بود و حتی میگفت که ما شهیدانی داده ایم تا اینکه شما خواهران حجاب خود را رعایت کنید تا خون آنها پایمال نشود.
از آخرین دیدار شهید با خانواده و فرزندان بگویید
روز آخری که میخواست برود با همه خانواده خداحافظی کرد و نزدیک ظهر بود آمدند منزل خواهرم. وقتی شهید وارد منزل شد دختر کوچکمان آنقدر گریه کرد که شهید متوجه نهاری که میل کرد، نشد،؛ بچه بی قراری میکرد، شهید با خنده رو به فرزندمان گفت فکر کردی میتوانی جلو من را با این کارها بگیری، باید بروم و به وظیفه ام عمل کنم و هیچ چیز مانع رفتن من نمیشود. این فرزند، هم موقع رفتن پدر بی قراری میکرد و هم زمان آمدن ایشان در زمان شهادت به گمانم اول شخصی بود که خبر از شهادت داشت و بی قراریهایی که در آن زمان داشت که خدمت شما گفتم.
پیش آمده بود که مانع رفتن شهید به جبهه شوید؟ چه پاسخی میداد؟
من به ایشان میگفتم که بس است دیگر به جبهه نرو به وظیفه خود عمل کردی، من خسته شدم از این تنهایی؛ البته این را هم عرض کنم چند باری که شهید مجروح شده بود منزل بودند، میگفتند که اگر من نروم، شما میدانید اگر شب بخوابم تا صبح سکته نکنم، یا اگر بیرون بروم تصادف نمیکنم؟ حالا چه بهتر که مرگ من به صورت شهادت باشد، مرگ چیزی است که حق همه است پس چه بهتر که بهترین نحو مرگ نصیب من شود؛ از ایشان خواستم فقط اینکه بعد از شهادتشان شفیع ما باشد و دست ما را هم بگیرند و کمکمان کنند.
شهید به من میگفت که اگر من را دوست دارید از من نخواهید که اینجا بمانم بگذارید به جبهه بروم و من را در این راه پشتیبانی کنید.
خبر شهادت را چه کسی به شما داد و به چه صورت بود؟
دختر کوچکم زمانی که شهید به جبهه رفت نوزاد بود و یکسال کمتر داشت؛ فرزند من از اول شب بی تابی میکرد و گریه میکرد، شهید در جبهه که شهید شده بود دختر من در منزل شروع به بی تابی کرده بود؛ از سر شب بچه شروع به بی تابی و گریه کرده بود، منزل خواهر شهید بودیم عمو و اینا همه بودند این بچه آنقدر گریه کرد هر کار میکردیم بچه آرام نمیگرفت تا نیمه شب این بچه یک بند گریه کرد و در آخر خسته شد و خوابید؛ خبر شهادت را که آوردن فهمیدیم همان زمان که سید علی اصغر در جبهه شهید شده است بچه در اینجا شروع به بی تابی کرده بود و بعد از اینکه ایشان شهید شدند.
قرار بود که آقا سید فردا یا پس فردا بیایند و ما آماده حضور ایشان بودیم و خواهر و مادر بنده میگفتند برویم منزل آنها، تا زمانی که علی اصغر برگردد، ولی میگفتم خیر صبر کنید همسرم بیایند با ایشان خدمت میرسیم، چون فردا یا پس فردا قرار بود تشریف بیاورند؛ با اصرار خواهرم فردای آن روز به خانه او رفتیم، همسرشان هم بود مشغول صحبت و خوش و بش بودیم، زنگ خانه خواهرم را زدند، همسایه آنها بود، شوهر خواهرم رفت و بعد از چند دقیقهای دیدم که خواهرم را هم صدا زد، خواهرم هم رفت و ۱۰ دقیقهای گذشت، صبر کردم و دیدم نیامد، به بچهها گفتم بلند شوید به خانه برویم، خانه را تمیز کنیم که اگر بابا آمد خانه مرتب باشد، داشتیم میرفتیم، خواهرم را در حیاط دیدم رنگ به رخسار و نفس برای حرف زدن نداشت از او سوال کردم چیزی شده؟ پاسخی نداد، گفتم نکند آقا سید دوباره زخمی شدن به من بگو؛ به یکباره خواهرم زد زیر گریه، فهمیدم که این بار بحث مجروحیت نیست و آقا سید شهید شده است. آن همسایه خواهرم که خبر شهادت را دادند در سپاه مشغول بود.
زمانی که فرزندان شما بهانه پدر را میگرفتند چطور آنها را آرام میکردید؟
بچهها خیلی بهانه گیری میکردند زمانی که فرزندان بهانه پدر را میگرفتند، اقوام میآمدند و آنها را سرگرم میکردند.
آمادگی شهادت همسرتان را داشتید؟
من اصلاً آمادگی این را نداشتم که همسرم آمدنش متفاوت از دفعات قبل باشد و این بار شهید بازگردند؛ شب عاشورایی خواب دیدم که دسته عزاداری از جلوی منزل مادرم رد میشد، من یک سینی نبات را پخش کردم و صبح که از خواب بلند شدم صدقه گذاشتم که سید صحیح و سالم بازگردد، چند روزی گذشت و خبر شهادت ایشان رسید.
همسرتان به چه صورت شهید شدند؟
میگفتند که ایشان و همرزمانش در سنگر بودند و سنگر مورد هدف قرار گرفته بوده و موجب شهادت ایشان شده است.
وصیتنامه شهید سید علی اصغر جوادی آملی:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربالعالمین و آلی الله علی رسولی و آل الطاهرین و المعصومین اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علیاً ولی الله و اشهد ان مهدیا بقیۀ الله
با درود بیکران بر خدمتگزاران و بندگان الهی از صدر تاریخ اسلام و ماقبل از تاریخ ومابعد از تاریخ تاکنون. با درود بر خمینی بزرگ و قائم مقام رهبری آیت الله منتظری و کلیه خانوادههای شهدا، مفقودین، اسرا، معلولین و غیره و با سلام بر شما سروران عزیزی که وصیتنامه حقیر را میخوانید و یا میشنوید.
سروران عزیز، حقیر در خود نمی بینم که خداوند بزرگ و کریم لیاقت شهادت را به بنده گنهکار خویش عنایت بفرماید ولکن طبق آیه قرآن کل نفس ذائقۀ الموت (هر نفسی طعم مرگ را میچشد) بر آن شدم تا وظیفۀ خویش را در این مورد ادا نمایم.
همگی بدانید حقیر فقط برای انجام تکلیف الهی و امانتی که خداوند بر دوش ما نهاده به جبهه آمده ام و تا آخرین قطره خونم در راه اسلام و قرآن و دین و مذهبم و کشور اسلامی ام می جنگم تا این امانت را به طور احسن به منزل برسانم و با دلی پر شوق و محبت به محمد و آل محمد (ص) به رزم مشغول و امید زیارت کربلای حسینی و قدس عزیز را دارم و هر لحظه منتظر ظهور ولیعصر حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان (عج) بوده ام و از شما برادران عزیزم میخواهم که در این راه الهی ثابت قدم بوده و به وعدههای الهی در قرآن شدیداً پایبند و عقیده راسخ داشته و روح الله را یاری نمائید و نگذارید درهیچ لحظهای تنها باشد و امیدوارم وصیت زیر را عمل نمائید.
همگی شما را به خدا سپرده ام. در آخر، صبر و مقاومت در برابر مصائب را برای خانواده و پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم خواستارم و از همگی میخواهم کمال غیرت را در دین و مذهب در برابر دشمنان را داشته باشند تا ان شاا… امام زمان (عج) از همگی ما خشنود باشد. در دعاها به یاد حقیر باشید.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
۱۳۶۴/۱۱/۱۷
سید علی اصغر جوادی آملی
خاطرهاتی از شهید
در مجالسی که بودیم و دور هم جمع میشدیم اگر غیبتی میشد، ایشان میگفتند یا الله و این نشانهای بر این بود که بنده متوجه بشوم و غیبتی نکنم، همین طور از من خواستند که هر وقت دیدید جایی مخصوصاً در خانوادهها در مهمانیها ناخودآگاه مرتکب گناهی مثل غیبت شدند تو مرا مطلع کن، گفتم چگونه گفت: مثلاً با سرفه کردن یا از جای خود بلند شدن؛ وقتی این حالات عالی را از ایشان دیدم که چقدر به احکام شرع مقدس پایبندند، خوشحال شدم. کسی که در خط اسلام باشد به راه شهیدان دست پیدا میکند.
انتهای پیام
گفتگو: فاطمه رحیم زاده
Friday, 29 November , 2024