کارشناس مسائل غرب آسیا معتقد است رژیم صهیونیستی از سوریه قوی و مستقل هراس دارد و سعی می کند این کشور را از ایران دور کند.

پردیسان آنلاین، گروه بین‌الملل: آغاز بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ و تشدید آن از سال ۲۰۱۲ به بعد موجب شد تا صهیونیست‌ها برای تسویه حساب با یکی از بازوان مهم و برجسته محور مقاومت، به یک فرصت طلایی دست یابند. در واقع، صهیونیست‌ها به بحران سوریه به عنوان یک بستر بسیار مناسب برای تضعیف سوریه و دور کردن آن از اجزا دیگر محور مقاومت از جمله ایران نگریستند. همین رویکرد، مقامات سیاسی و فرماندهان نظامی صهیونیست را وسوسه کرد تا به صورت مستقیم به مداخله جویی نظامیِ ماجراجویانه در سوریه بپردازند.

طی ماه‌های گذشته اما شاهد افزایش حملات هوایی صهیونیست‌ها به مناطق مختلف سوریه بوده‌ایم به طوری که این پرسش همواره اذهان عمومی و نیز عالمان علم سیاست را به خود مشغول کرد که به راستی «رژیم صهیونیستی در سوریه به دنبال چیست؟»؛ موضوعی که به دلیل اهمیت فزاینده آن، پرونده‌ای در پردیسان آنلاین برای آن باز شد که بیش از ۱۰ کار تحلیلی و پژوهشی در ذیل آن انتشار یافت.

همچنین این پرسش کلیدی، عنوان نشستی بود که روز شنبه ۲۱ خرداد ماه ۱۴۰۱ پردیسان آنلاین برگزار کرد. در جریان این نشست دکتر «حسین آجرلو» مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل غرب آسیا و «محمدرضا مرادی» مجری -کارشناس و دبیر گروه بین الملل پردیسان آنلاین تلاش کردند ضمن پاسخگویی به پرسش فوق، ابعاد پیدا و پنهان این ماجرا را مورد واکاوی قرار دهند.

بخش نخست این میزگرد در ادامه آمده‌است؛

*سوریه در دکترین‌های سیاست خارجی رژیم صهیونیستی چه جایگاهی دارد و چرا این رژیم، سوریه را در سیاست خارجی خود اینقدر تأثیرگذار می‌بیند؟

دکتر آجرلو: این مسئله باید از چند بعد سیاسی، اقتصادی، ژئوپلیتیکی و ابعاد مختلف منطقه سوریه بررسی شود چون جایگاه ویژه‌ای داشته است و حتی در دوران مختلف با توجه به تحولات جدید متفاوت شد. در حوزه جغرافیای سیاسی، رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی پنج محدوده سرزمینی دارد. این جبهه‌های پنجگانه علیه رژیم صهیونیستی شکل گرفته‌اند؛ یکی جبهه شمال را با لبنان دارد، دیگری جبهه جولان و دیگری جبهه کرانه باختری و بیت‌المقدس است و جبهه جنوب و نوار غزه را نیز باید به آن افزود.

همان طور که اشاره شد، در جبهه‌های پنجگانه یکی از جبهه‌ها جبهه جولان است که این جبهه به جبهه شمالی و کرانه باختری ارتباط دارد. وقتی آن را از ناحیه جغرافیای سیاسی نگاه می‌کنیم، این پهنه جغرافیایی اهمیت می‌یابد. دو جبهه‌ای که علیه رژیم صهیونیستی فعال است عبارتند از؛ اولی جبهه لبنان که حزب الله لبنان است و دیگری جبهه جنوب.

اینکه چرا جبهه جولان مهم بوده به این دلیل است که با فعال شدن جبهه‌های دیگر وقتی آنها به یکدیگر متصل می‌شوند، یک «حلقه وصل» شکل می‌گیرد. آن حلقه وصل، جبهه جولان است. یعنی کرانه باختری که در عمق رژیم صهیونیستی و فلسطین اشغالی است اگر به جبهه شمال وصل شود، حلقه به شدت برای رژیم صهیونیستی سخت می‌شود. به این دلیل همواره در طول تاریخ یکی از تلاش‌های رژیم این بوده که بر بلندی‌های جولان تسلط داشته‌باشد. این تسلط سال‌های سال در دوره‌های مختلف ادامه داشته‌است همانند تسلطی که اینک رژیم بر منطقه دارد و از لحاظ جغرافیای سیاسی و استراتژیک مهم است.

مسئله دیگر وصل کردن این جغرافیای ژئوپلیتیک است. رژیم صهیونیستی در جبهه‌های جنوبی از بُعد بری و زمینی (چون این مناطق بیابانی است همسایگی اردن را داریم که سرزمین‌های صاف و هموار است از منطقه صحرای سینا تحت تأثیرند) همواره تلاش داشته مناطق پیرامونی خود را امن کند. اولین جایی که تلاش زیادی برای اشغالگری گسترده کرد، همین مناطق بود زیرا تانک‌ها به سرعت می‌توانستند وارد شوند. بنابراین در سال‌های اول هم اشغالگری را در آنجا رقم زد و هم به سمت روندهای سازش حرکت کرد. حتی حاضر شد ضمن تسلیم صحرای سینا، امتیازاتی را نیز به اردن بدهد تا این اتفاق بیافتد. جبهه شمالی اما به دلیل اینکه یک ناحیه کوهستانی است و در ناحیه کوهستانی جنگ‌ها به سختی پیش می‌رود رژیم صهیونیستی هیچگاه در این مورد به سمت سازش پیش نرفته و سعی کرده که جبهه اش فعال باشد. بنابراین در این جهبه به سمت اشغالگری رفته و تخلیه هم نکرده و فضاهایی ایجاد شده است. به همین دلیل در ۱۹۸۰ مسئله الحاق هم مطرح شد.

اهمیت دیگر بلندی‌های جولان این است که با توجه به اینکه منطقه غرب آسیا یک منطقه کم آب است، یکی از سرچشمه‌های منابع از آبی است که در این منطقه شامات به خصوص شامات فلسطین است و از رشته کوه‌های جبل الشیخ جولان است و دریای طبریه که آب شیرین دارد و رودهایی که از این منطقه می‌آید. به نوعی این منطقه از بعد اقتصادی هم برای رژیم صهیونیستی اهمیت دارد. تسلط بر این منطقه به نوعی تحت فشار گذاشتن کشورهای پیرامون مثل لبنان و سوریه و حتی اردن نیز هست. اینها عواملی است که اهمیت سوریه را بیان می‌کند.

مسئله دیگر در پیرامون رژیم صهیونیستی تنها کشور پرجمعیتی که صحرای سینا را هم در اختیار دارد، مصر است. از سمت شمال فقط یک کشور لبنان است که کم جمعیت به شمار می‌رود. اردن کشور کم جمعیت اما با وسعت است ولی سوریه کشوری پرجمعیت به حساب می‌آید. این مسئله در کنار بحث‌های سیاسی که در سوریه است، جمال عبدالناصر از سوریه به عنوان قلب تپنده جهان عرب استفاده می‌کرد. رویکردهای سیاسی و پان عربیستم در سوریه همواره قوی بوده است. در بحران ۲۰۱۱ دیدیم که تمام تحولاتی که اتفاق افتاد، نشان داد که حداقل حزب بعث و رویکردهای پان عربیسم با تمام مسائل همچنان پرطرفدار است. چون مردم از این نظام حمایت کردند. برخی‌ها می‌گویند که این نظام سوریه است که این کار (بر تحولات غلبه کرده) را کرده است. اصولاً نظام‌های سیاسی از بطن خواست‌های تاریخی، سیاسی و اجتماعی مردم هستند. ما کشورهایی مثل مصر را داشتیم. وقتی فضای ملی گرایی مصر تقویت شد، وارد سازش شد اما سوریه هیچ گونه سازشی نداشته است.. ما حتی می‌بینیم که مخالفین (نه مخالفین مزدور و …) که در سوریه حضور دارند روی بلندی‌های جولان و فلسطین حساس هستند.

رژیم صهیونیستی از سوریه قوی می ترسد

یک بعد دیگر که بعدها ایجاد شده این است که سوریه همواره متحد رقبا و دشمنان رژیم صهیونیستی بوده است. در جنگ سرد وقتی رژیم صهیونیستی با آمریکا در بلوک غرب بوده، سوریه با اتحاد جماهیر شوروی بوده است. بعد از جنگ سرد که فضا و جهان تک قطبی شد سوریه به سمت جمهوری اسلامی به عنوان دشمن دیگر غرب متمایل شد. این هم نشان می‌دهد سوریه به عنوان متحد حتی در بحث‌های کلان بین المللی هم نگاه کنید، همواره دشمن بلوک غرب بوده است. این مسئله جدی است و در بحث عادی سازی که در کشورهای عربی اتفاق می‌افتد، وجود دارد. عادی سازی در کدام کشورهاست؟ همان کشورهایی که حتی ذره‌ای تعارض با غرب ندارند.‌ سوریه همواره متحد رقبا و دشمنان رژیم صهیونیستی بوده است. در جنگ سرد وقتی رژیم صهیونیستی با آمریکا در بلوک غرب بوده، سوریه با اتحاد جماهیر شوروی بوده است. بعد از جنگ سرد که فضا و جهان تک قطبی شد سوریه به سمت جمهوری اسلامی به عنوان دشمن دیگر غرب متمایل شد. این هم نشان می‌دهد سوریه به عنوان متحد حتی در بحث‌های کلان بین المللی هم نگاه کنید، همواره دشمن بلوک غرب بوده است. این مسئله جدی است و در بحث عادی سازی که در کشورهای عربی اتفاق می‌افتد، وجود دارد. عادی سازی در کدام کشورهاست؟ همان کشورهایی که حتی ذره‌ای تعارض با غرب ندارند.

*جایگاه دو جبهه لبنان و سوریه را در تقابل با رژیم صهیونیستی چگونه ارزیابی می‌کنید و این دو کشور چه سطحی از روابط را تجربه می‌کنند؟

دکتر آجرلو: بر کسی پوشیده نیست با توجه به جغرافیای خاص لبنان، این کشور وابستگی شدید سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نژادی به سوریه دارد. اساساً این مسئله اتفاق مهمی است و می‌بینیم در بحران لبنان بسیاری از کارشناسان معتقدند زمانی که بر پایه قانون «سزار» تحریم علیه سوریه وضع شد، اقتصاد لبنان هم بحرانی شد. بسیاری از کارشناسان معتقدند از زمانی که سوریه در سال ۲۰۰۵ در لبنان عقب‌نشینی کرد، بعد از ترور «رفیق حریری» اوضاع لبنان به هم ریخت. بر کسی پوشیده نیست که حمایت از مقاومت لبنانی با حمایت مستقیم سوریه است. سوریه فقط سوریه نیست و لبنان هم اضافه می‌شود. بعضی‌ها می‌گویند که این سوریه است که به دنبال گسترش و نفوذ است اما می‌بینیم که این تقاضا از سوی لبنان هم هست. یعنی به عنوان یک برادر توقع دارند و در تجربه سال ۲۰۰۰ هم دیدیم که سوری‌ها به لبنانی‌ها برای آزادی بخشی از سرزمین کمک کردند. یک نوع روابط یکجانبه و یکطرفه نیست و دوجانبه است.

مسئله دیگر سوریه این است سوریه بنادر مهمی را در شرق مدیترانه دارد که این بنادر می‌تواند به سوریه قدرت تبدیل شدن به قدرت دریایی را بدهد و رژیم از این ناحیه احساس خطر می‌کند. سوریه چند بندر مانند طرطوس، لاذقیه و بنادری را دارد که پتانسیل این را دارد که تبدیل به یک قدرت دریایی شود و چون دشمن رژیم است به آن توجه دارد. چون اکثریت جمعیت رژیم صهیونیستی در سواحل زندگی می‌کنند. بحث عمق استراتژیک یعنی بیشتر مردم صهیونیست در سواحل هستند و حتی اگر سواحل نباشند در ۱۵ کیلومتری آن هستند. یعنی نباید از لحاظ دریایی تحت فشار قرار بگیرند. سوریه این پتانسیل را دارد که از نظر دریایی این رژیم را تحت فشار بگذارد.

همواره سوریه در جنگ‌های بین اعراب و اسرائیل نقش بسیار بالایی داشته و همواره فعال بوده است. اینها به طور تاریخی سوریه را به یک مسئله مهم در تاریخ رژیم صهیونیستی تبدیل کرده است. کتاب‌هایی که موساد و جاسوسان موساد و سیاستمداران رژیم و رده‌های بالای سوریه نوشته اند، وقتی این تاریخ را می‌بینیم متوجه می‌شویم همواره سوریه یک جایگاه اساسی در تحولات پیرامونی داشته و اشغال بلندی‌های جولان این مسئله را تشدید کرده است و سوریه به عنوان یک مسئله تاریخی و تمامیت ارضی به آن نگاه می‌کند.

* در تکمیل صحبت‌های شما، علاوه بر مسائلی که شما به درستی اشاره کردید مورد دیگری نیز هست که سوریه به عنوان حلقه وصل محور مقاومت هم مطرح است در واقع حلقه وصل از لحاظ زمینی، اسرائیلی‌ها اعلام کرده اند که کمر مقاومت، سوریه است اگر ما بتوانیم این کمر را بشکنیم پیوستگی جغرافیایی محور مقاومت قطع می‌شود.

رژیم صهیونیستی از سوریه قوی می ترسد

دکتر آجرلو: بله این یک واقعیت است، به طور تاریخی هم سوریه بدنه اصلی حلقه واصل مقاومت بوده، حالا چه مقاومت‌هایی که چپ و ملی گرا بوده اند و حالا که مقاومت اسلامی است.

*دقیقاً، همانطور که اشاره کردید بلندی‌های جولان برای اسرائیل بسیار اهمیت ویژه ای دارد از جمله منابع آبی که شما اشاره کردید و اخیراً شهرک سازی هایی که در داخل جولان اتفاق می‌افتد، بنده دو سال پیش بررسی‌هایی انجام داده بودم که ترامپ بیش از ۱۰ کارت طلایی در دوران ریاست جمهوری خود به رژیم صهیونیستی هدیه داد از جمله انتقال سفارت، اخراج نماینده‌های فلسطین و دیگری به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل در جولان بود. ترامپ برخلاف توافق نامه‌ها که حتی سازمان ملل هم آن را به رسمیت نمی‌شناسد حاکمیت اسرائیل را بر جولان به رسمیت شناخت و این خود اهمیت مساله را می‌رساند. با توجه به این مسائل گویی سال ۲۰۱۱ این رژیم منتظر یک فرصتی بود که بتواند نیات و برنامه‌های خود را در سوریه پیاده کند چرا که اسرائیل همواره از یک سوریه قوی و مستقل هراس داشت. سوریه قوی و مستقل سوریه‌ای خواهد بود که دیر یا زود به سمت جولان حرکت خواهد کرد، دیر یا زود به زعم شما به قدرت دریایی تبدیل خواهد شد. بنابراین از سال ۲۰۱۱ که این بحران شروع شد تل آویو هم برنامه‌هایش را اجرا کرد. اکنون به طور خاص می‌خواهیم این را پرسش کنیم که نقش رژیم صهیونیستی در شروع و تعویق بحران سوریه به چه شکل بوده است؟

آجرلو: در مورد بحث تحولات جهان عرب اینکه بحران سوریه عاملش رژیم صهیونیستی باشد یا نباشد تحلیل‌های مختلفی وجود دارد. آیا رژیم صهیونیستی چنین قدرتی داشت که در سوریه چنین بحرانی را ایجاد کند، تردیدهایی است که وارد این مقوله نمی‌شوم اما از اتفاقاتی که در سوریه افتاده و موج سواری‌هایی که رژیم کرده یعنی در آغازگری این شاید بتوانیم فکت هایی بدهیم اطلاعاتی و نشانه باشد. اما در بهره مندی از بحران سوریه به عنوان تحلیلگر می‌توانیم جدی تر صحبت کنیم.

آغاز بحران سوریه فضایی را در اختیار کسانی قرار داد که به نوعی در تقابل با نظام سوریه فعلی بودند؛ نظام سوریه‌ای که کمر مقاومت است و سعی می‌کرد قلب تپنده امت عربی باشد. نظام سوریه‌ای که متحد جمهوری اسلامی ایران است، نظام سوریه‌ای که سعی می‌کرد در لبنان تعادل ایجاد کند، نظام سوریه‌ای که برای رژیم صهیونیستی تهدیدی جدی بود، به مخالفان این مساله فضا داد.

آغاز بحران سوریه فضایی را در اختیار کسانی قرار داد که به نوعی در تقابل با نظام سوریه فعلی بودند؛ نظام سوریه‌ای که کمر مقاومت است و سعی می‌کرد قلب تپنده امت عربی باشد. نظام سوریه‌ای که متحد جمهوری اسلامی ایران است، نظام سوریه‌ای که سعی می‌کرد در لبنان تعادل ایجاد کند، نظام سوریه‌ای که برای رژیم صهیونیستی تهدیدی جدی بود، به مخالفان این مساله فضا داد.

آغاز و منشأ آن هر چیزی بود فکت های جدی وجود دارد که صهیونیست‌ها در آن دخیل بودند. شاید بگویند فکت ها رسانه‌ای است اما عموماً رژیم صهیونیستی به خصوص بعد از اینکه تحولات سوریه را رصد کرد و متوجه شد این نظام وارد یک مرحله خطرناک می‌شود آن زمان من در منطقه که بودم خاطرم است در سوریه بیم این می‌رفت که دمشق سقوط کند. این مساله باعث شادی تمام مخالفان نظام سوریه حتی در لبنان شد که بالاخره سوریه سقوط خواهد کرد. رژیم صهیونیستی یک نگاه عمیق‌تری داشت که از نظر آنها نظام اسد در سوریه، ایران را از سوریه دور می‌کند. اما بعد از اینکه تحولات به سمت خواسته‌های آنها پیش نرفت و بحران جدی تر شد، ما دیگر ردپای نظام صهیونیستی را جدی تر می‌بینیم. کمک کردن به گردان‌های در حاشیه جولان در جبهه جنوبی سوریه، مشارکت در اتاق‌های عملیات علیه سوریه در جنوب که اینها داده‌های آشکار است؛ همکاری‌های اطلاعاتی و امنیتی، بالاخره صهیونیست‌ها در منطقه یک سازمان امنیتی اطلاعاتی داشتند که آن را در اختیار مخالفین و کشورهایی که با سوریه تقابل می‌کردند گذاشتند. در بحران ۲۰۱۱ این مسئله را می‌بینیم. این روند ابتدا این شکلی بود و کم کم وارد فاز دیگری شد صهیونیست‌ها راسا وارد عمل شدند، دقیقاً از سال ۲۰۱۴ به بعد عملیات‌های کوچک آنها شروع شد و در سال ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ به خصوص بعد از روی کار آمدن آقای ترامپ این مساله جدی شد کار به جایی رسید که نیروهای نظامی رژیم، مستقیم سوریه را بمباران می‌کنند که آخرین آن همین فرودگاه دمشق بود. بر اساس اطلاعاتی که خود صهیونیست‌ها دادند تا سال گذشته نزدیک به ۳۰۰ عملیات تهاجمی در سوریه انجام دادند و راسا وارد عمل شدند چرا که امیدها برای گروه‌های معارض تقریباً از بین رفته بود و خودش راسا وارد شد. صهیونیست‌ها مسلح شدن پیرامون خود یعنی جمهوری اسلامی ایران و گروه‌های مقاومت را برای توجیه اقدامات خود مطرح می‌کردند.

در واقع رژیم صهیونیستی می‌خواهد سوریه ضعیف و به یک لبنان ثانی تبدیل شود و یک ارتش ضعیف داشته باشد. خیلی از مواقع می‌بینیم مناطقی مثل حلب یا دیرالزور را که هدف قرار می‌دهد از مرز دور است. در عین اینکه مناطق مشترک با مقاومت را هدف قرار می‌دهد، مانع قدرت گیری سوریه هم می‌شود؛ اهدافی که دوگانه است. مسئله دیگر اینکه می‌خواهد کار را به جایی برساند که سوری‌ها احساس کنند حملات رژیم صهیونیستی علیه سوریه به خاطر حضور ایران است و به همین دلیل ایران را از سوریه دور کند. تحلیلگران بر این اتفاق نظر دارند که دور شدن سوریه از جمهوری اسلامی ایران و نزدیک شدن به جریانات محافظه کار منطقه‌ای به نفع رژیم صهیونیستی است. آنها پرونده لبنانیزه شدن سوریه را پیش می‌برند، سوریه هم مثل لبنان کشور چند قومیتی از جمله کرد، عرب، مسیحی و …است. این کشور صاحب ارتش قدرتمند نشود.

مسئله بعدی هم این است که در مباحثی که با روسیه دخیل است می‌بینیم صهیونیست‌ها با روسیه به عنوان یکی از بازیگران تحولات سوریه و هم با آمریکا رایزنی گسترده دارند. به این دلیل که افزایش قدرت نظامی سوریه به نحوی در اختیار روس‌ها باشد که بتوانند با روس‌ها همکاری کنند. آنها تلاش می‌کنند که این امکانات در اختیار سوریه‌ای ها قرار نگیرد البته در این مورد موفقیت چندانی به دست نیاورده اند اما به دنبال این استراتژی هستند. ردپای رژیم را بعد از تحولات ۲۰۱۱ در چند مرحله می‌بینیم در آغاز نه اما بعداً کمک‌ها به گروه‌های مخالف داده شد تا نظام سوریه تضعیف شود و بعد از آن راسا وارد شدند و حتی نکته شما در مورد کارت طلایی که ترامپ در بحث جولان داد، خیلی از تحلیلگران گفتند این یک استراتژی صهیونیستی است چرا که صهیونیست‌ها بارها اعلام کردند اگر سوری‌ها پای عادی سازی بیایند حاضرند نه همه جولان ولی برای بازگرداندن قسمتی از آن وارد روند سازش شوند.

اقدام ترامپ برای این بود که سوریه برای بازگرداندن آن وارد روند سیاسی شود تا آمریکایی‌ها دوباره میانجی شوند، دقیقاً در سال ۲۰۱۸ داعش فروکش کرد، نظام سوریه نیاز به بازسازی داشت. تحلیلگران می‌گویند ترامپ و حتی خود صهیونیست‌ها هم می‌دانند یک روزی باید این منطقه را واگذار کنند چون تعداد شهرک‌هایی که ساخته اند و مناطقی که آنجا مستقر کرده اند این قدر وسیع نیست که اتفاق ژئوپلتیکی رقم بزند. این برگه را برای عادی سازی گذاشته اند البته نه همه جولان را بلکه بخش‌هایی از آن را حاضرند برگردانند اما به چه شرطی؟ شرط سازش سوریه.

رژیم صهیونیستی از سوریه قوی می ترسد

به نظر می‌رسد با توجه به رخدادهایی همچون حمله موشکی رژیم صهیونیستی به فرودگاه بین المللی دمشق و بندر لاذقیه، این رژیم در سوریه به شکل فعالانه در پی پیاده‌سازی اهداف خود است و طیفی از منافع را پیگیری می‌کند. یک طیف حداقلی آن این است که همین نظام وجود داشته باشد ولی از ایران دور شود یعنی رژیم سعی کند که بگوید ما به این شرط سوریه را نمی‌زنیم که ایران به وسیله متحدان خودشان دور شود و بتوانند ایران را از منطقه دور نگه دارند؛ این یک مسئله حداقلی است تا مطالبات خود را پیگیری کنند که این خواسته‌ها عبارتند از تغییر نظام و روی کار آمدن یک دولت غربگرا یا حتی تجزیه سوریه به عنوان واحدهای کوچک که در نهایت به یک دولت ضعیف منجر شود.

ولی نکته جالب توجه آن است که هم نظام و هم مردم سوریه تا کنون هیچ چراغ سبزی نسبت به این تحولات نشان نداده‌اند و مقاومت کردند و هر روز هم شاهد هستیم با تمام محدودیت‌هایی که دارند، مقاومت بیشتری انجام می‌دهند.

*در عرصه سیاسی و دیپلماتیک هر کنشی از سوی یک مقام عالی رتبه حامل نشانه و پیام است. بنابراین سفرهای دیپلماتیک، تماس‌های تلفنی و حتی مواضع اعلانی گذرا، جدا از شکل ظاهری، پیام‌هایی را نیز به جهان مخابره می‌کند. سفر اسد به ایران آن هم در این بحبوحه حاوی چه پیامی بود؟

دکتر آجرلو: سفر آقای بشار اسد به تهران، در نگاه اول یک مسئله دیپلماتیک صِرف است ولی دیدار دو متحد بود و این سفر به تعمیق روابط می‌پردازد. نظام سوریه به طور اخص در سفر اخیر آقای بشاراسد نشان داده که با آنچه صهیونیست‌ها می‌خواهند، فاصله دارد یعنی صهیونیست‌ها همچنان از جانب سوریه احساس تهدید می‌کنند.

از سوی دیگر ما اخیراً شاهد گشت‌زنی‌های نیروی هوایی ارتش سوریه و نیروی هوایی روسیه بودیم به این معنی که نظام و مردم سوریه در این زمینه فعال هستند و به نوعی خود نظام سوریه مقاومت را ادامه می‌دهد. سپس محور مقاومت به عنوان محور کلان‌تر که نشان داده هر اقدام رژیم انجام دهد، مقاومت به عنوان یک مسئله درباره افزایش بازدارندگی خودش، فکری جدی می‌کند و به دنبال افزایش قدرت نظام است از لبنان (جبهه شمالی) گرفته تا جولان، دمشق، عراق و تهران یعنی خط کریدور مقاومت در حال تقویت شدن است.

ادامه دارد…