به گزارش پردیسان آنلاین از خراسان شمالی، سخت دل تنگ شهر و دیارش است و گوشهای از قلبش برای روستای مادریاش میتپد، ناخوش احوال است و ساعت خواب و بیداریاش به هم ریخته است اما وقتی بیدار میشود، دلش میخواهد از چاردیواری خانه بیرون بزند.
گاهی دلش کُنج حرم امام رضا (ع) را میخواهد و گاه لحظهای آسودن در کنار تربت دختر و پسر نوجوانش را اما دیگر رَمقی در پاهایش نمانده است؛ سالها فراق ناهید و اسدالله از یک سو، تبعید و دوری از فرزندان دیگر و بعدها بیماری مرد خانهاش او را از پای انداخته است.
عصمت خانم از ترکهای بجنورد و زاده روستای تیمور تاشلو است؛ همان جایی که انگورهای معروفی دارد، شاید نسل جدید تیمور تاشلو ندانند که دو نوجوان با اراده از روستایشان برای مبازره با ظلم و جور و دفاع از خاک وطن سینه ستبر کردند.
شکرالله اسدی و عصمت سلیمانی مادر و پدر ناهید روزی که بار سفر از تیمور تاشلو به مشهد را بستند، گمان نمیکردند دو نوجوانشان پرچمدار حقیقت در وطن شوند، آنها به همراه ناهید و اسدالله راهی خیابان طبرسی در مشهد شدند، مهمانپذیری را اجاره کردند و در آنجا زندگی خود را سپری میکردند.
ناهید ۱۴ ساله اولین بانوی شهیده نوجوان خراسان بزرگ است که به او لقب شهیده انقلاب را دادند؛ ناهید چابک بود، هم درس میخواند و هم به پدر و مادر در کار مهمانپذیر کمک میکرد، ناهید ۱۴ ساله روز اول مرداد و در مراسم تشییع پیکر حجت الاسلام کافی شرکت کرد.
فردای روز تشییع جنازه، میدان شهدای مشهد جای سوزن انداختن نبود، یگانهای حکومتی مسلح، گوشه و کنار جمعیت ایستاده بودند و اولینبار بود که مردم به وضوح برابر نیروهای امنیتی فریاد «مرگ بر شاه» سر میدادند، حرکت سیل جمعیت، بارها در مسیر میدان شهدا تا حرم مطهر با شلیک مأموران، گازهای اشکآور و تیراندازی بالگردهای جنگی همراه شد.
ساواکی که چندی قبل ناهید را تهدید کرده بود، به سویش شلیک کرد و گلولههای داغ آتشین بر بازوان و قلب ناهید فرو رفت و او را بهشتی کرد؛ روزنامه خراسان فردای آن روز خبری درج کرد که در تظاهرات و در اعتراض به رژیم شاهنشاهی یک نفر کشته شده است؛ این روزنامه که آن زمان به رژیم وابسته بود، شهادت دخترک دانشآموز را سانسور کرد.

تماس با کوچکترین عضو خانواده اسدی
اطلاعات خانواده ناهید در بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی ثبت شده بود و با پیگیری روابط عمومی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان شمالی شمارههایی به دست خبرنگار پردیسان آنلاین رسید، به یکی از شمارهها پیام داد و روز بعد تماس گرفت؛ گفتند جزئیات از حوصله خارج است اما ۵۶ دقیقه صحبت تلفنیمان با سارا اسدی، کوچکترین عضو خانواده شهیده ناهید و اسدالله اسدی بسیار جالب بود.
سارا اسدی، خواهر شهیده ناهید به خبرنگار پردیسان آنلاین میگوید: تاکنون با هیچ خبرنگاری و رسانهای در مشهد صحبت نکردم؛ پدرم و مادرم مصاحبه میکردند که بعد فوت پدر، مادر تا زمانی که یادواره یا برنامهای بود، رسانهها سراغش میآمدند اما اکنون مدتی است زمین گیر شده و به شدت دل تنگ بجنورد و زادگاه ناهید و اسدالله است.
وی که متولد سال ۱۳۵۲ در تیمور تاشلو است عنوان میکند: پنج ساله بودم که ناهید به شهادت رسید و فقط خاطرم هست، افراد ساواک به مهمانپذیر ریختند و مادر و پدرم را بردند، یادم است دست مرا از مادرم جدا کردند.

تبعید مادر و پدر به عراق
خواهر شهیده ناهید ادامه میدهد: مادر و پدر را به ساواک تهران منتقل و بعد آنها را به عراق تبعید کردند، من و خواهر و برادرم پیش مادربزرگم بودیم؛ سارا میان صحبتهایش از احوال مادر هم میگوید، از اینکه یک سال میشود که نتوانسته است به بهشت رضا و سر مزار ناهید و اسدالله، دیگر فرزند شهیدش برود.
او از برگشت مادر و پدر به ایران میگوید و اضافه میکند: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مادر و پدر از تبعید برگشتند و بعد جنگ شد اما اسدالله، تک پسر خانواده یک جا بند نمیشد؛ یادم هست شناسنامهاش را دستکاری کرد تا بتواند به جنگ برود.

خواهر شهیده ناهید میگوید: نهم آبان تولد برادرم بود؛ او متولد سال ۱۳۴۷ در روستای تیمور تاشلوی بجنورد است، بسیار پسر بامحبت و مهربانی بود و مثل ناهید یکجا نمینشست، هم هنرمند بود و هم در تئاتر دانشآموزی فعالیت داشت؛ مدام هم در راه جبهه بود، شاید باور نکنید اگر بگویم تا زمان شهادتش زیاد ندیدمش.

سارا اظهار میکند: اسدالله با عنوان بسیجی و با سمت آرپیجیزن در جبهه حضور پیدا کرد و بیستوسوم دی ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و در ۱۸ سالگی به شهادت رسید.
وی اضافه میکند: شهید «اسدالله اسدی» به دلیل حضور در جنگ درسش را رها کرد و به آرزویش شهادت رسید.
مشکلات مادر شهید که باید رسیدگی شود
خواهر شهیده ناهید از بیماری پدر بعد از شهادت اسدالله میگوید و عنوان میکند: پدر بعد از شهادت ناهید و تبعید به عراق و بعد از شهادت تک پسرش چهار بار سکته کرد و زمینگیر شد که سالها توفیق پرستاری از او را داشتیم.
سارا ادامه میدهد: سالها است بنا به دلایلی در منزلی در طبقه سوم بدون آسانسور سکونت داریم و رفت و آمد برای مادر که اکنون زمین گیر شده سخت است؛ برای رفت و آمد مادر به پزشک مشکل داریم.
او اضافه میکند: سال گذشته توانستم ۲۰ روزی مادر را به حرم امام رضا (ع) ببرم و به سختی بیتوته کردیم، حرکت دادن مادر سخت شده و اکنون هم سخت دلتنگ حرم امام است.
خواهر دو شهید راه انقلاب اظهار میکند: مادر متولد روستای گلی است، اما در تیمور تاشلو ازدواج کرد؛ تمام آرزویم این است بتوانم روزی مادر را به بجنورد و روستای تیمور تاشلو بیاورم و آنجا حضوری با مادر مصاحبه بگیرید تا از ناهید مفصل برایتان بگوید.