به گزارش خبرگزاری پردیسان آنلاین، در کمتر از یک ساعت قرار مصاحبه را میگذاریم و بهجای حضور در دفتر، به خانهاش دعوتمان میکند؛ با چند دقیقه تأخیر به مقصد میرسیم اما با روی خوش پشت درب ایستاده و برای پیدا کردن خانه هم یکی از دوستانش را به استقبالمان میفرستد.
خانهای ساده با یک دست مبل راحتی دارد و با پذیراییهایی که روی میز چیده، مشخص است حسابی مهماننواز است و بیش از هرچیز دیگر کتابخانه پشت سرش و کتابهای زیادی که در آن چیده شده توجهم را به خود جلب میکند؛ از رمانهای دفاع مقدس تا کتابهای روانشناسی.
پیش از شروع رسمی مصاحبه، گپ و گفتی خودمانی داریم و از عملیاتهایی که در آن حاضر بوده میگوید؛ در لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضور داشته و در میان کلام و هرجملهاش، حداقل یک بار نام «حاج حسین خرازی» را میآورد؛ رسول کشانی جانباز جنگ تحمیلی و متولد سال ۱۳۴۴ است که در عملیاتهای حصر آبادان، والفجر، فتحالمبین، رمضان، خیبر، بیتالمقدس، محرم، بدر، عملیات والفجر هشت، کربلای چهارم و پنجم حضور داشته و خاطرات و رازهای مگوی فراوانی از حاج حسین خرازی دارد و تنها قطرهای از این خاطرات را با ما در میان میگذارد؛ آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگوی خبرنگار پردیسان آنلاین با رسول کشانی است:
پردیسان آنلاین: چه شد که تصمیم گرفتید به جبهه بروید و چطور این موضوع را با خانواده مطرح کردید؟
کشانی: پدرم فردی مذهبی بود و در زمان حکومت طاغوت در هیئات حضور پررنگی داشت و صدای برنامههای هیئت را با نوارهای قدیمی ضبط میکرد، برای همین با جبهه رفتن من نیز مخالفتی نداشت؛ مادرم هم دیدگاهی مشابه پدرم داشت و در همین راستا هیچگاه خانوادهام با جبهه رفتن من مشکلی نداشتند و تا آخر هم چیزی نگفتند.
پردیسان آنلاین: چند ساله بودید که تصمیم گرفتید؟
کشانی: در زمان شروع جنگ ۱۵ سال داشتم و بهخاطر سن کمم، من را در سپاه برای رفتن به جبهه قبول نکردند، از این رو تصمیم گرفتیم به چند مکان دیگر مراجعه کنم اما باز هم بخاطر سن محدودیت داشتم، شبها پای اخبار مینشستم که ببینیم کجا اعزام دارند تا به همانجا بروم و در نهایت مطلع شدم حوزه علمیه نیز چنین فرایندی را دارد در همین راستا به بهانه طلبگی به آنجا رفتم و گفتم میخواهم اینجا درس بخوانم و به جبهه بروم و ثبت نام هم کردم اما زمانی که قرار بر اعزام و ثبت نام شد مسئول ثبت نام گفت «برای علما اعزام اجبار نیست؛ تازه شما که تازه وارد هستید و باید حداقل سه ماه اینجا باشید»، بعد از آن هم به هلال احمر هم رفتیم اما باز هم نشد.
پردیسان آنلاین: با وجود این مشکلات این موضوع را رها نکردید؟
کشانی: نه! دوستی داشتیم که مسئول ناحیه سپاه بود و قرار شد او ما را به جبهه ببرد؛ از این رو به خمینی شهر رفتیم و مسئول ناحیه به مسئول اعزام گفت که این دوستان من را بفرست تا به جبهه بروند اما مسئول اعزام گفت شرط اعزام یک ماه دوره آموزشی در کردستان است که در نهایت قبول کردیم.
هنگام اعزام از لیست ۱۷ نفرهای اسامی را میخواندند اما دیدم که اسم من را نخواندند، وقتی که جویای این موضوع شدم دیدم باز هم بخاطر شرایط سنی بوده اما در ادامه با کلی جر و بحث سوار اتوبوس شدم و برای اینکه مشکلی پیش نیاید در انتهای اتوبوس نشستم تا به اهواز رسیدیم؛ آنجا به مدت سه روز در پایگاه منتظران ماندیم و بعد از انجام هماهنگیها به ماهشهر رفتیم؛ در آن زمان آبادان محاصره بود و مجبور شدیم از راه دریا یک شب روی آب بمانیم.
بعد از این اتفاقات یک شب داخل هتل بینالمللیای واقع در آبادان مستقر شدیم؛ خاطرم هست که نمیتوانستم در اطراف آن هتل چرخ بزنیم چراکه دشمن از رودخانه آمده بود و از خط مهم ذوالفقاری عبور کرده بود؛ همچنین در طرف خودی شهید موذنی با نیروها، خطی درست کرده و آنجا مستقر شده بودند.
پردیسان آنلاین: با ورودتان به جبهه، به کدام تیپ و لشکر رفتید و در کدام عملیاتها حضور داشتید؟
کشانی: بعد از اینکه به آبادان رفتیم در عملیات رمضان و تیپ ۲۵ کربلا حضور داشتم، بعد از آن در لشکر نجف و بعد از عملیات محرم نیز به لشکر امام حسین (ع) رفتم.
در عملیاتهای حصر آبادان، والفجر، فتحالمبین، رمضان، خیبر، بیتالمقدس، محرم، بدر حضور داشتم و بعد از آنها در عملیات والفجر هشت مجروح شدم و در کربلای چهارم و پنج هم با مجروحیت و با حکم حاج حسین خرازی به جبهه رفتم.
پردیسان آنلاین: اولین تصویر و توصیفتان از حاج حسین خرازی چه بود؟
کشانی: صحبت کردن درباره شهید خرازی سخت است چراکه او غریبترین شهید میان شهدا بود؛ چهره بشاش شهید خرازی تنها چیزی است که از او همیشه در خاطر دارم، همچنین حاجی مدیرت بحران خیلی خوبی داشت چراکه هرکسی نمیتوانست بحرانهای ثانیهای را مدیریت کند.
حاج حسین خرازی مردی مهربان، قاطع، پیشگیر و دارای هوش و ذکاوت بالا بود به طوری که یک کاری با شهید خرازی داشتم و فکر میکردم بخاطر آشفتگیهایی که دارد دیگر کار ما را از یاد برده است اما اینگونه نبود.
پردیسان آنلاین: همیشه خاطرات و روایتهایی از حضور مستقیم و همیشگی حاج حسین خرازی در میدان نبرد شنیدهایم؛ با وجود فرماندهی لشکر و با وجود خطراتی که او را تهدید میکرد، چرا خودش نیز در این عرصه حضور داشت؟
کشانی: حین چرخ زدن در منطقه مسئول تدارکات را دیدیم که قرار بود نزد حاج حسین بروند و به ما نیز گفت همراهش برویم؛ بعد از سلام و احوالپرسی به حاجی گفتم شما اینجا چکار دارید؟ نیروها که هستند؛ حاجی گفت این خط آبروی جمهوری اسلامی است و اهمیت دارد، برای همین خودم هم باید پای کار باشم.
و یا یک روز دیگر در منطقه بودیم که یک هواپیما در حالت مخالف جاده در حال پرواز بود و تا آمدم به خودم بیایم دیدم جاده بسته شد؛ بچهها را صدا زدم که مهمات دارد آتش میگیرد و دو نفر هم در سنگر زندهاند، خلاصه همانطور که اینها منفجر میشد، عراقیها متوجه صدای ما شدند و دیدیم منطقه روی هوا رفت؛ در همین حین بود که حاجی جویای ماجرا شد و گفتیم هیچی نشده و نمیخواهد جلو بروید اما حاجی گفت بگو راننده لودر بیاید، راننده آمد و به او گفتم که شما باید در آتش بروی و توپی که دارد میسوزد و مهماتی که آتش گرفتهاند را در آب هول بدهی تا خاموش شود اما مراقب سنگر هم باش چراکه دو تا آدم در آن هستند.
در آن زمان راننده شهادتین خود را گفت و در آتش رفت، حاجی به طرف هم رفت، خلاصه دائماً داد و بیداد کردیم تا بالاخره علی قوچانی حاجی را عقب آورد، اما تا لودر رفت که برود در آتش حاجی هم پرید پایین و در آتش رفت؛ در آن زمان اصلاً حواسمان به لودر نبود و نگران حاجی بودیم که یک دفعه دیدم راننده آن بالا در حالت معذبی سرش را دائماً به این طرف و آن طرف حرکت میدهد؛ دیدم که چهار چرخ لودر آتش گرفته بود و صورت راننده داشت اذیت میشد و حاجی هم به او میگفت که جلو و عقب برود، خلاصه لودر همه آنها را در آب ریخت و ما هم رفتیم تا دو نیرو خود را نجات دهیم. پس از این ماجرا بچهها به یکباره تکبیری گفتند که همه سختیها از تن ما خارج شد؛ اینجا بود که حاجی میگفت وظیفه من است که اینجا بیایم و کار انجام دهم نه اینکه بنشینم و دستور صادر کنم.
یک بار هم برای نماز صبح حاجی خواست به دیدبانی برود که گفتیم دیدبانی لو رفته و گونیها ریختهاند؛ در همین زمان بود که آمدیم به سنگر برویم اما حاجی مرا صدا زد و گفت بیا بیرون، بعد از سلام و احوالپرسی که با حاجی داشتم چیزی نمیگفت و جواب نمیداد، یک لحظه که نگاهش کردم دیدم سه بار روی زانویش زد و میگفت العجل العجل العجل و متوجه شدم که در حال خواندن دعای عهد است.
پردیسان آنلاین: حاج حسین خرازی فرمانده لشکر بود و طبیعتاً نیروها و رزمندگان زیادی تحت فرماندهی او بودند؛ نحوه برخوردش با رزمندگان چطور بود؟
کشانی: پس از مجروحتیم در اصفهان حاج حسین را دیدم که با چند نفر حرف زد و به آنها گفت برگردند اما نوبت که به من رسید یک دفعه پرسید امروز چند شنبه است و من پاسخ دادم که جمعه و باید به نماز جمعه بروم؛ در همان زمان گفت من دوشنبه در منطقه و اتاقم چشم به راهت هستم، من هم با تعجب گفتم یعنی من با مجروحیت بیایم! او گفت وظیفه ما این است که تا آخرین نفس بجنگیم.
روز دوشنبه شد و وقتی به منطقه رفتم با خودم گفتم حاج حسین خرازی وعدهاش با من را با این همه مشغله فراموش کرده است؛ از یکی از رزمندگان سراغ حاجی را گرفتم و گفت که در شهرک است و برمیگردد؛ در همین حین به اتاق شهید خرازی رفتم و بیشتر نیم ساعت منتظرش ماندم، داشتم کتابها را نگاه میکردم که ناگهان دیدم سرو صدا راهرو خوابید و متوجه شدم حاجی آمد و در کمال تعجب حاجی از نیرو خود جویای من شد و آن مرد به حاجی گفت که داخل اتاق منتظرش هستم.
پردیسان آنلاین: اگر باز هم به عقب بازگردید این مسیر را انتخاب خواهید کرد و به جبهه میروید؟
کشانی: قطعاً پدیده گذشته الان هم وجود دارد چراکه بسیاری از همرزمان ما مشتاق هستند به غزه بروند و حتی اعلام آمادگی کردند؛ من هم با همان عقیده و رأی هستم اما چون مجروحیت دارم دیگر توانایی لازم برای چنین اقداماتی را ندارم.
حائز اهمیت است که بچههای جبهه پیش از آنکه به جنگ بروند بخاطر عقیده خود راهی این مسیر شدند از این رو میتوانیم بگوییم جنگ ما جنگ عقیدتی بود.
پردیسان آنلاین: یکی از تأکیدات رهبری در سالهای اخیر بحث جهاد تبیین است و این موضوع برای نسل جدید از الزامات مورد نیاز است؛ با توجه به اهمیت این موضوع به نظر شما چطور میشود حقیقت جنگ را برای نسل جدید تبیین کرد تا آنها آگاه شده و ادامه دهنده این مسیر باشند؟
کشانی: رهبر انقلاب به بچههای جبهه میگفتند تا شما اتفاقات و مطالب جنگ را برای نسل جدید بازگو نکنید مأموریتتان تمام نشده است، از این رو باید اتفاقات را برای نسل جدید شرح دهیم؛ در همین راستا واجب است که از ظرفیت خبرگزاریها، صداوسیما، فضای مجازی و… با توجه به جنگ ترکیبی استفاده کنیم؛ همچنین کسانی که در راه انقلاب هستند نیز وظیفه دارند برای این انتقال این فرآیند وقت بگذارند تا بلکه این ماجراها به کتاب تبدیل شود و نسل جدید نسبت به انگیزه نوجوان و جوان ۱۵ سالهای که برای جنگ به جبهه رفتن آگاه شود.
پردیسان آنلاین: انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان را پیش رو داریم؛ زمانی که به تاریخ ۴۵ ساله انقلاب اسلامی نگاهی میاندازیم شاهدیم که در سختترین و متفاوتترین شرایط یعنی دفاع مقدس نیز این امر پرشور و با حضور گسترده مردم برگزار میشد؛ کمی از حال و هوای برگزاری انتخابات در آن دوره بگویید.
کشانی: در دوران دفاع مقدس افرادی برای مجلس و ریاست جمهوری انتخاب میشدند که در خط امام بودند؛ در آن زمان روزنامهها یک هفته بعد از انتشار به دست ما میرسد اما همچنان و با این شرایط پیگیر اخبار کشور و خصوصاً موضوع انتخابات بودیم.
در دوران جنگ و زمان انتخابات، تنها برگه تردد همراه داشتیم و به ما گفتند بدون شناسنامه رأی بدهیم و همان برگه را برایمان مهر میزدند.
پردیسان آنلاین: پدیده انتخابات در دوران جنگ و با شرایط فعلی تفاوتی کرده است؟
کشانی: در شرایط فعلی اهمیت انتخابات بیشتر از جنگ است چراکه جنگ فیزیکی تمام شده اما دشمنان به صورت جنگ ترکیبی و رسانههای خارجی وارد میدان شده است؛ انتخابات مهم است و انتخاب افراد صحیح که پیرو خط امامین انقلاب هستند، مهمتر است، در همین راستا باید خودمان افراد با صلاحیت را شناسایی و به دیگران نیز معرفی کنیم تا افراد دغدغهمند روی کار بیایند نه افراد ظاهری که بعد ببینیم بین مردم نمیآیند و گاهی نیز موجب پیشرفت خود و خانوادهشان میشوند اما برای پیشرفت شهر، کشور و اسلام خدمتی نکردهاند.
مردم باید ببینند و آگاه باشند که اگر چهار نماینده مخلص داشته باشیم، آباد خواهیم شد. برای پی بردن به صلاحیت آنها باید ببینید در محافلی که دارند چه میکنند و چطور خرج میکنند؛ همچنین وظیفه مسئولان و قانون گذاران است که قبل و بعد منتخبین را شناسایی کنند تا مانع اختلاسها شوند.
پردیسان آنلاین: شما ۱۵ ساله بودید که به جبهه رفتید؛ چه صحبتی با نوجوانانی که این روزها در همین سن و سال هستند، دارید؟
کشانی: این انقلاب و نظام ماندنی است و تحت تأثیر تبلیغات خارجی و داخلی و افراد داخلی و خارجی که مخالف این نظام هستند قرار نمیگیرد؛ چراکه ما نیز همه جوره در این چهل سال و ما قبل آن با اتفاقات ساختیم و پای اعتقادات خود ماندیم.
به نسل جدید توصیه میکنم تحت تأثیر رسانههای بیرون قرار نگیرید چراکه آنها به دنبال اهداف خود بوده و دلشان برای ما نسوخته است.