دخترانه‌هایی از جنس رشادت/ «اینجا ایرانه، دختراش ستاره می‌سازند»

به بهانه ایام روز دختر می‌خواهیم از رشادت‌های دخترانه‌ای بگویم دنیا را انگشت به دهان گذاشت، از این بگوییم که چگونه یک زن لطیف می‌تواند غوغا به پا کند؟ می‌خواهیم از دختران این سرزمین بگوییم که با رشادت‌های خود آسمان این سرزمین را ستاره‌باران کردند.

به گزارش پردیسان آنلاین، دختر لبخند خدا، آئینه جلوه و تجلی زیبایی‌های خداوند بر روی زمین و از روزی آوران عالم است که با قدم نهادن در جهان، دنیایی مملو از زیبایی را منعکس می‌کند؛ حضور چنین فرشتگان غیوری در طول تاریخ کماکان صحنه‌هایی را به وجود آورده که نشان از قدرت آن‌ها دارد؛ قدرتی که سال‌های بیشمار بیگانه در پی تخریب آن است.

آری امروز می‌خواهیم به بهانه روز دختر از رشادت‌های دختران بگویم که چگونه دنیا را متحیر خود کردند، اینکه چگونه یک زن لطیف می‌تواند غوغا به پا کند؟! می‌خواهم از دختران چند روز پیش و امروز بگویم، از فاطمه، معصومه، میترا و مریم بگویم‌.

در این روزها باید از رشادت‌های میترایی گفت که زینب شد؛ آری از زینب کمایی حرف می‌زنم، زینب انقلابی که در دوران انقلاب مثل یک سرباز در جبهه فعالیت‌های مختلفی را انجام می‌داد و همین باعث شد منافقین روی کارهای او حساس شوند؛ ادامه این روند باعث شد یک روز صبح که زینب به مسجد رفته بود، دیگر به خانه برنگردد و برای سه روز خبری از آن نباشد…

روز سوم گروه منافقین به دوست زینب زنگ زدند و گفتند «ما زینب کمایی را کشتیم، اگر صدایت در بیاید همین بلا را هم سر تو می‌آوریم.»؛ منافقین او را با چادرش به شهادت رساندند تا نفرت‌شان را از دخترهای چادری و انقلابی این طور نشان دهند… اما او فقط ۱۴ سال سن داشت! حتی به نونهال و دختر کوچک هم رحم نمی‌کنند.

دخترانه‌هایی از جنس رشادت/ «اینجا ایرانه، دختراش ستاره می‌سازند»

فاطمه سادات طالقانی شهیده ۳ ساله‌ای است که در آتش سوزی کانکس واحد فرهنگی جهاد ماهشهر به دست منافقین کوردل به شهادت رسید؛ داستان از این قرار است که هشتم تیر ماه، روز بعد از شهادت آیت‌اللّه دکتر بهشتی و یارانش در حزب جمهوری بود که مراسمی گرفته بودند و شب برای خوابیدن به کانتینر واحد ارتباط جمعی جهاد سازندگی رفتند.

خانواده فاطمه برای نماز صبح بلند شدند و به منزلی که در فاصله ۵۰ یا ۶۰ متری کانتینر بود رفتند؛ پدر خوشحال بود که پس از آن همه سختی‌ای که پیش از تولد تا آن روز کشیده بود بالاخره فاطمه را به مشهد می‌برم و لذت زیارت امام معصوم را تجربه می‌کنند. خلاصه بعد از نماز با صدای دوستانشان که می‌گوید «بروید ببینید چه شده است؟ چه خبر است که از خیابان و نزدیکی کانتینر شعله‌های آتش دیده می‌شود؟» از جا بر می‌خیزند و به طرف صحنه آتش‌سوزی می‌روند… اما دیر شده بود، همه چیز در آتش شعله‌ور شد به طوری که وقتی آتش را خاموش کردند فاطمه دیگر چیزی جز جسمی سوخته نبود.

دخترانه‌هایی از جنس رشادت/ «اینجا ایرانه، دختراش ستاره می‌سازند»

حال می‌خواهم از فرنگیس بگویم؛ فرنگیس حیدرپور؛ در سال ۱۳۵۹ پس از حمله عراق به روستای ئاوه‌زێن، مردم به دره‌های اطراف پناه می‌برند. فرنگیس که در آن زمان ۱۸ سال داشت، شب همراه برادر و پدرش برای تهیه غذا به روستا بازمی‌گردند اما در طول راه پدر و برادر فرنگیس ضمن درگیری با عوامل عراقی شهید می‌شوند و فرنگیس در پی برخورد با دو سرباز عراقی بدون داشتن سلاح گرم، با تبر پدرش با سربازان درگیر شده، یکی را کشته و دیگری را با تمام تجهیزات جنگی اسیر می‌کند و به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل می‌دهد.

دخترانه‌هایی از جنس رشادت/ «اینجا ایرانه، دختراش ستاره می‌سازند»

معصومه آباد نیز از آن دخترانی نیست که غیرت زن ایرانی را به رخ کشید؛ او ۳۳ روز پس از آغاز جنگ عراق علیه ایران به همراه سه زن دیگر به نام‌های فاطمه ناهیدی، شمسی (مریم) بهرامی و حلیمه آزموده در حال مأموریت هلال احمر، در جاده ماهشهر به آبادان به اسارت نیروهای عراقی درآمد و ابتدا به اردوگاه مرزی تنومه و سپس به زندان‌های استخبارات و الرشید و چندی بعد به اردوگاه موصل و الانبار برده و ۴۰ ماه بعد در آزاد شد؛ او در زمان اسارت تنها ۱۷ سال سن داشت.

دخترانه‌هایی از جنس رشادت/ «اینجا ایرانه، دختراش ستاره می‌سازند»

اکنون می‌خواهم از نماد صدا مملکت روایت کنم، آری دانشجو… دانشجویی به نام فائزه رحیمی که در چهارمین سالگرد شهادت سردار دل‌ها و سرباز وطن در روز ولادت حضرت فاطمه زهرا به شهادت رسید؛ دانشجویی که همواره دغدغه جامعه را داشت و می‌خواست از مسیر معلمی، اهداف والایی را در پیش بگیرد و آن را به فرزندان مدرسه‌اش بیاموزد؛ اما خالص بودنش سبب شد که دانش‌آموزان و مردمان کشور را آگاه کند و به مدرسه ختم نشود.

دخترانه‌هایی از جنس رشادت/ «اینجا ایرانه، دختراش ستاره می‌سازند»

خالی از لطف نیست که از دختر دوساله و نه ساله دهه نودیمان مریم و ریحانه سلطانی‌نژاد بگویم… مریمی که مکتب شهید سلیمانی را پیش گرفته بود و سرانجام در همان راه انتخاب شد و خون پاکش همراه جمعی از انسان‌های آزاده و شهروندان بی‌گناه بر زمین ریخت و گرچه فیض عظیم شهادت را نصیب آنها ساخت اما همه ما را در غم و اندوه فرو برد و دختر کاپشن صورتی با گوشواره قلبی که سر تیتر اخبارها شد و ما را به یاد دختر کوچولو عاشورا انداخت و داغی بر دل خانواده و ملتی گذاشت…

دخترانه‌هایی از جنس رشادت/ «اینجا ایرانه، دختراش ستاره می‌سازند»

آری چنین‌اند دختران ایرانی…، بی دلیل نیست که می‌گوئیم ایستاده‌ایم تا پای جانمان؛ در این چهل و چند سال، روایت‌ها از مادران و پدران و همسران شهدا بسیار است و درک دقیقه‌ای از حس و حالشان هم در تصور نمی‌گنجد، اما تاریخ این‌طور حکمرانی کرده که بارانی شدن چشمان مادر، پدر یا حتی خواهر و برادر برای خواهرشان را نیز دیده و چشیده باشیم؛ از دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی گرفته تا روزهای جنگ و حتی این روزها که شهادت برای عده‌ای واژه‌ای دور از دسترس شده و باید گفت نه تنها شهادت، بلکه مقاومت و شجاعت نیز لباس تک سایز پسرانه نیست و دختران زیادی بوده‌اند که در این مسیر ستاره ساخته و آسمان این کشور را نورانی کرده‌اند.

لینک کوتاه خبر:

pardysanonline.ir/?p=301132

Leave your thought here

آخرین اخبار

تصویر روز: