دانشجویانی که مدال شهادت آویختند

از کلاس‌های درس تا میدان‌های نبرد دانشجویانی بودند که قلم را زمین گذاشتند و اسلحه به دست گرفتند، جوانانی که در اوج آرمان‌خواهی مسیر دانش را به سنگر دفاع از وطن پیوند زدند و با نثار جان، مدال جاودانه شهادت را بر سینه تاریخ آویختند.

به گزارش پردیسان آنلاین از خراسان شمالی، مهر نوروز علم و دانش است و طنین خوش الحان از مدرسه‌ها و دانشگاه به گوش می‌رسد، اما این ماه یادآور روزهای ایثار و مقاومت نیز هست، روزهایی که معلمان، استادان، دانش‌آموزان و دانشجویان از سنگر علم، پشت خاک‌ریزهای جنگ رفتند و با سلاح دانش، ایمان و تقوا به جنگ نامردمی‌ها شتافتند.

دانشجویانی که سنگر دانشگاه را نه تنها برای تحصیل علم، بلکه سنگری برای رشد، آگاهی و مبارزه با خط مشی‌های انحرافی انتخاب کردند اما در بحرانی‌ترین موقعیت کشور برای دفاع از وطن راهی جبهه شدند و نامشان تا ابد جاودان ماند؛ آن‌هایی که خودشان را از لابه لای کتاب‌ها و فرمول‌ها جدا کردند و تمام وجودشان را در دانشگاه جنگ گذاشتند.

شهید ابراهیم رمضانی اولین شهید دانشجوی استان است که همراه شهید چمران بود، آن قدر خونش از تجاوز بعثی‌ها به آب و خاک ناموس وطن به جوش آمده بود که لحظه‌ای خواب نداشت و نمی‌توانست به راحتی غذا بخورد، گویا همین دیروز بود که از خانواده‌اش خداحافظی کرد و به جبهه رفت.

زهرا رمضانی، خواهر شهید به خبرنگار پردیسان آنلاین می‌گوید: برادرم سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد، اخلاق و رفتارش بسیار شاخص و زبانزد همه بود؛ من دو سال از او کوچک‌تر بودم و به یاد ندارم که با تندی با دیگران حتی با من حرف بزند و بسیاری از دوستانم به رابطه صمیمانه برادرم با من غبطه می‌خوردند.

وی ادامه می‌دهد: «نماز شب» ابراهیم از قبل از پیروزی انقلاب تا زمان شهادتش هیچ وقت ترک نشد، شهید بسیار اهل مطالعه بود و مدام کتاب می‌خواند و حتی آنها را به من می‌داد؛ او همیشه شاگرد اول کلاسشان بود و برای تحصیل در رشته برق وارد هنرستان شد.

نخبه‌ای که دانشگاه جنگ را ترجیح داد

خواهر شهید می‌گوید: آن زمان شاگردان ممتاز را به تهران می‌بردند تا با هویدا، نخست وزیر شاه ملعون عکس بگیرند، اما او بعد از اینکه به بجنورد آمد، عکسش را پاره کرد چون از همان زمان مخالف رژیم شاهنشاهی بود؛ شهید فعالیت‌هایی در همین زمینه انجام می‌داد که تحت تعقیب ساواک هم قرار گرفت.

دانشجویانی که مدال شهادت آویختند

خواهر شهید رمضانی عنوان می‌کند: ابراهیم بعد از پیروزی انقلاب و سال ۵۸ در رشته مهندسی برق دانشگاه فنی شهید منتظری مشهد پذیرفته شد و سال ۵۹ در زمان انقلاب فرهنگی که دانشگاه‌ها تعطیل شد به بجنورد برگشت و داوطلبانه برای آموزش به جوانان به روستاها رفت، جنگ که شروع شد، به بجنورد آمد و گفت «می‌خواهم به جبهه بروم.»

وی خاطرنشان می‌کند: انگار همین دیروز بود؛ مادرم کنار ایوان خانه نشسته بود و از اینکه ابراهیم می‌خواست به جبهه برود ناراحت بود؛ برادرم خطاب به مادرم می‌گفت «مادر یک لحظه خودت را به جای مادران خوزستانی بگذار که اکنون چه بر آن‌ها می‌گذرد.»

آخرین نماز شهید رمضانی

«ابراهیم جزو اولین گروه داوطلبان بسیجی بجنورد بود که به جبهه اعزام شد، او همراه شهید چمران در جنگ‌های نامنظم و چریکی در سوسنگرد حضور داشت و یک بار که از جبهه به بجنورد آمد پدرم برایش گوسفند قربانی کرد که او خیلی عصبانی شد و گفت که جوانان مملکت را می‌کشند آن وقت شما برای من قربانی می‌کنید، من می‌روم و هر وقت اثری از خون و گوشت این قربانی در خانه نبود بگویید بیایم» خاطره‌ای که خواهر شهید رمضانی می‌گوید از یاد نخواهد برد.

وی شرایط سخت جنگ در آن زمان که مصادف با ریاست جمهوری بنی‌صدر بود را اینگونه توصیف می‌کند یکی از عملیات‌های جنگی تن به تن و چریکی در سوسنگرد، ششم بهمن سال ۵۹ آشکار شد و ۵۰ رزمنده که یکی از آن‌ها برادرم بود در محاصره دشمن قرار گرفتند؛ ابراهیم معاون فرمانده این عملیات بود و در حالی که همه نماز صبح می‌خواندند توسط دشمن محاصره شدند، برادرم پایش تیر خورد و با این وجود دوباره اسلحه را برداشت و تا آخرین نفس جنگید.»

خواهر شهید ادامه می‌دهد: همان شب مادرم در خواب دید که عده‌ای می‌گویند فردا اینجا عاشورا است و خانه‌مان آمده‌اند و دارند عزاداری می‌کنند؛ لحظه‌ای که پیکرش را به بجنورد آوردند متوجه شهادتش شدیم.

شهید امیر درتومیان / هنرمندی که به آرزویش رسید

اولین پسر خانواده بازرگان درتومیان دهم دی ۱۳۴۶ در بجنورد به دنیا آمد که نامش را امیر گذاشتند، مقطع ابتدایی را در دبستان وحدت، راهنمایی را در مدرسه آیندگان و مقطع دبیرستان را در دبیرستان شهید حسن آبادی و در رشته ریاضی فیزیک به پایان رساند. امیر هنرمند بود و همزمان با تحصیل در رشته‌های هنری به ویژه تئاتر و شعر هم فعالیت داشت.

از نمایش‌هایی که اجرا شده است، می‌توان به سوغات شوم و معراج به کارگردانی مهدی خامنه‌ای و محمد درچمن اشاره کرد که به مدت ۲۰ روز در سینما سعدی بجنورد روی صحنه رفت؛ موضوع تئاتر معراج که امیر به آن خیلی علاقه‌مند بود در رابطه با مفقودالاثرها بود، بسیار مورد توجه خانواده‌ها قرار گرفت و مقام اول استانی را نیز کسب کرد، این تئاتر در چند استان نیز اجرا و حائز کسب مقام شد.

دانشجویانی که مدال شهادت آویختند

«امیر خطاب به پدر شهیدی که به دنبال فرزندش به جبهه آمده و مدام سراغ فرزند مفقودش را از هم‌رزمانش می‌گیرد با لحن بسیار زیبا می‌گوید پدر؛ اینجا گلستان است به دنبال کدامین گل در این گلزار می‌گردی؟» این بخشی از تئاتر است که امیر مسئول اجرای آن را بر عهده داشت.

شهید درتومیان پس از تحصیلات متوسطه به صورت داوطلب در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و پس از بازگشت با توجه به قبولی‌اش در دانشگاه مالک اشتر اصفهان برای ثبت‌نام در رشته مهندسی صنایع دفاعی به اصفهان رفت و پس از مدتی شرکت در کلاس به دلیل نیاز مبرم جبهه به نیرو، مجدد عازم شد.

او یکی از غواصان قهرمان عملیات کربلای ۴ بود و دی سال ۶۵ رزق شهادت را از دستان حضرت زهرا (س) گرفت و تا دو سال پیکرش مفقود بود؛ پدرش تمام جبهه‌های غرب و جنوب را برای یافتن گل گمشده‌اش زیر و رو کرد و در آخر مرداد سال ۶۸ خبر آوردند که پیکرش را پیدا کردند؛ شهید در جوار امام‌زاده سیدعباس بن موسی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شده است.

شهید محمد قدیمی / عبور از دانشگاه در پاسخ به ندای ولایت

سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ای مؤمن و مذهبی در روستای خراشا به دنیا آمد، اولین فرزند پدر و مادر و تنها پسر خانواده بود، از کودکی همراه پدر در مسجد و مجالس مذهبی شرکت می‌کرد، صدای خوبی داشت و مؤذن مسجد شد.

در دوران نوجوانی روزهای شنبه، دوشنبه و پنجشنبه هر هفته روزه می‌گرفت، بسیار وقت شناس بود و در تمام کارهایش حتی درس خواندن اخلاص و صداقت داشت.

تحصیلات ابتدایی را در خراشا به اتمام رساند و برای ادامه تحصیل به بجنورد آمد، او در محیط تحصیل بسیار کوشا و جدی بود و قبل و بعد از انقلاب اسلامی در تمام عرصه‌ها حضوری مؤثر و مستمر داشت.

همیشه قبل از مطالعه چند آیه قرآن می‌خواند، این شهید دوران متوسطه را در دبیرستان شهید حسن آبادی بجنورد با بالاترین معدل گذراند و سال ۱۳۶۲ در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته مکانیک با گرایش سیالات، در دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد و طی تحصیل، از دانشجویان ممتاز بود.

اما حضور در جبهه جنگ را وظیفه شرعی خود می‌دانست و با عشق و آگاهی کامل وارد جبهه شد، انگیزه رفتن به جبهه را پاسخ به ندای ولایت فقیه و تحولات معنوی و درونی‌اش می‌دانست و همراه با رزمندگان اسلام برای دفاع از میهن اسلامی به جبهه رفت و رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد؛ او در نهایت یازدهم فروردین سال ۱۳۶۵ در مریوان و منطقه ماووت به شهادت رسید.

تا مدتی پیکر این شهید نخبه و دانشجوی استان مفقود بود که سرانجام با تلاش هم‌رزمانش، پیکر پاکش شناسایی شد، شانزدهم تیر سال ۱۳۷۳ به بجنورد بازگشت و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.

خاطره‌ای به نقل از دوست شهید

یکی از دوستان شهید قدیمی خاطره‌ای شیرین از او نقل می‌کند: «وقتی در خوابگاه دانشگاه بودیم، حالات عارفانه او مرا تحت تأثیر قرار می‌داد، از خوابگاه تا دانشگاه پیاده می‌رفت و گاهی نان را خالی می‌خورد در صورتی که در دانشگاه غذا توزیع می‌شد.

ایام محرم یک عزادار واقعی بود؛ تمام وجودش در روزهای تاسوعا و عاشورا در غم فرو می‌رفت، هنگام رفتن به جبهه به او گفتم که تو تک پسر و کمک دست پدر و مادر هستی، به جبهه نرو و در کنار آن‌ها باش؛ شهید خندید و در جوابم گفت: گر مرد رهی میان خون باید رفت وز پای فتاده سرنگون باید رفت.»

شهید مهدی محمدی / نخبه ریاضی و مرد اخلاق دانشگاه

شهید محمدی دانشجوی نخبه و نابغه استان خراسان شمالی در دانشگاه فردوسی مشهد درس می‌خواند و در جبهه هم‌رزم شهید «کاوه» بود، او دانشجوی ممتاز دانشگاه و مسئول آموزش عملیات کربلای ۴ بود.

مهدی سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد و بچه زرنگی بود، سال ۱۳۵۸ برای ادامه تحصیل در دوره راهنمایی به بجنورد آمد اما از حزب جمهوری اسلامی غافل نبود؛ پدرش او را به دبیرستان ابومسلم در مشهد برای ادامه تحصیل می‌فرستد؛ مهدی در درس ریاضی نابغه بود.

دوستش تعریف می‌کرد که یکی از استادان دانشگاه‌های تهران هر هفته یک بار برای تدریس درس ریاضی به دبیرستان آن‌ها می‌آمد؛ یک روز او مسئله‌ای را برای دانش‌آموزان پای تخته نوشت و راه حلش را هم به آن‌ها گفت، شهید محمدی تاکید کرد که من می‌توانم غیر از این راه‌حل از طریق دیگری مسئله را حل کنم؛ معلم گفت هرکه بتواند این کار را انجام دهد من برای همیشه جای او می‌نشینم که مهدی توانست آن مسئله را حل کند!

دانشجویانی که مدال شهادت آویختند

او با رتبه عالی در رشته ریاضی و فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد و در دوران دانشجویی فعال و کوشا، سرپرست خوابگاه و مسئول برنامه‌های مناسبتی و حل اختلاف میان دانشجویان بود.

مهدی آن قدر متواضع بود که غذایش را به دانشجویان دیگر می‌داد و خودش یک روز تمام غذا نمی‌خورد، حین تحصیل در دانشگاه از طریق تیپ ویژه شهدا به فرماندهی شهید کاوه به کردستان اعزام شد، این موضوع را به خانواده‌اش خبر نمی‌دهد و بعدها برادرش متوجه می‌شود که مهدی مسئول آموزش تخریب چی‌ها در مهاباد بوده و آموزش شنای غواصان را بر عهده داشته است.

شهید محمدی در یکی از عملیات‌ها مجروح و به بیمارستان اصفهان اعزام می‌شود و به خانواده‌اش تا زمان ترخیص خبری نمی‌دهد، مهدی چند بار دیگر به جبهه اعزام شد و در نهایت سال ۱۳۶۵ در عملیات تخریب چی در منطقه حاج عمران به اتفاق شهید کاوه به شهادت رسید و پیکرش تا پنج سال مفقود بود؛ در نهایت پیکر مطهر او شناسایی و در زادگاهش به خاک سپرده شد.

این‌ها گوشه‌ای از روایت‌های جوانان مؤمن و انقلابی بجنورد بود که از رفاه و آسایش خود زدند و به جبهه رفتند و نامشان جزو ۳۰۰۰ شهید خراسان شمالی ثبت شد.

لینک کوتاه خبر:

pardysanonline.ir/?p=330782

Leave your thought here

آخرین اخبار

تصویر روز: