به گزارش پردیسان آنلاین، خیمهشببازی، هنر دیرینه عروسکهای دستساخته ایرانی، سالها از صحنه زندگی روزمره مردم فاصله گرفته، اما هنوز خاموش نشده است. اگرچه دیگر کمتر کسی در میدانها و قهوهخانهها شاهد اجرای عروسکهای خیمهای است، اما نام این هنر در کتابهای پژوهشی، جشنوارههای نمایشی و تلاشهای برخی هنرمندان همچنان زنده مانده است.
در دهههای گذشته، پژوهشگرانی چون بهرام بیضایی و جابر عناصری با آثار و نوشتههایشان کوشیدند ارزش تاریخی و زیباییشناسانه خیمهشببازی را ثبت و حفظ کنند. در کنار این پژوهشها، گروههای هنری جوانتر در جشنوارههایی همچون جشنواره بینالمللی تئاتر عروسکی تهران (مبارک) به بازآفرینی و اجرای نمونههایی از این ژانر پرداختند. همین حضورهای کوچک اما پیوسته، موجب شد خیمهشببازی هرگز بهطور کامل به فراموشی سپرده نشود.
مرکز هنرهای نمایشی و برخی آموزشگاههای خصوصی نیز در سالهای اخیر کارگاههایی برای معرفی و آموزش این هنر برگزار کردهاند؛ کارگاههایی که هدفشان نهتنها آموزش عروسکگردانی سنتی، بلکه انتقال روحیه انتقادی و طنز اجتماعی این ژانر به نسل جدید است.
با این حال، واقعیت این است که خیمهشببازی هنوز راهی طولانی تا بازگشت به شکوه گذشته دارد. زمانی این نمایش عروسکی، بخشی جدانشدنی از زیست روزانه مردم بود و عروسکها با شوخی، هزل و انتقاد اجتماعی، هم سرگرم میکردند و هم آینهای از جامعه میساختند، اما اکنون اجراهای آن به جشنوارهها و جمعهای محدود پژوهشی خلاصه شده است.
کارشناسان معتقدند برای احیای واقعی خیمهشببازی باید دو مسیر همزمان طی شود. نخست، مستندسازی دقیق میراث موجود و معرفی آن بهعنوان بخشی از میراث ناملموس فرهنگی ایران و دوم، ایجاد فرصت برای حضور این ژانر در فضای عمومی و ارتباط دوباره با تماشاگر عام تا زمانی که خیمهشببازی تنها در سالنهای کوچک دانشگاهی یا کارگاههای تخصصی بماند، نمیتواند به حیات اجتماعی پررنگ خود بازگردد.
با وجود این، نشانههایی از امید نیز دیده میشود. هنرمندان جوانی که در جشنوارهها تجربه اجرای خیمهشببازی را داشتهاند، از علاقهشان به ادامه این مسیر سخن میگویند. برخی از آنها تلاش کردهاند با ترکیب عناصر مدرن صحنه و استفاده از موسیقی زنده، روحی تازه در قالب سنتی خیمهشببازی بدمند. هرچند این تجربهها هنوز محدود است، اما نشان میدهد این هنر کهن توانایی همنشینی با دنیای امروز را دارد.
در نهایت میتوان گفت خیمهشببازی امروز در مرحلهای گذار قرار دارد؛ نه آنقدر پررونق که به بخشی از سرگرمیهای عمومی بدل شود و نه آنقدر خاموش که تنها در کتابها جا بماند. تلاش پژوهشگران، حمایتهای پراکنده نهادهای فرهنگی و اشتیاق نسل تازه هنرمندان، همچون شعلههای کوچک، این میراث نمایشی را روشن نگاه داشتهاند. آینده خیمهشببازی بیش از هر زمان دیگر وابسته به نگاه مسئولان و میزان حمایت فرهنگی از هنرهای سنتی است؛ چراکه تنها با ارادهای جدی میتوان این ژانر را از سایه به روشنایی صحنههای پرشور بازگرداند.