به گزارش پردیسان آنلاین، در آستانه روزگارِ ناآرامِ منطقه، پرسشِ محوریِ این روزها در ذهنِ عامه و نخبگان یک سؤال ساده و در عین حال سرنوشتساز است: آیا رژیم صهیونیستی و در پی آن آمریکا حمله مجددی به ایران را در دستور کار دارد؟ پاسخِ کوتاه این است: هر دو جریان فکری که امروز در محافل کارشناسی شنیده میشود، از دل شواهدِ قابل اتکایی بیرون آمدهاند و هرکدام، بهگونهای واقعی، امکان وقوع یا عدموقوع را تبیین میکنند. اما آنچه در اینجا اهمیت دارد، نه صدور حکم قاطع، که فهمِ درستِ مختصاتِ مسئله و اتخاذِ تکالیف ملیِ هوشمندانه برای مواجهه با هر سناریوی ممکن است.
دو تحلیلِ متفاوت
در یک سوی میدان، کارشناسانی ایستادهاند که حمله نظامیِ مجدد را محتوم میدانند. محور استدلالِ این گروه دو چیز است: اول، راهبردِ توسعهطلبانه و نظامیگرایانه نتانیاهو و نخبگان جنگطلب تلآویو که از ابتدای بحران تا کنون نشان دادهاند تمایل دارند فشار را به داخل ایران بکشانند؛ دوم، سیاستِ فعال و گاه همکارِ آمریکا که در موازنه اخیر، با حمایتِ بیسابقه از اسرائیل، مجوزهای لازم را برای تلآویو فراهم کرده است. این گروه به نقاطی اشاره میکنند که در جنگ ۱۲ روزه آشکار شد، برای مثال حمله به مراکز حساس، ترورهای هدفمند و بهرهگیری از شبکههای منطقهای برای تضعیف اضلاع مقاومت. آنها میگویند وقتی حریف احساس کند کارتهایی در دستِ اوست از حمایتِ آمریکا تا تضعیفِ پدافندها و خلأهای اطلاعاتی ممکن است تصمیم به تکرارِ حمله بگیرد.
در سوی دیگر، طیفی از کارشناسان هستند که میگویند جنگِ جدید فعلاً در دستور کار نیست. استدلالِ این گروه مبتنی است بر چهار دلیل محکم؛ از بین رفتنِ عنصرِ غافلگیری، تقویتِ آمادگیِ نیروهای مسلح، اثباتِ قدرتِ موشکی ایران و انسجامِ ملیِ مردم. به بیانِ آنان، تجربه ۲۳ خرداد نشان داد که غافلگیری میتواند نقطه عطفی باشد؛ حالا که ایران «دیگر» غافلگیر نمیشود، هزینه حمله برای طرف مقابل بهطرز محسوسی بالا رفته است. افزون بر این، توانِ موشکیِ ایران و تجربه موفقِ شلیکهای دقیق در طولِ ۱۲ روز، پالسِ بازدارندگیِ قدرتمندی به محاسباتِ تلآویو و واشنگتن فرستاده است. از طرفی، نزدیکیِ چین و روسیه و حساسیتِ بازیگرانِ منطقهای نیز ابعادِ بینالمللیِ خروجیِ جنگ را پیچیده کرده است. و مهمتر از همه، همبستگیِ ملی و واکنشِ داخلیِ مردم ایران نشان داد تکیهبه «آشوبِ داخلی» بهعنوان پیشرانِ تغییرِ نظام، خیالی باطل است.
صدایِ هشدارِ منطقهای
محمدصادق کوشکی کارشناس مسائل خاورمیانه در گفتوگو با خبرنگارِ پردیسان آنلاین یک وجهِ مهمِ بحث را برجسته و اظهار کرد: بازیِ منطقهایِ اسرائیل و نوعِ مناسباتِ آن با کشورهای عربی و ترکیه و حتی عراق بسیار مهم است.
وی افزود: اسرائیل امروز کارتهای قابلتوجهی در دست دارد و از حمایتِ آمریکایی نیز بهرهمند است.
کارشناس مسائل خاورمیانه بیان کرد: اسرائیل بهدنبال «قدرتنماییِ کامل منطقهای» است و حتی حاضر شده برای تحققِ این هدف به خصومت با شرکای تجاری و نظامیِ پیشین مانند ترکیه متوسل شود. این اطراقِ منطقهای، بهویژه اگر با حضورِ جناحهای تندرو در کابینه نتانیاهو همپوشانی کند، بهمعنای آن است که تلآویو آماده آزمودنِ مرزها و ارسالِ پیامهای تهدیدآمیز فراتر از خطوطِ سنتی است.
کوشکی همچنین به اعتقادِ اسرائیل به نقشِ غافلگیری اشاره کرد، موضوعی که نشان میدهد هرچند غافلگیریِ ۲۳ خرداد دیگر سختتر شده، اما دشمن همواره دنبال راههای نو برای غافلگیری است.
واقعیتِ تلخ این است که نه میتوان با قطعیت گفت جنگ حتماً رخ خواهد داد و نه میتوان آن را بهکلی منتفی دانست. آنچه اما روشن است، چند تکلیفِ روشنِ ملی است که چنانچه روی آنها سرمایهگذاری شود، کشور هم در صورت جنگ و هم در صورت صلحِ طولانیمدت، وضعیتِ ایمنتری خواهد داشت:
تقویتِ بازدارندگی و پدافندِ یکپارچه: تجربه ۱۲ روزه نشان داد موشکها، توانِ ایران را بالا بردند و هزینه تهاجم را برای دشمن افزایش دادند. باید این ظرفیت نهتنها حفظ بلکه متنوعتر و توزیعشدهتر شود تا هر نقطهای از کشور آسیبپذیریِ کمتری داشته باشد.
حفظ و تقویتِ اتحادِ ملی: انسجامِ اجتماعی، بزرگترین خاکریزِ دفاعی است. هرگونه تضعیفِ این اتحاد، به نفعِ محاسباتِ دشمن خواهد بود. سیاستگذاران باید اقداماتی عملی برای حمایتِ معیشتی از اقشار ضعیف انجام دهند تا زمینِ بازیِ رسانهای و روانی بهنفعِ دشمن نشود.
پویاییِ دیپلماسیِ منطقهای و بینالمللی: ایران باید از فرصتِ نزدیکیِ چین و روسیه و تغییر در نگاهِ برخی کشورهای منطقه بهره ببرد، اما همزمان روی درهای دیپلماتیک با همسایگانِ محتاط نیز کار کند تا هزینه بینالمللیِ حمله به ایران افزایش یابد.
آمادگیِ غیرنظامی و مدیریتِ بحران: سناریوهای جنگ فقط در میدانِ نبرد اتفاق نمیافتند؛ بلاتکلیفیِ اقتصادی و اجتماعی میتواند چالشهایی بسازد. ساختارهای مدیریتِ بحران، توزیعِ کالاهای ضروری، و برنامههای شفافِ اطلاعرسانی باید از هماکنون تقویت شوند.
عملِ اطلاعاتی و ضدنفوذ هوشمند: جلوگیری از نفوذِ سرویسهای خارجی و شبکهسازیِ اپوزیسیونِ خارجی یک الزامِ امنیتی است؛ اما این کار باید مبتنی بر هوشمندیِ حقوقی و اجتماعی باشد تا بیشترین اثر را در کاهشِ تهدیدات بگذارد.
جنگِ اصلی در اذهان است
در پایان، شاید مهمترین آموزه این روزها همان جملهای باشد که در متن اصلی هم آمده: «جنگِ اصلی، نه در میدان، بلکه در اذهان رخ داده است.» رجزخوانیها، پیشبینیها و دامنزدن به ترسِ عمومی همه از یک چیز حکایت دارند: تلاشِ طرفِ مقابل برای اِعمالِ فشارِ روانی و اقتصادی. پاسخِ ایران اما باید دووجهی باشد، هم توانِ بازدارندهاش را حفظ و تقویت کند و هم در میدانِ ذهن و زندگیِ روزمره مردم، امید و ثبات را تقویت کند.
در عرصه عمل، این یعنی برنامهریزیِ هوشمندانه، اقدامِ همدلانه و اتخاذِ تصمیماتِ سیاسیِ شفاف و مسئولانه. در عرصه گفتوگو و گفتمانِ عمومی، یعنی پرهیز از دوگانهسازیهای افراطی نه از وحشت سخن بگوییم و نه از جسارتِ بیپایه؛ واقعبینیِ محاسبهگرانه و تأکیدِ مکرر بر همبستگیِ ملی بهترین سپر است. زیرا هرچه دشمن بیشتر بر «ترساندنِ مردم» و «قلبِ نظامِ تصمیمگیریِ داخلی» تکیه کند، ما باید بیشتر به «پاسداشتِ ملت» و «تقویتِ بنیه داخلی» تکیه نماییم.
در این رقابتِ پیچیده منطقهای، پیروزیِ واقعی آن است که جامعهای منسجم، نیروهایی آماده و سیاستگذاریای هوشمند داشته باشیم آمادگیای که هم هزینه حمله را برای طرف مقابل بهطرز غیرقابل بازگشتی بالا ببرد و هم امید و توانِ زندگی را برای مردم حفظ کند، این، نه شعار، که یک ضرورتِ تاریخی است.