برای بررسی و سنجش عیار عملکرد ارگان‌های دولتی در جشنواره‌های هنری فجر، ابتدا به سراغ «جشنواره فیلم فجر» رفته و به ارزیابی عملکرد «بنیاد سینمایی فارابی» خواهیم پرداخت.

به گزارش پردیسان آنلاین؛چند روز گذشته جشنواره‌های هنری فجر در سال ۱۴۰۱ به اتمام رسیدند، در واقع پروژه دشمن برای انزوای این جشنواره‌ها شکست خورد و حالا دیگر جریان‌های هنری کم کم به روال عادی و طبیعی خود بازمی‌گردند. در این بین به نظر می‌رسد فرصت خوبی است تا به واکاوی وضعیت موجود بپردازیم و آسیب شناسی دقیقی از کیفیت و شیوه برگزاری جشنواره‌ها داشته باشیم تا بتوانیم در سال آینده با کیفیت بالاتری آن‌ها را برگزار کنیم.

برای بررسی و سنجش عیار عملکرد ارگان‌های دولتی و حاکمیتی حاضر در جشنواره‌های هنری فجر، ابتدا به سراغ «جشنواره فیلم فجر» رفته و به ارزیابی عملکرد «بنیاد سینمایی فارابی» خواهیم پرداخت. جشنواره فیلم فجر به نسبت دیگر جشنواره‌های هنری هم قدیمی‌تر است هم اعتبار بیشتری دارد و هم هزینه بیشتری برای آن می‌شود.

بررسی نسبت عملکرد به وظایف بنیاد فارابی/ هزینه‌ها صرف چه می‌شود؟

در این بین بیشترین هزینه را در این جشنواره «بنیاد فارابی» انجام داده است. به واسطه همین موضوع در این گزارش تلاش می‌شود میزان «تناسب خروجی» با «هزینه‌کرد» «بنیاد فارابی» بررسی شود. لازم به ذکر است که در این گزارش فقط عملکرد فارابی در جشنواره فیلم فجر ۴۱ به بوته نقد گذاشته خواهد شد. در روزهای پیش رو به شکل مفصل‌تری عملکرد این نهاد مهم فرهنگی کشور را از زوایای دیگر نیز مورد سنجش قرار خواهد گرفت.

خریدهای فارابی؛ هزینه زیاد و کیفیت پایین

حرف و حدیث‌ها درباره رقمی حدود۲۳۰ تا ۴۰۰ میلیارد تومان هزینه است. اینکه چقدر این رقم دقیق است را باید «بنیاد فارابی» پاسخگو باشد و آمار شفافی از هزینه خرید فیلم‌ها ارائه دهد.

فارابی در جشنواره چهل و یکم ۹ فیلم داشت، فیلم‌هایی که به باور بسیاری از منتقدان، عموما جزو ضعیف‌ترین آثار حاضر در جشنواره بودند، اکثر فیلم ها به دور از اولویت های حاکمیتی بنیاد فارابی، بیشتر در ژانر اجتماعی بودند( موضوعی که در سینمای این دو دهه اشباع شده است)، حتی برخی از فیلم‌ها در ژانر نکبت و سیاه قرار می‌گرفتند و می‌توان آن‌ها را ذیل فیلم‌های سیاه نما صورتبندی کرد. با این همه مخرج مشترک فیلم‌های فارابی نه محتوا و مضمون مشترک که هزینه زیاد و کیفت بسیار پایین بود.

با اینکه این فارابی تلاش کرد، با کارهای رسانه‌ای آثار خریداری شده را خریدهای موفقی جلوه دهد اما هر آدم منصفی که سر سوزنی دغدغه بیت‌المال و منافع ملی کشور را داشته باشد، می‌تواند تحلیل کند که در این میدان چه اتفاقی افتاده و چطور مدیریت غلط فرهنگی می‌تواند آسیبی سهمگین به بار آورد.

مدیریت غلط فرهنگی

چند روز پیش روزنامه فرهیختگان در گزارشی با عنوان« فارابی و مدیریت ریچ‌کیدزی در سینما» نوشت: در واقع «بنیاد سینمایی فارابی» یک نمونه مطالعاتی برای فهم مدیریت غلط فرهنگی است. به نظر می رسد که نمونه‌ای از «مدیریت فله‌ای»  است که به مثابه یک بچه پولدار، که طبعا پاسخگوی نوع هزینه‌کردِ پولی که برای آن زحمت نکشیده هم نیست، با هزینه‌های غیرمنطقی از جیب مردم می‌خواهد با «تعدد» محصول، توان مدیریتی خود را «شو» کند و به رخ بکشد، غافل از آنکه مخاطب متخصص، از پسِ کیفیت و محتوای این تولیدات به خوبی مدیریت آماتور پشت آن را خواهد دید. 

حتی برای مخاطب ناآشنا با مکانیسم مدیریت فرهنگی دولتی، بدیهی‌ است که «تعدد» تولیدات در مجموعه‌ای که اصل و اساس آن بر «برون‌سپاری تولید» است، درصورت داشتن جیب پرپول امری‌ست بسیار سهل‌الوصول و برای هر مدیری با هر میزان از آشنایی با سینما،بسیار راحت قابل دستیابی‌ است. از قضا همواره مدیران دولتی سینما از داشتن کمیت بالا در تولیدات استقبال کرده‌اند به این علت که با توزیع پروژه‌ بیشتر طبعا محبوب دل سینماگران بیشتری خواهند بود. 

در این حالت آن چه که توان و سابقه‌ مدیر فرهنگی را نشان خواهد داد ارزیابی سرمایه‌گذاری او بر آدم‌ها، استعدادها و همچنین خط مضمونی و فکری پشت فیلمنامه‌هاست. 

حمایت از فیلمی درباره بلاهت مدیریت دولتی

«متروپل» به‌عنوان مهم‌ترین فیلم فارابی با ظاهری دفاع‌مقدسی، فیلمی در مرثیه‌ سینمای پس از انقلاب است. در دلِ شهری جنگ‌زده و در محاصره قرار است بازگشایی سینما روحی دوباره به زندگی مردم ببخشد، اما مسئولان فرهنگی حاکمیت با نگاه متوهم مانع از آنند. فیلم البته در روایت به اندازه همین یک خطی که گفته شد هم جذاب نیست، اما نکته‌ جالب این است که پول ساخت فیلمی در «تمسخر»، و نه نقد مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی را  نماد مدیریت فرهنگی دولتی یعنی فارابی پرداخت کرده است.

یعنی در سال تحریم سینما توسط روشنفکران، فارابی فیلمی ساخته برای نمایش بلاهت مدیریت دولتی در حذف چهره‌های شاخص سینما با توهم و تنگ‌نظری! 

هم‌صدایی کارگردان مورد حمایت فارابی با آشوب‌ها

گران‌ترین فیلم فارابی، پرخرج‌ترین فیلم حاضر در فجر، یعنی «گلهای باوارده»( این اثر همان فیلمی است که حمید فرخ نژاد حدود ۲میلیارد برای بازی در آن پول گرفت و از کشور خارج شد  بی‌ آن که پول بیت‌المال را برگرداند) هم مورد جالبی ا‌ست.

فیلم از همان زمان ساخت به‌دلیل مواضع سیاسی رادیکال کارگردانش در آشوب‌های چندماه اخیر دچار حاشیه شد، مواضعی که مدیران فارابی اساسا قدرت کنترل و مدیریت و برخورد با آن را نداشتند. در همان زمان حتی رسانه‌های پاپارتزی سینمایی هم اعلام کردند که فیلمساز تصمیم دارد فیلم را به جشنواره نرساند تا عملا فجر را تحریم کرده باشد. جالب است که تقریبا همین اتفاق هم افتاد. فیلم با چندبار نرسیدن و تاخیر در پخش بالاخره در روزهای آخر جشنواره به ضرب و زور در ساعتی خارج از برنامه پخش شد تا بسیاری از اهالی رسانه نیز نتوانند آن را ببیند.

فیلمساز هم در نشست خبری اعلام کرد که این فیلم نسخه‌ای «مزخرف» است که به اجبار مدیران در فجر پخش شده و به این ترتیب عملا پرونده گرانترین فیلم جشنواره -که نسبت به ساخته قبلی فیلمساز «آبادان یازده‌شصت» یک عقب‌گرد نیز به حساب می‌آمد- بسته شد تا توان مدیریت نیروها در بنیاد فارابی کاملا عیان شود. 

«کت‌چرمی» تبلیغ آنارشی و هرج و مرج

«کت‌چرمی» فیلم مهم دیگر فارابی هم نمونه‌ جالبی‌ست. تصور کنید در حال تماشای نسخه‌ فیکِ «مرد بازنده»(محمدحسین مهدویان) هستید با سه کاراکتر اصلی که نمادهای سیستمند. قهرمان فیلم که مامور بهزیستی‌ست، نفر دوم که اطلاعاتی‌ست و دیگری که پلیس است. جالب است که این سه در طول فیلم دست به قتل خودسرانه، آدم‌ربایی، جعل سند و پرونده‌سازی و… می‌زنند.

چیزی که در فیلم اساسا وجود ندارد «قانون» است و کاراکترهای مثبت فیلم هیچگونه التزامی به آن ندارند. قهرمان فیلم صراحتا معتقد است که عمل به قانون مانع رسیدن حق به حقدار است. دقت کنیم که نهادی دولتی فیلمی ساخته است کاملا در تبلیغ آنارشی و بن‌بست نشان دادن ساختار.

نکته این است که نه فیلمساز و نه مدیران نمی‌فهمند که حتی در فیلم‌های ضدسیستم هالیوودی هم قهرمان ماجرا با آنکه گاهی خارج از سیستم عمل می‌کند اما اَکت او درنهایت برای حذف یک نفر و در جهت ثبات سیستم و در تایید آن است نه تبلیغ آنارشی. 

بنیاد فارابی و پروژه شکست

۶ فیلم دیگر فارابی نیز همین وضعیت را دارند. «شماره ده» حمید زرگرنژاد یک فیلم هالیوودی متوسط است که حتی ذره‌ای رنگ و بوی دفاع مقدس ندارد. توانایی فنی و جهان ذهنی زرگرنژاد البته از دو ساخته‌ قبلی‌ا‌ش، «پایان‌خدمت» و «ماهورا» نیز کاملا عیان بود و کیفیت خروجی «شماره ده» با توجه به سابقه فیلمساز کاملا قابل پیش‌بینی.

فیلم نه‌تنها رنگ و بوی دفاع مقدس ندارد بلکه در تکنیک و روایت هم از سطح یک فیلم متوسط بالاتر نمی‌رود و درنهایت تبدیل به یک فیلم شکست‌خورده می‌شود. 

«بعد از رفتن» رضا نجاتی یک فیلم ضدقصه‌ بی‌مخاطب است که مشخص نیست به چه علت مورد حمایت فارابی قرار گرفته. به دلیل کیفیت متن به‌شدت ضعیفش یا مضمون خاصش. به قصه دقت کنیم؛ «آرش (صابر ابر) در سال‌های گذشته با همسرش تصمیم گرفته‌اند برای فرزندآوری از رحم اجاره‌ای استفاده کنند. او بعدها عاشق دختری می‌شود که فرزندش در رحم اوست. مخفیانه با او ازدواج می‌کند. همسر اولش متوجه می‌شود و در یک سانحه رانندگی کشته می‌شود.

همسر دومش تصمیم به تجارت و واردات می‌گیرد. آرش با قرض و وام و… پولی را تهیه‌ می‌کند اما همسر دوم با پول‌ها فرار می‌کند. حالا آرش که روی برگشتن به خانه را ندارد با فرزندش در جنوب زندگی می‌کند. قصه از جایی شروع می‌شود که همسر دوم پس از مدت‌ها بی‌خبری بازگشته است.» همه‌ اینها البته در گذشته اتفاق افتاده و در طول فیلم هیچ اتفاق جدیدی رخ نمی‌دهد. حتی به دلیل روایت گنگ ماجرا همین «بَک استوری»(پیشینه داستانی) را هم بعید است همه مخاطبان متوجه شوند. 

فقدان موضوعات مهم و استراتژیک

حالا سوال این است که چنین فیلمنامه‌ای با چه اولویت موضوعی در دستور کار بنیاد فارابی قرار گرفته است؟ داستان کلیشه‌ای مردی که به زنش خیانت کرده و دارایی‌ا‌ش توسط زن دومش کلاهبرداری شده، حتی اگر درست نوشته شود که در اینجا همین اتفاق هم نیفتاده، چه مضمون تازه و گفته‌نشده‌ای دارد که باید مورد توجه مدیران فارابی قرار بگیرد؟ آیا مساله اجتماعی به‌روزی را مطرح می‌کند؟ آیا دست روی یکی از موضوعات مهم و استراتژیک جمهوری اسلامی گذاشته است؟ یا صرفا قرار است که پروژه‌ای انجام شود و آمار تولیدات بالا رود؟

بازهم حمایت از جریان روشنفکری

 چند ماه پیش نیز وقتی بنیاد فارابی فیلم «جنگ جهانی سوم» را برای حضور در اسکار انتخاب کرد، بسیاری از دلسوزان نظام گله کردند که چرا باید فیلمی در تایید هولوکاست نماینده جمهوری اسلامی ایران در اسکار باشد. آن وقت‌ها بنیاد فارابی هیچ توجهی نکرد. فیلم بدون اکران عمومی( می‌خواستند به صورت نمایشی و با تقلب این موضوع را حل کنند اما در نهایت با اینکه در تبلیغات اعلام کردند که فیلم اکران عمومی می‌شود اما درواقع این بازی نمایشی فقط برای فریب فستیوال اسکار بود) به اسکار رفت و در نهایت هم نه چندان مورد توجه قرار گرفت نه به بخش پایانی راه پیدا کرد.

ضمن اینکه کارگردان فیلم‌ «جنگ جهانی سوم» که مورد حمایت فارابی قرار گرفته بود، هرکجا که دستش رسید علیه نظام هجمه درست کرد و در صف اول آشوبگران قرار داشت.

این یک نمونه مطالعاتی دقیق از رویکرد و وضعیت بنیاد فارابی است، در همین جشنواره هم این حمایت از آثار جریان روشنکفری ادامه داشته است.

روزنامه فرهیختگان نیز در این باره نوشت: فیلم «جنگل پرتقال» در فرم و محتوا یک فیلم کاملا انتلکت(روشنفکری) است و طبعا ربطی به اولویت‌های فارابی ندارد. حتی حمایت از فیلم اول این فیلمساز، به‌عنوان یکی از روشنفکران شناخته‌شده در فیلم کوتاه، می‌تواند محل پرسش جدی از اولویت‌های فارابی در استعدادیابی باشد؛ چراکه منطقا حمایت از چنین چهره‌هایی هیچ نسبتی با ادعاهای وزارت ارشاد و سازمان سینمایی فعلی ندارد. 

«هوک» و «کاپیتان» هم تله‌فیلم‌هایی هستند که نیازی به توضیح ندارند. به این لیست یکی‌دو فیلم دیگر فارابی را هم اضافه کنید که به گواه بسیاری از منتقدان و کارشناس‌ها حتی از همین آثار هم ضعیف‌تر بودند و به فجر راه نیافتند( برای اطلاع از رای و امتیاز منتقدان به فیلم‌های فارابی به نظرسنجی تخصصی ایرنا مراجعه کنید). 

حال سئوال اصلی را دوباره تکرار می کنیم که آیا جز تعدد تولید که اتفاقا نتیجه‌ا‌ش هدر دادن بودجه عمومی‌ست، دستاورد بنیاد دولتی فارابی در سال گذشته چه بوده است؟

وقتی مهمترین نهاد سینمایی کشور از رقبا عقب می ماند

نکته مهم این که حوزه هنری با سرمایه‌گذاری بر «در آغوش درخت» بابک خواجه‌پاشا را، اوج با سرمایه‌گذاری بر «سرهنگ ثریا» لیلی عاج را، و بنیاد شهید با ساخت «اتاقگ گلی» محمد عسگری را به‌عنوان فیلمسازان مستعد و آینده‌دار به سینمای انقلاب معرفی کرده‌اند. فارابی چه دستاوردی در سرمایه‌گذاری بر استعدادها و تشخیص فیلمساز آینده‌دار داشته است؟

حرف آخر و چند پرسش مهم 

مدیرعامل فارابی چندی پیش  اعلام کرده بود که، شوراهای فارابی را منحل کرده است. حال پرسش اول این است که با انحلال این شوراهای تخصصی برای خرید فیلم‌ها از چه سازوکاری استفاده شده است؟ آیا شخصی تصمیم گرفته است که کدام فیلم‌ها باید خریداری شود؟ در واقع پرسش اصلی این است که حالا که شوراها را حذف کرده‌اید، شورای ارزیابی انتخاب و ارزیابی قیمت فیلم‌های جشنواره چه کسانی بوده‌اند؟

این گونه به نظر می رسد که در واقع هرچه دلال‌ها توانسته‌اند، به خورد این بنیاد داده‌اند. فیلم‌های فارابی را هر کارشناس متوسطی می‌توانست به رقم‌های بسیار پایین‌تری قیمت‌گذاری کند. چه کسانی در خرید این فیلم‌ها نقش داشته‌اند؟ چقدر پول برای این آثار هزینه شده است؟ چرا آمارهای متناقض مطرح می‌شود؟ وقتی هر کارشناس متوسطی هم می‌تواند درک کند که عموم این فیلم‌ها در گیشه شکست سهمگینی می‌خورند با چه متر و معیاری دست به خرید این آثار زده است؟

پرسش دیگر این است که چرا بر روی فیلم اولی شکست خورده دوباره سرمایه گذاری شده است؟ کارگردانی که در سال های پیش فیلم اولش مورد حمایت این بنیاد بوده است و فیلمش فیلمی شکست خورده است، چرا دوباره مورد حمایت قرار گرفته تا اینبار یک تله فیلم را به عنوان اثر سینمایی ارائه کند؟ چرا باید کارگردانی میلیاردی پول بگیرد برای اثری که به احتمال فراوان دوباره در گیشه شکست خواهد خورد.

از سوی دیگر چرا یکی از اعضای هئیت انتخاب فیلم اولی‌های بنیاد فارابی تهیه کننده یکی از همان فیلم اولی‌ها می‌شود و میلیاردها تومان پول می‌گیرد؟ آن هم برای اثری که مضمون آن در راستای وظایف بنیاد فارابی نیست و ذیل جریان شبه روشنفکری قابل صورتبندی است.

کلام آخر این که در بین فیلم‌های خریداری شده بنیاد فارابی هیچ مخرج مشترکی وجود ندارد، نه از لحاظ مضمون، نه فرم و نه ژانر و زیبایی شناسی. درواقع فارابی که باید به دنبال تولید فیلم با مضمون‌هایی چون سینمای دینی، کودک و خانواده می‌بود، از وظایف خود دوره افتاده است و هرجا فیلمسازی فیلمی ساخته را با رقمی بسیار بالاتر از ارزش آن اثر خریداری کرده و در این بین به واسطه عدم شفافیت و دور نگه داشتن این عملکرد از چشم رسانه‌های پر مخاطب، بی‌شک زد وبندهای بسیاری هم قابل حدس است.

 لیست خریدهای فارابی کاملا خبر از یک بی‌سلیقه‌گی و فقدان اولویت‌بندی در مضمون، ژانر و…دارد و این موضوع فقط و فقط به بحث «مدیریت» برمی‌گردد. چرا که به زعم کارشناسان بررسی فیلم‌های خریداری شده توسط فارابی نشان می‌دهد که  فارابی از وظایف ذاتی خود دور مانده است و در این نهاد فرهنگی مهم و تاثیرگذار«با یک بلبشوی مدیریتی طرفیم که صرفا تعدادی پروژه را به تعدادی تهیه‌کننده برون‌سپاری کرده است. بچه‌پولداری که حداکثر می‌تواند پز پول پدرش -دولت – را بدهد و نه توانایی خود.»