افشین علا شاعر کشورمان با سرودن هجویه‌ای، تسلیت گفتن فرح به سالومه به خاطر مرگ سگش را مسخره کرد.

به گزارش پردیسان آنلاین؛افشین علا شاعر کشورمان که معمولاً نسبت به حوادث و رویدادهای روز، واکنش شاعرانه دارد با شعری، تسلیت گفتن فرح پهلوی، زن شاه مخلوع ایران به مجری سابق شبکه ضدایرانی منوتو را هجو کرد.
افشین علاء فرح را به خاطر تسلیت مرگ سگ مجری ضدایرانی مسخره کرد

شعر علا را بخوانید:

همزمان با جنگ و کشتار رفح

در عزا بنشست شهبانو فرح

با خودم گفتم ببین این غزه چیست

کز غمش حتی عیال شه گریست

بی‌خبر از این‌که آن شمع وجود

اشکش از داغ سگ سالومه بود

این‌چنین بانوی کاخ پهلوی

بر جهان آموخت درس معنوی

چون‌که حیوان‌دوستی کرد اختیار

برد از ابنای بشر، صبر و قرار

رفت اخبار ممالک در محاق

هم یمن هم غزه هم شام و عراق

هرکه بشنید از خلایق، این خبر

پس گریبان چاک کرد و دیده، تر

وای از آن ساعت که بانو در تراس

خواست با سالومه‌جان گیرد تماس

دست گیتی بر رخ خود چنگ زد

چون‌که شهبانو به سالی زنگ زد

حالتی بر این دو خونین‌بال رفت

کز غم آن جن و انس از حال رفت

طاقت از کف داد ناگه ملک فارس

چون‌که نشنید از سگ سالومه پارس

تسلیت چون گفت شهبانوی پیر

ناگهان برخاست از عالم، نفیر

طفلکی سالومه‌ سگ‌مرده نیز

منقلب شد از تماس آن عزیز

گفت: شهبانو! ندانی حال من

چون ز کف شد قبله‌ آمال من

کس نیامد جز تو بهر یاری‌ام

کس نداد این روزها دلداری‌ام

چون‌که در سوگ فلسطین‌اند خلق

جمله در بیداد و نفرین‌اند خلق

هیچ‌کس فکر سگ سالومه نیست

این تجمع‌ها برای غزه چیست؟

در جوابش گفت شهبانو به تخت

آگهم از تلخی این داغ سخت

چون که من هم داغ بی‌حد دیده‌ام

داغ‌ها در رفت و آمد دیده‌ام

لیک چون دارم به کف، پول زیاد

می‌برم داغ عزیزان را ز یاد

پس تو هم مانند من نستوه باش

در غم هجران سگ، چون کوه باش

پس رها کن مردم نامرد را

ول کن این جمعیت بی‌درد را

غربیان هم واقعا بی‌مزه‌اند

مثل ایران داغدار غزه‌اند

می‌کنند از عمق جان هر روز و شب

مرگ اسرائیل طفلی را طلب

طفلکی جرمش مگر در غزه چیست؟

کرد تنها ملتی را سر به نیست

او فقط دهها هزار از خلق کشت

نیست تاوانش خروش و خشم و مشت

مثل ایران، لندن و پاریس شد

غرب هم در صف پی ساندیس شد

هرطرف یک مشت دانشجوی گیج

چفیه می‌پوشند مانند بسیج

چون‌که مشغولند با غم‌های خرد

کس نمی‌گوید سگ‌ سالومه مرد

سگ چه می‌فهمند این دونان که چیست

بر بشر؟‌ نه، بر سگان باید گریست

چند روزی صبر کن سالومه‌جان

تا برون آیی خوش از این امتحان

باش راضی سالیا از سرنوشت

چون “تریسی” خفته در باغ بهشت…

گرچه این ابیات، طنزآلود بود

درد بی‌دردی در آن مشهود بود

با چه رویی سلطنت‌خواهان کنند

سر، پس از این بین هشیاران، بلند؟

پیش از این بین مجانین عنود

باز مقداری فرح معقول بود

چون عزادار سگ سالومه شد

ناگهان پرونده‌اش مختومه شد

راستی این جمع ناهموار چیست؟

این ادا و عشوه و اطوار چیست؟

یافت دیگر ملت ایران، یقین

این حکومت بیمه است از لطف دین

با براندازان هر آن‌کس گشت یار

عقل او را کرد زائل، کردگار

نهضت ما را چو با حق آفرید

دشمنان را جمله احمق آفرید