جنگ اوکراین نبرد ۲ واحد سیاسی نیست بلکه این جنگ نماد تلاش برای تغییر در نظام بین الملل است اما هزینه اصلی آن بر دوش اتحادیه اروپاست.
پردیسان آنلاین، گروه بین الملل- محمدرضا مرادی: در جنگ اوکراین که از اسفندماه ۱۴۰۰ شروع شد، در ابتدا تصور بر این بود که این جنگ در کوتاه مدت تمام خواهد شد اما اکنون که بیش از ۶ ماه از آن زمان میگذرد، هیچ دورنمایی برای آن دیده نمیشود. کشورهای غربی شدیدترین تحریمها را علیه روسیه اعمال کرده اند و در مقابل انواع تسلیحات مدرن را در اختیار اوکراین قرار داده اند. مسکو نیز سلاح گاز را در اختیار دارد که زمستان اروپا بستگی به بازی پوتین با این سلاح دارد. سوال مهم در مورد جنگ اوکراین این است که آینده این جنگ چه میشود؟
پردیسان آنلاین در پروندهای با عنوان «زمستان سرد، خیابانهای گرم» این مسئله را بررسی و در همین راستا نشستی نیز با عنوان «واکاوی جنگ اوکراین و آینده پیش رو» برگزار کرد. در این نشست دکتر «عابد اکبری» کارشناس مسائل اروپا و مدیر عامل مؤسسه مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار، دکتر «مهدی خانعلی زاده» پژوهشگر مطالعات امنیت بینالملل و دکتر «عفیفه عابدی» پژوهشگر مسائل بین الملل به بررسی این مسئله پرداختند که در ادامه بخش نخست نشست آمده است؛
* در ابتدا تصور میشد روسیه جنگ را به سرعت خاتمه داده و به نتیجه برساند، چرا نتوانست آن طور که در هفتههای ابتدایی پیشروی داشت آن روند را ادامه دهد؟ به عبارت دیگر، دلیل کند شدن پیشرویهای روسیه و حتی کاهش قدرت مقابله اوکراین و اینکه نمیتواند روسیه را وادار به عقب نشینی کند، چیست؟
عابد اکبری: به نظر من بهتر است در مورد برخی بازیگران اروپایی که در این جنگ و طولانی شدن روند آن تأثیرگذار بودند، صحبت شود. اروپا در سالهای اخیر دچار یک چالش هویتی بسیار جدی شده است. در سه سال پیش یعنی سپتامبر ۲۰۱۹ اجلاس سفرای فرانسه در سراسر جهان در پاریس برگزار شد که در آن آقای مکرون سخنران افتتاحیه این اجلاس بود. صحبتهای آغازین وی در این اجلاس برای من به عنوان کسی که اخبار اروپا را دنبال میکند، بسیار جذاب بود. مکرون سخنان خود را اینگونه آغاز کرد که ما یک بار در میانه جنگ دوم جهانی و سالهای پس از آن بین دو قدرت بزرگ یعنی آمریکا و شوروی قرار گرفتیم. به این ترتیب اروپا به صحنه نبرد تبدیل شد که در آن این دو قدرت همه هزینههای خود را در این صحنه تحمیل کردن و آن چیزی که در پایان این جنگ باقی ماند، ویرانهای به اسم اروپا بود. او میافزاید که امروز نیز اروپا به صحنه نبرد بین آمریکا و چین تبدیل شده است؛ حال باید دید اروپا در این میان چه نقشی دارد آیا یک بازیگر مستقل است؟ اگر این نقش به روشنی تعریف نشود باز هم پس از پایان نبرد این دو قدرت بزرگ ویرانهای باقی خواهد ماند به اسم اروپا. سپس به سفرای اروپایی و اندیشمندان اروپا و فرانسه هشدار میدهد که باید تعریفی از اروپا ارائه شود. بعد از برگزیت، امنیت هستی شناختی اروپا دچار چالش جدی تری شد. به عبارت یک بخش بسیار پرقدرت و پررنگ از اروپا جدا شد. بعد از برگزیت چند فرض در اروپا شکل میگیرد. فرض نخست که خاستگاه آن بیشتر در آلمان بود میگفت ما میتوانیم از قدرتی همچون روسیه برای پر کردن خلاءها در درون اروپا استفاده کنیم. البته این فرضیه در فرانسه با تردیدهایی مواجه بود. یک نگاه منفی نیز در مورد روسیه به ویژه در انگلیس وجود داشت که برگرفته از تجربه تاریخی آنان است. آنان همیشه نسبت به کنشگری روسیه در اروپا نگاهی منفی و بدبینانه داشتند.
به مرور اتفاقاتی در اروپا از جانب روسیه رخ میدهد. به عنوان مثال روسیه همزمان از احزاب چپ و راست آلمان حمایت میکرد. همچنین نمیتوان نقش روسیه را در انتخابات گذشته فرانسه کتمان کرد. رگههای کمرنگ از دخالتهای روسیه در انتخابات فرانسه را میتوان به وضوح دید. بنابراین ما با روسیهای مواجه هستیم که یک پارادوکس بزرگ برای اروپا است. اروپا از یک طرف نمیداند که باید با روسیه بجنگد یا اینکه باید آن را در اروپا پذیرفته و داخل خود هضم کند. با آغاز جنگ اوکراین این پارادوکس به صورت جدی و پررنگتری مطرح شد. تا قبل از جنگ این پارادوکس و معمای روسیه برای اروپاییها وجود داشت. بعد از جنگ این پارادوکس تشدید میشود و اروپاییها دچار یک تردید، ابهام و یک سوال بزرگ میشوند که اینک باید با روسیهای که مهاجم بوده بخشهایی از اروپا تعرض کرده است، چه کار کنند. همین حالا نیز در سخنان مسئولان اروپایی این پارادوکس قابل مشاهده است. آنان از یک طرف با رویکردی ستیزه جویانه تلاش میکنند مقامات روسیه به ویژه ولادیمیر پوتین را در الفاظ خود مورد تهاجم قرار دهند اما از یک طرف نیز نمیدانند واقعاً چطور میتوانند این موضوع را حل و فصل کنند.
چندی پیش یک اندیشکده آمریکایی گزارشی را منتشر کرده بود که در آن از این شرایط به عنوان یک شوخی یاد کرده بود و نوشته بود ما راه حلی به نام گفت و گوی مسالمت آمیز برای حل مشکلات با روسیه عنوان میکنیم اما در حقیقت این روش هیچ نتیجهای نمیتواند داشته باشد و صرفاً برای این است که ژست گرفته و بگوییم معتقدیم که گفت و گو تنها راه حل است. شاید پیشتر بسیاری از کارشناسان این پیشبینی را نداشتند که این جنگ تا کنون طول بکشد اما امروز ما پیشبینی میکنیم که شاید این جنگ تا پایان زمستان نیز ادامه یابد.
در حال حاضر دوره جنگهای اعلانی در دنیا پایان یافته است. یعنی جنگها آغاز یافته و به پایان می رسند بدون اینکه کسی آغاز و پایان آنها را اعلام کند. البته در این جنگ به واسطه کنشگری آمریکا اندکی اعلام جنگ به صورت واضحتر صورت گرفته اما به نظر من، ما دیگر به شکل کلاسیک شاهد آن نخواهیم بود که اعلام شود جنگ اوکراین به پایان رسیده است. ما با یک مسیر فرسایشی مواجه خواهیم بود. در حال حاضر دوره جنگهای اعلانی در دنیا پایان یافته است. یعنی جنگها آغاز یافته و به پایان می رسند بدون اینکه کسی آغاز و پایان آنها را اعلام کند. البته در این جنگ به واسطه کنشگری آمریکا اندکی اعلام جنگ به صورت واضحتر صورت گرفته اما به نظر من، ما دیگر به شکل کلاسیک شاهد آن نخواهیم بود که اعلام شود جنگ اوکراین به پایان رسیده است. ما با یک مسیر فرسایشی مواجه خواهیم بود. شاید یک سناریو این باشد که بدون اینکه روزی به عنوان پایان جنگ اعلام شود، شاهد یک فرآیند ستیزه جویانه میان این ۲ کشور و بازیگران دیگری که در آن دخیل هستند، باشیم.
در یک جمع بندی باید گفت طولانی شدن جنگ روسیه و اوکراین به دلیل تردیدها و ابهاماتی است که از لحاظ نظری در بازیگران درباره این جنگ، آینده و پیامدهای آن وجود دارد که باعث میشود همه دچار نوعی انفعال شوند. وقتی ما شاهد این حجم از انفعال از جانب بازیگران باشیم قاعدتاً نباید انتظار داشت که به این زودی جنگ خاتمه یابد.
* رصد گفتههای مقامات ۲ کشور روسیه و اوکراین نشان میدهد که هیچکدام واقعاً حاضر به تن دادن به آتش بس در شرایط کنونی نیستند. حتی زلنسکی که تحت فشار حملات روسیه قرار دارد، بارها اعلام کرده که در این شرایط حاضر به اعلام آتش بس نیست. طبعاً روسیه نیز به این مقدار قانع نخواهد بود. شرایط مدنظر روسیه و اوکراین برای تن دادن به آتش بس چه میتواند باشد؟
مهدی خانعلی زاده: مشکل اصلی که به خیلی از مسائل و ابهامات دامن زده و اکنون نیز میتواند آنها را رفع کند، این است که بدانیم جنگ اوکراین جنگ ۲ واحد سیاسی نیست به عبارت دیگر این جنگ ۲ کشور واحد نیست بلکه این جنگ نماد تلاش برای تغییر در نظام بین الملل است. اگر این جنگ، نبرد بین ۲ کشور برای گرفتن خاک یا هر امتیاز دیگری بود باید بسیار زودتر از این به نتیجه میرسید. این جمله که روسیه توان تصرف کییف را ندارد و برای همین جنگ طولانی شد به نظر من چندان درست نیست. به نظر من روسیه توان این کار را داشت اما تمایلی به انجام آن نداشت.
بنده اردیبهشت ماه برای مدتی به صورت میدانی از اوکراین بازدید کردم. موضوع اصلی که روسیه در آن شکست خورده این است که نتوانست شکست سیاسی اوکراین را رقم بزند. در حالی که قدرت شکست نظامی اوکراین را داشت. دستگاه حاکمیتی روسیه تصور میکرد که تهاجمی به اوکراین خواهد داشت و با فشاری که به اوکراین وارد میکند نیروهای نظامی کنار کشیده و آنان میتوانند کی یف را محاصره کنند. دولت زلنسکی ضعیف است و درست است که وی توانسته بود انتخابات را با اکثریت پیروز شود اما به طور کلی مردم اوکراین زیاد سیاسی نیستند. بنابراین دولت وی چندان محل حمایت به معنای پشتوانه سیاسی و غیره نبود. شایان ذکر است که این دولت برای مدتی دچار به هم ریختگی سیاسی نیز شده بود. بنابراین تصور روسیه مبنی بر اینکه این دولت ضعیف است که یا ناچار میشود فرار کند یا شرایط روسیه را بپذیرد و این مشکلها برطرف میشوند. با این وجود اما با دخالت آمریکا این اتفاق رخ نداد. به عبارتی چه از نظر نظامی و تسلیحاتی و چه از نظر سیاسی و تبلیغاتی زلنسکی در قدرت ماند.
روسها در ماه اول شهرک بوچا را گرفته و حدود ۵۰ و ۶۰ کیلومتر وارد خاک اوکراین شده بودند در آن زمان چیزی به نام مقاومت اوکراین اصلاً وجود نداشت. بوچا در بازدیدها بسیار سالمتر از خرمشهر کنونی ایران بود و آثار جنگی در آن وجود نداشت البته نه اینکه آنان نخواهند در برابر تجاوز روسیه مقاومت کند بلکه توان مقاومت نداشتند. از جمعیت ۴۴ میلیونی اوکراین ۱۰ میلیون تن از کشور خارج شده و مهاجرت کردند. حتی کییف نیروی نظامی چندانی برای مقابله با روسیه نداشت. بنابراین تانکهای روسیه تا چند کیلومتری کییف رسیده بودند. آنها سه یا چهار هفته بدون مقاومتی از طرف اوکراین در شهرک بوچا مانده بودند اما وقتی دیدند که دولت سقوط نکرده است گفتند ما به لحاظ سیاسی نتوانستیم موفق عمل کنیم، بنابراین از روش نظامی استفاده میکنیم. روسیه هر جایی را که اراده کرده گرفته است، تنها جایی که به معنای واقعی کلمه با مقاومت مواجه شد ماریوپل بوده است که گردان آزوف توانست با مقاومت خود در برابر روسیه پیروز شود. روسیه در حال حاضر اراده کرده است که میکلایف، خرسون و اودسا را تصرف کند. در همین یکی دو هفته اخیر میبینیم که پیشرویهای زیادی در مسیر رسیدن به این هدف داشته است
بنابراین میتوان گفت که ماشین جنگی روسیه هیچگاه متوقف نشده است بلکه اوکراین از نظر توان نظامی با وجود همه کمکهایی که به آن شده است یارای مقابله و مقاومت ندارد. طبق آمارهای موجود ۷۰ درصد از کمکهای که به اوکراین میشود به بازار سیاه انتقال مییابد. ماشین جنگی روسیه هیچگاه متوقف نشده است بلکه اوکراین از نظر توان نظامی با وجود همه کمکهایی که به آن شده است یارای مقابله و مقاومت ندارد. طبق آمارهای موجود ۷۰ درصد از کمکهای که به اوکراین میشود به بازار سیاه انتقال مییابد. در زمان حضورم در اوکراین با «سارا اشتون» خبرنگار آمریکایی ضد روسی و طرفدار اوکراین صحبت کردم که وی معتقد بود اوکراین نیز مانند سوریه است و حدود ۷۰ درصد از تسلیحات ارائه شده به اوکراین وارد بازار سیاه اسلحه میشود. بنابراین میتوان گفت علت طولانی شدن جنگ، عدم توانایی طرفین برای پیشبرد اهداف شأن نیست بلکه یک سری المانها و فاکتورهای سیاسی در این زمینه دخیل هستند.
روسیه همیشه عامل غیر اروپایی قلمداد میشد. بعد از فروپاشی شوروی اروپا تلاش کرد همان کاری را که با آلمانیها انجام داده بود در روسیه نیز پیاده کند. آنان معتقد بودند یک آلمانی اروپایی خیلی بهتر است اروپایی آلمانی است. تلاشهای آنان برای دستیابی به این هدف اجرای شد و تا حدی نیز موفق بود. در انتخابات اخیر فرانسه «مارین لوپن» به صراحت اعلام میکرد که با روسیه ارتباط دارد از این کشور وام گرفته و با آن روابط تجاری دارد. بنابراین بسیاری بر این باور بودن در آن زمان اگر ماجرای جنگ اوکراین مطرح بود احتمال پیروزی مارین لوپن در انتخابات بسیار بالا و حتی نزدیک به قطعی بود.
من معتقدم دیگر هیچ گاه جهان به قبل از جنگ اوکراین باز نخواهد گشت. این جنگ تمام نمیشود مگر اینکه تغییر در نظام بین الملل صورت گیرد. شکست روسیه در جنگ به معنای اینکه نتواند به اهداف خود برسد، نیست. البته این به معنای عدم موفقیت این کشور در گرفتن اوکراین نیست زیرا آمریکا نیز به عراق و افغانستان حمله و آن را اشغال کرد اما ما همواره میگوئیم که در این جنگ نتوانست راهبردهای خود را پیش ببرد. خروجی جنگ اوکراین اگر تقویت مجدد آمریکا باشد و به عبارتی از خاکستر جنگ اوکراین ققنوس آمریکا خارج شود آنگاه دیگر با یک آمریکایی ضعیف طرف نیستیم و نظام بین الملل جدید شکل میگیرد. در این زمان چین دیگر با یک آمریکای ضعیف که میتواند با آن رقابت تجاری داشته باشد طرف نیست بلکه با یک ابر آمریکا مواجه خواهد بود.
بنابراین روند فرسایشی جنگ به دلیل این است که اوکراینیها در حال مقاومت با تسلیحات دریافتی از غرب هستند و اگر تسلیحات به اندازه کافی و در زمان مناسب در اختیار آن قرار بگیرد حتی میتوانند دوباره برخی از مناطق را پس بگیرند. جنگ به این دلیل طول میکشد که روسها فکر میکردند، میتوانند تنها در مدت ۲ هفته نتیجه جنگ را مشخص کند اما این جنگ طولانی شد. برای طولانی شدن جنگ هیچ تصمیمی از طرف روسیه گرفته نشده بود پوتین منتظر زجرکش شدن اروپا است. برای اینکه بتوانیم برای نظام بین الملل جدید نظر بدهیم باید سه ماه منتظر بمانیم تا ببینیم که آیا در سه ماه آینده اروپا آسیب می بیند و دوام میآورد یا نابود میشود. پس از آن میتوان در مورد آینده نظام بین الملل اظهار نظر کرد.
در نهایت باید گفت این جنگ فرسایشی نشده و اتفاقاً هرروز در حال پیش رفتن است. فرض کنید روسیه شکست را بپذیرد و اوکراین نیز از مواضع خود کوتاه بیاید اما آیا تحریمهای که آمریکا و اروپا علیه روسیه اعمال کردند و دیگری سازی که اتفاق افتاده مسیر جداسازی انرژی اروپا از روسیه شرایط روابط اروپا روسیه را به قبل از جنگ باز خواهد گرداند قطعاً این گونه نیست.
*انتخابات میان دورهای کنگره در پیش است اما در این برهه تورم در آمریکا نیز افزایش پیدا کرده و فشارها بر بایدن و تیم آن بیشتر شده است. حتی بسیاری معتقد بودند که سفر نانسی پلوسی به تایوان در این راستا بود که دستاوردی در زمینه سیاست خارجی برای دموکراتها به ارمغان بیاورد که این اتفاق رخ نداد. با توجه به کمکهای تسلیحاتی و غیرتسلیحاتی که آمریکا به اوکراین ارائه میدهد و قطعاً از جیب مالیات دهندگان آمریکایی مبالغ را هزینه میکند، آیا بایدن همچنان این ریسک را میکند که حمایتهای خود را در آستانه انتخابات به نفع اوکراین افزایش دهد یا نه، به خاطر انتخابات هم که شده تلاش میکند کمی کج دار و مریز با موضوع اوکراین برخورد کند؟
عفیفه عابدی: اساساً سیاست خارجه آمریکا و سیاست بین الملل آن در بازتعریف و تولید تهدید است. به عبارتی این کشور با تعریف یک تهدید هم سیاست داخلی و هم خارجی خود را تنظیم میکند. آمریکا طی یکی دو دهه اخیر تلاش کرده است تا روسیه را به عنوان یک تهدید به جامعه خود معرفی کند. به موازات این امر همچنین تلاش داشته است تا روسیه را به عنوان دشمن مشترک آمریکا و اروپا جلوه دهد. آمریکا همواره تلاش میکند با استفاده از هژمونی رسانهای که دارد، هزینههایی را که برای سیاستهای تهاجمی خود در جهان انجام میدهد، توجیه کند.
نکته ظریف دیگری نیز در این موضوع وجود دارد که باید به آن اشاره کرد. با مرور راهبردهای نظامی آمریکا خواهید دید که این کشور از منابع متنوع برای تأمین هزینههای خود استفاده میکند. بخشی از این منابع از طریق مالیات تأمین میشود، بخش دیگر از طریق شریک شدن هزینهها با دیگر همپیمانان همچون اروپا تأمین میشود. بخشی دیگر اما از طریق شریک شدن هزینهها با کشورهای دیگر به ویژه اروپا است. به دلیل اتحادی که با اروپا دارد و مخصوصاً اینکه سازمان ناتو به آن کمک میکند. دیگری مربوط به محول کردن هزینهها به شرکتها و مؤسسات خصوصی همچون اسلحه سازی است. با وجود اینکه آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد اما باید گفت با نگاهی به اقتصاد این کشور میتوان دریافت که بخش عظیمی از هزینههای آمریکا از همین طریق انجام میشود.
بخش دیگر آن استفاده از منابع محلی است یعنی آمریکا در هر جایی که وارد جنگ شده است از منابع محلی استفاده کرده و نیازهای خود را تأمین میکند. فکر میکنم اگر این دو نقطه را در نظر داشته باشیم روش توجیه افکار عمومی آمریکا و همین طور که میدانید روش توجیه افکار عمومی آمریکا و افکار عمومی جهانی در مورد تداوم جنگ اوکراین و تهدید بین المللی بودن روسیه توجیه خواهد شد و سیاست داخلی افکار عمومی آمریکا و همچنین اساساً سیاست خارجه آمریکا و سیاست بین الملل آن در باز تعریف و تولید تهدید است.
اگر با موشکافی بیشتری درباره فعالیتهای ایالت متحده در گذشته نگاه کنیم، خواهیم دید که آمریکا از اوایل قرن ۲۱ به شکل بسیار ظریفی روسیه را به عنوان تهدید مشترک آمریکا و اروپا تعریف کرد. اگر با موشکافی بیشتری درباره فعالیتهای ایالت متحده در گذشته نگاه کنیم، خواهیم دید که آمریکا از اوایل قرن ۲۱ به شکل بسیار ظریفی روسیه را به عنوان تهدید مشترک آمریکا و اروپا تعریف کرد. با مرور نشستهای ناتو که طی این مدت برگزار شده است میبینید که با این که در آن زمان شورای همکاری روسیه و ناتو وجود داشت اما روسیه به عنوان تهدید مشترک معرفی میشد. این موضوع آنقدر ملموس بود که در سال ۲۰۰۷ سخنرانی پوتین را در این زمینه و واکنش به رویکرد یاد شده در اجلاس مونیخ شاهد بودیم. پوتین در این سخنرانی نسبت به سیاستهای تهاجمی آمریکا علیه روسیه واکنش نشان داد.
همچنین در مورد بحث ایران کره شمالی نکته جالبتر اینکه در اجلاس اخیر ناتو با وجود این که چین تا قبل از این هیچ نقشی در اجلاس نداشت اما اکنون و در چند سال گذشته به عنوان تهدید مشترک معرفی میشود. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آمریکا برای تحکیم هژمونی خود نیاز داشت ساختارها و ترتیبات بین المللی سیاسی ژئوپلیتیکی و اقتصادی را کاملاً آمریکایی کند. بنابراین از نظر اقتصادی نهادهایی را که در جریان جنگ سرد شکل گرفته بودند، تقویت کرد و به این ترتیب توانست نهادهای اقتصادی را غربی کند و از این طریق موفق شد مکانیسمهای مربوط به تحریمها را طراحی کند. در مسائل سیاسی و ژئوپلیتیک با موانع بیشتری روبرو بود.
آمریکا با بازتعریف ناتو تلاش کرد از طریق راهکار پیشروی ژئوپلیتیکی در شرق به هژمونی سیاسی نیز دست یابد. همانطور که در بحث گسترش نظام لیبرال دموکراتیک حتی از طریق جنگ در دکترین بوش توجیه میشد. روسیه اما به عنوان یک چالش اساسی در برابر این راهبردهای آمریکا قرار داشت. به همین دلیل است که از اوایل قرن ۲۱ شاهد آن بودیم که راهبرد آمریکا نسبت به روسیه تغییر کرد. روسیه با سیاستهای مقابلهای که در برابر پیشروی ناتو داشت به عنوان یک مانع جدی برای هژمونی آمریکا معرفی شد. در دوره اول ریاست جمهوری باراک اوباما نیز شاهد آن بودیم که آقای اوباما بحث احیای روابط با روسیه را در پیش گرفت اما در دوره دوم در زمینه روابط روسیه و آمریکا ورق کاملاً برگشت. همانطور که این موضوع و تغییر موضع درباره روابط بین آمریکا و ایران و همچنین آمریکا و چین صدق میکند.
این تفکر در آمریکا وجود دارد که با روابط کم تنش و مسالمت آمیز با کشورهای مثل روسیه و چین و ایران به این کشورها فرصت قدرتمند شدن خواهند داد که باید از آن جلوگیری کنند. به همین دلیل تصور میکنم که این جنگ و هزینههای آن همچنان ادامه خواهد داشت زیرا آمریکا حاضر نیست فرصت افزایش شاخصهای قدرت را به رقبای خود تقدیم کند. این نگاه آمریکایی به شرکای اروپایی آن نیز تحمیل شده است و از این طریق برای تأمین اهداف خود هزینههای تحمیل شده را نیز با یکدیگر به اشتراک میگذارند.
* در تکمیل سخنان شما و آقای خانعلی زاده باید گفت «جان مرشایمر» دانشمند علوم سیاسی آمریکایی در اواسط جنگ مطلبی نوشت که در آن ذهن پوتین را مورد ارزیابی قرار داد. بر اساس دیدگاه مرشایمر، محاسبات پوتین توسط یک دیدگاه سه بعدی یکپارچه و به هم پیوسته اداره میشود، که اولین مورد با ایده گسترش پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و گسترش آن به سمت شرق به سمت مرزهای روسیه آغاز میشود. دومین مورد نیز گسترش اتحادیه اروپا و آخرین آن نیز تلاش غرب برای دستیابی به لیبرال دموکراسی بر اساس الگوی غربی در همه کشورهای اروپایی است. پوتین طبق این دیدگاه معتقد است که از بین بردن یک دولت و قدرت متمرکز و اقتدارگرا در مسکو محرک اصلی تمام سیاستهای غرب از پایان جنگ سرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ تاکنون بوده است. پوتین در ساختار ذهنی خود بر این اعتقاد است که تلاش غرب برای عضویت کشورهای همسایه روسیه در ناتو و تأمین مالی انتقال دموکراتیک در کشورهای اروپای شرقی و جمهوریهای سابق شوروی تهدیدی بزرگ برای دولت قدرتمند در روسیه است که هدف اصلی تمام این تلاشها نیز در نهایت تضعیف این دولت قدرتمند و جایگزینی آن با یک دولت همسو با غرب در مسکو است. همچنین پوتین معتقد است که «کنفرانس دموکراسی» که ماه دسامبر توسط بایدن برگزار شد تقسیم مجدد جهان توسط آمریکا، بازگشت به فضای جنگ سرد و اقدامی خصمانه بود که مسکو و پکن را به عنوان دشمن معرفی کرد.
دیالوگی از فیلم بازی تاج و تخت به تازگی در رسانههای اجتماعی دست به دست میشود با عنوان زمستان در راه است و تحلیلگران در این رابطه میگویند که به احتمال زیاد زمستان نتیجه این جنگ را تعیین خواهد کرد به ویژه اینکه قیمت حاملهای انرژی به ویژه گاز در اروپا به شدت افزایش یافته است. به نظر شما آیا رسیدن فصل زمستان میتواند تا این حد در نتیجه جنگ اوکراین تأثیر گذار باشد؟
اکبری: زمانی که ترامپ در آمریکا به قدرت رسید و شعار «اول آمریکا» را مطرح کرد، این شعار به سرعت از از اول آمریکا به «تنها آمریکا» تغییر یافت و تا آخر دوره وی ادامه یافت. در دوره انتخابات و حتی وقتی بایدن در این کشور بر مسند قدرت نشست مهمترین سوال این بود که این شعار تنها آمریکا ادامه خواهد یافت یا با تغییراتی مواجه خواهد شد. اما بعدها مشخص شد که این شعار مربوط به یک حزب خاص نیست.
درباره مشخص شدن نتیجه جنگ در زمستان اعتقاد من بر این است که اروپا شاید یخ بزند و مردمان آن بمیرند اما نه برای کمبود گاز بلکه به دلیل تنهایی و فهم این تنهایی است. امروز امید اجتماعی در اروپا به شدت کاهش یافته است البته این به دلیل افزایش قیمت گاز نیست. بلکه به دلیل ناامیدی که در این کشور ایجاد شده است. امروز شاید بسیاری علاقه مند به مهاجرت به آلمان باشند اما درصد زیادی از مردم آلمان تلاش دارند که به استرالیا مهاجرت کنند به این دلیل که در اروپا و همچنین در آمریکا فوبیا و ترسی از روسیه ایجاد شده است. این ترسی است که مقامات آمریکا و اروپا به مردم خود تزریق کردند و در ازای آن هیچ آرامشی به آنان ارائه ندادند. بنابراین باید گفت زمستان سرد یک واقعیت است اما مربوط به لوله گاز نیست بلکه زمستانی است که در ناامیدی مردم تشکیل شده است.
* امروز از کشورهای اروپایی خبرهای بسیار عجیبی به گوش میرسد به عنوان مثال برخی میگویند در فرانسه مردم به خوردن خاک اره روی آوردند یا در انگلیس غذاهای کپک زده میخورند! سوال این است که آیا برای اروپا وارد شدن به این جنگ به صورت پیاده نظام آمریکا آنقدر ارزش داشت تا به این وضعیت برسد و این همه هزینه مادی و اجتماعی-امنیتی برای خود ایجاد کند؟ در مقابل این مشکلات اروپا به دنبال دستیابی به چه چیزی بود و آیا توانست به آن دست یابد؟ طبق شواهد موجود این روسیه نبود که به دنبال تصرف کشوری به سمت اروپا باشد بلکه برعکس این ناتو بود که تلاش داشت حلقه را بر روسیه تنگتر کند.
خانعلیزاده: اروپا امروز ساخته دست آمریکا است. تعبیر ارائه شده بسیار جالب بود زیرا همانطور که زمستان انرژی اقتصادی و سختی در انتظار اروپاست، زمستان هویتی و ایدئولوژیکی نیز برای اروپا در جریان است. میبینیم که حتی سارکوزی رئیس جمهور اسبق فرانسه زیاد به عنوان سیاستمدار ایدئولوژیکی شناخته نمیشود، حدود ۲ هفته بعد از شروع جنگ اوکراین بحثهای نظریه پردازی ارائه میدهد که در آن از تغییر برخی از موارد صحبت کرد.
میبینید که همه سیاستمداران اروپایی از تغییر برخی مسائل در جامعه جهانی صحبت میکنند. سوئد در زمان جنگ سرد هم عضو ناتو نشده بود اما اکنون این اتفاق رخ داده است. یا حتی باشگاههای لیگ انگلیس اعلام میکند که پول برای خرید بازیکن ندارند و مجبورند هزینه ورزشگاههای خود را تأمین کنند. اینها همه نشان دهنده تغییراتی است که از آن یاد میکنیم. این زمستان سرد که در امید مردم اروپا ایجاد شده است هم میتواند علت و معلول ماجراها باشد. اینک ملی گرایی در حال ایجاد است. وقتی به اروپا سفر میکنید به معجزه اتحادیه اروپا پی خواهید برد که چگونه این ۲۰ واحد سیاسی کاملاً جدا از هم و با فرهنگهای متنوع توانستند در کنار یکدیگر قرار گیرند. اما با وجودی که این بیشتر شبیه یک معجزه است اما به تدریج میتوانید دریابید که این روند نمیتواند بیش از این ادامه یابد. اگر کسی به موضوع اتحادیه اروپا با دقت توجه داشت و آن را بررسی کرده بود موضوع برگزیت برای او موضوع غیر قابل فهم یا غیر منتظرهای نبود.
اینک اتحادیه اروپا با وجود ترسی که از پوتین و بیشتر جنگ اتمی دارد تنها راه باقیمانده برای او نزدیک شدن به آمریکاست چارهای جز این ندارد. برای ایجاد ارتش اروپایی تلاشهای زیادی شده اما دیدیم که در جنگ بوسنی آنان نتوانستند از خود دفاع کنند و آمریکا مجبور شد تا جنگ را جمع کند. اکنون نیز میبینید که متوسل به ناتو میشود. در چنین شرایطی میبینیم که چسب طرح مارشال و چسبی که اتحادیه اروپا را شکل داد، دیگر اعتبار ندارد و اروپا نیز به یک نظم جدید نیاز دارد.
یکی از مشکلاتی که من بارها به آن اشاره کرده ام، این است که ما بحران مالی ۲۰۰۸ را به خوبی درک نکرده ایم. کتاب اوباما با عنوان «سرزمین موعود» اشاره مفصلی به رخدادهای سال ۲۰۰۸ دارد. چین و روسیه بعد از سال ۲۰۰۸ به کشورهای جدیدی تبدیل شدند و میتوان گفت که جهان بعد از ۲۰۰۸ جهان جدیدی بود زیرا کشورها فهمیدند که آمریکا قدرت چندانی ندارد؛ این بازیگر غیر قابل نفوذ نیست و میتوان در مقابل آن نیز ایستاد. در آن زمان همچنین اتحادیه اروپا متوجه میزان آسیب پذیری خود شد زیرا بحرانهای اقتصادی آمریکا به شدت روی اروپا نیز تأثیر گذاشت اما گزینه پیش روی اروپا چیست؟
در حال حاضر تمام تخم مرغهای اروپا از نظر سیاسی، اقتصادی و امنیتی در سبد آمریکا قرار دارد. در تاریخ اروپا میبینیم که فرانسه چندین بار به دلیل رویکرد آتلانتیک گرایی انگلیسی مخالف عضویت در اتحادیه بود. اکنون نیز میان کشورها، ملی گرایی و تلاش برای خروج از اتحادیه وجود دارد اما خروجی آن نتیجه مطلوب کشورها را در پی ندارد و آنها باز هم نمیتوانند این اتفاق را رقم بزنند. در حال حاضر تمام تخم مرغهای اروپا از نظر سیاسی، اقتصادی و امنیتی در سبد آمریکا قرار دارد. در تاریخ اروپا میبینیم که فرانسه چندین بار به دلیل رویکرد آتلانتیک گرایی انگلیسی مخالف عضویت در اتحادیه بود. اکنون نیز میان کشورها، ملی گرایی و تلاش برای خروج از اتحادیه وجود دارد اما خروجی آن نتیجه مطلوب کشورها را در پی ندارد و آنها باز هم نمیتوانند این اتفاق را رقم بزنند. در انتخابات فرانسه، مارین لوپن رأی زیادی را کسب کرده بود اما پس از جنگ اوکراین آرای او به شدت افت کرد. مکرون پس از آن افزایش سن بازنشستگی را اعلام کرد که دوباره ورق را برگرداند. بوریس جانسون در این زمینه میگوید مردم جهان از پیگیری اخبار اوکراین خسته شده اند. ۵۵ درصد مردم فرانسه زیر ۱۵۰۰ یورو درآمد دارند که اوضاع نابسامان آن را نشان میدهد. آنها میگویند تورم خاطره پدربزرگهای مردم فرانسه است و نسل جوان اصلاً تورم را ندیده بودند اما اکنون آنان نیز مشکلات ناشی از تورم را لمس کرده اند.
در یک جمعبندی در خصوص سخنان مرشایمر که اشاره کردید باید گفت که وی چند سال پیش به تهران سفر کرده و در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. او گفت که نظام بین الملل در حال تغییر است؛ رویکرد چین و روسیه نیز قطعاً نظامی خواهد بود و بنابراین، ایران و آمریکا باید با سازش این وضعیت را کنترل کنند.
ما در سال ۲۰۱۴ جنگ کریمه را نیز داشتیم اما مثل حال حاضر تغییر ایجاد نشد چون آن جنگ میان ۲ واحد سیاسی بود اما اینک جنگ برای تغییر نظام بین الملل است. بنابراین اروپا اکنون بازیگری نیست که بتواند در این ماجرا تصمیم بگیرد و مجبور است تخم مرغهای خود را در سبد یک طرف قرار دهد. به همین دلیل میبینید مرکل که چهره بسیار محبوبی در آلمان بود اینک به شدت منفور شده است زیرا مردم بر این باورند که با پروژه «نورد استریم ۱» و «نورد استریم ۲»، آلمان را به روسیه وابسته کرده است و باعث شده که با این جنگ آسیب ببیند.
اروپا در شرایط کنونی فردای جنگ جهانی دوم است که آنقدر آسیب سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی دیده که توانایی تصمیم گیری برای خود را ندارد و نیاز به قیم دارد. حال اگر آمریکا همانند قبل توانایی لازم برای مدیریت را نداشته یا داشته باشد، هر کدام جهت گیری متفاوتی را برای فرجام سرانجام اروپا مشخص میکند.
ادامه دارد…
Monday, 25 November , 2024