همه فکر می کنند یک روابط عمومی علاف و سرگردانم که مرتب سرم را در یک جعبه جادویی می گیرم؛ خودم هم گاهی فکر می کنم وقتم را به بطالت می گذرانم و بیهوده تلف می کنم.
همه نگاه عجیبی به من دارند، انگار خلافکارم؛ غافل از اینکه بدانند روزگار الکترونیک، من را به این حال روز انداخته است و شغلم اقتضا می کند که چنین باشم.
اعضای خانواده ام از من گله دارند و از اینکه همیشه در جمع گوشی به دست هستم خجالت زده می شوند ؛ آنها هر وقت بخواهند نظرم را به چیزی جلب کنند باید با دو دست خود، سرم را بالا بگیرند و یا فریاد بزنند تا لحظه ای به خواسته هایشان توجه کنم و آنقدر محو تماشای گوشی شده ام که خنده و لبخندهایم مصنوعی شده است.
جعبه جادویی در هنگام خرید، حضور در پارکف بازار و خیابان هم رهایم نمی کند و از بس چشمانم به آن دوخته ام بی تاب شده، گوش هایم دیگر قدرت شنیدن ندارد و مفاصل، مهره های گردن و انگشتان دست نیز هر کدام درد خود را دارند.
فضای مجازی و گوشی، غذای روح امروز و دیروز من نیست؛ غذای ۳۶۵ روز من است و من به اینکه همکارانمان بعد از ۸ ساعت کاری، دغدغه کاری ندارند و با آسودگی خاطر و فراغ بال به منزل می روند غبطه می خورم و افسوس می خورم که چرا یک روابط عمومی هستیم.
اینها را گفتم تا به همه فعالان عرصه روابط عمومی خسته نباشید و روزشان را تبریک بگویم و گوشه ای از سختی های کارشان را یادآور شوم؛ شاید فرجی حاصل شود.