دفاع مقدس نقطه ای در تاریخ این سرزمین است که تا همیشه دریاد و خاطره هر کس که ذره‌ای از آن را درک کرده باشد می‌ماند. از جان گذشتگی جوانان برای وطن شاید زیباترین غم‌نامه ای باشد که در طول سالیان تاریخ بشر نقش بسته؛ و از تمامی لحظات آن می‌شود غزل سرود. نگارش خاطرات […]

دفاع مقدس نقطه ای در تاریخ این سرزمین است که تا همیشه دریاد و خاطره هر کس که ذره‌ای از آن را درک کرده باشد می‌ماند. از جان گذشتگی جوانان برای وطن شاید زیباترین غم‌نامه ای باشد که در طول سالیان تاریخ بشر نقش بسته؛ و از تمامی لحظات آن می‌شود غزل سرود. نگارش خاطرات و روایت‌های عینی جنگ، می‌تواند مایی که نبوده‌ایم و ندیده‌ایم را در این زیبایی ها سهیم کند. و همچنین این قسمت مهم از تاریخ کشور را برساند به دست آیندگان تا بدانند این سرزمین از چه طوفان‌هایی گذشته است.

کتاب «دایی رضا» خاطرات حجت الاسلام والمسلمین رضا بسطامی، روحانی و رزمنده تیپ ۲۱ امام رضا (ع)، تیپ قائم (عج) و لشکر ۱۷ است که به کوشش و مصاحبه محمدمهدی عبدالله زاده گردآوری شده و در سال ۱۳۹۸ به سفارش اداره کل حفط آثار و نشر ارش‌های دفاع مقدس استان سمنان، در انتشارات صریر به چاپ رسیده است.  
در این کتاب، راویان مختلف به صورت موضوعی و سیر تاریخی  از خاطرات جنگی خود با حجت الاسلام بسطامی سخن می‌گویند. وی در سال  ۱۳۳۷ در خانواده‌ای دامپرور در روستای میغان شاهرود متولد شد

قسمتی از کتاب

از کودکی با دایی رضا بسطامی بزرگ شدیم. پدرش مثل پدرم گوسفند داشت. در تابستان گوسفندان ما، پدر دایی رضا و تعدادی از دیگران در یک آرام بودند. فکر می کنم هنوز پانزده سال نداشت که به آرام رفته بودیم تا در دوشیدن شیر گوسفندان و تهیه مواد لبنی کمک کنیم، می دیدم دایی رضا ظرفی را پر از آب چشمه کرده و نانش را با آن می خورد. به او گفتم چرا از ماست و کره استفاده نمی کنی؟ در جوابم گفته بود: دیگران هم در اینجا سهیم و شریک‌اند. شاید درست نباشد که من استفاده کنم.

وقتی دایی رضا در شاهرود دانش آموز دبیرستانی بود، اتاقی در حیاط دامادمان، مرحوم حاج علی اکبر حسنی با ابوالفضل عباسی (حاجی) و علی استاد حسینی (سردار) داشت. خواهرم می‌گفت چند بار دیده که دایی رضا برای آن دو نفر دیگر روضه می‌خواند او و فرزندانش نیز در روضه شرکت کردند.

در ایام تحصیل در شاهرود مقید بود در مراسم دعای کمیل و ندبه شرکت کند. یک صبح زمستان سرد با هم به منزل حاج اسدالله قزوینی رفتیم و در دعای ندبه شرکت کردیم.

هنگامی که در دبیرستان درس می خواند، وقتی در کوچه ها و پس کوچه های میغان راه می رفت، سرش را پایین می انداخت تا نگاهش با نامحرمی تلاقی نکند. این موضوع سبب شده بود، برخی به گونه دیگری نسبت به او قضاوت کنند.
حجت الاسلام رضا بسطامی از هنگامی که دانش آموز دبیرستانی بود، مبارزه با رژیم شاهنشاهی را شروع کرد. روشش هم کار فرهنگی بود. جلساتی را آشکارا و پنهانی برگزار کرده و به مرور بر ضد رژیم شاه روشنگری می کرد. برخی از کتاب های دکتر شریعتی و استاد مطهری در این جلسات محور بحث قرار می گرفت.

چند بار شبهای جمعه با گروهی همراه دایی رضا به قبرستان میغان رفتیم. افرادی همچون سید کاظم حسینیان، سید رضا حسینی، موسی ترابی فرد و ابوالفضل عباسی از اعضای این گروه بودند دایی رضا در آنجا برایمان دعا می خواند و صحبت می کرد. گاهی هم از دعای ضبط شده استفاده می کردیم.

درباره نویسنده 

عبدالله‌زاده متولد ۱۳۳۱ در شهر دامغان،  پژوهشگر تاریخ شفاهی دفاع مقدس و مولف ۲۰ عنوان کتاب در این حوزه است.