سوریه به‌دلیل مجاورت جغرافیایی با فلسطین اشغالی ازیک‌سو و عدم سازش با رژیم صهیونیستی ازسوی‌دیگر، یکی از محورهای جدی در معادلات راهبردی این رژیم محسوب می‌شود.

پردیسان آنلاین، سرویس بین الملل: بحران سوریه درحالی در اوایل سال ۲۰۱۱ با مداخله و موج‌سواری کشورهای خارجی آغاز شد که خیلی زود به یکی از عرصه‌های صف‌بندی‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل گردید. ژئوپلیتیک این کشور به‌گونه‌ای بود و هست که بازیگران متعددی خود را ناگزیر از اعلام موضع و تعیین رفتار درقبال آن می‌دانستند. در این میان، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ژئوپلیتیکی سوریه، مجاورت آن با فلسطین اشغالی است. این ویژگی که با سازش‌ناپذیری دولت حافظ اسد و سپس فرزندش بشار، از اهمیتی دوچندان برخوردار است، باعث شد تا جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی، این بار در آوردگاهی جدید، در تقابل با یکدیگر قرار گیرند. آنچه در ادامه می‌آید، نگاهی است تحلیلی به عرصه‌های تقابل این دو در میدان سوریه.

جولان؛ خاموش یا فعال؟

بلندی‌های جولان در استان قنیطره سوریه که در نبرد ۱۹۶۷ اعراب و رژیم صهیونیستی به اشغال این رژیم درآمد و در سال ۱۹۸۲ نیز کابینه آن، رسماً این بلندی‌ها را تحت حاکمیت جعلی رژیم صهیونیستی معرفی کرد، از مهم‌ترین نگرانی‌های صهیونیست‌ها در بحران سوریه است. این بلندی‌ها پس از سال ۱۹۷۳ که حافظ اسد تلاشی ناکام برای بازپس‌گیری آن داشت، تقریباً تا سال ۲۰۱۱ با نوعی رخوت در عرصه مبارزه با رژیم صهیونیستی همراه بوده است. حتی دولت سوریه چندبار نیز برای بازپس‌گیری آن از مسیر دیپلماتیک، کوشید و البته در میانه مسیر، آن را ناتمام گذاشت.

این رخوت و خاموشی در جبهه جولان، عملاً در بحران سوریه تغییر کرد به‌گونه‌ای که این منطقه، عرصه‌ای جدید برای احساس تهدید در رژیم صهیونیستی شد. رژیم صهیونیستی که با فعال بودن جبهه شمال (جنوب لبنان) از ناحیه حزب‌الله و فعال‌ بودن جبهه جنوب از ناحیه حماس و جهاد اسلامی روبرو بود و ازسوی دیگر، آتش مقاومت در کرانه باختری نیز از چند سال قبل درحال رخ‌نمایی بود، عملاً با جبهه‌ای جدید در جولان روبرو شد که دیگر نظم پیش‌بینی‌پذیر سابق را نداشت.

نشانه‌های متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد رژیم صهیونیستی چقدر نسبت به این جبهه نگران است، تاجایی‌که آن را در قالب جبهه شمال، در بخشی از گزارش برآورد امنیت ملی خود بررسی کرده است. از میان این نشانگان متعدد و رسانه‌ای شده، ذکر این نکته کفایت می‌کند که رژیم صهیونیستی حتی از جاسوسی چوپان‌های مستقر در بلندی‌های جولان هم برای ایران واهمه دارد و با هواپیما، بر سر آنان پیام مکتوب تهدیدآمیز می‌فرستد که مبادا برای ایران جاسوسی کنید! طبیعی است که برای محور مقاومتی که اکنون توانسته حتی آتش مقاومت را در سرزمین‌های ۱۹۴۸ نیز شعله‌ور سازد، فعال‌شدن جبهه جولان یک مزیت راهبردی سطح بالا محسوب می‌شود.

سوریه و محور مقاومت؛ حضور یا خروج؟

اگرچه براساس آنچه آمد، جبهه جولان تا پیش از بحران سوریه، به‌نوعی خاموش و غیرفعال بود اما دولت سوریه یکی از مهم‌ترین بازیگران محور مقاومت محسوب می‌شد. پس از اینکه در ماجرای انتفاضه ۲۰۰۰ در فلسطین، اردن، میزبانی با منت خود از حماس را پایان بخشید و حتی برخی از آنان را بازداشت کرد، دمشق مقصد بعدی رهبران و فعالان حماس شد. براساس آنچه این افراد گفته‌اند، در سال‌های حضور در سوریه، دولت این کشور رفتاری معقول و محترمانه با آنها داشته و حمایت‌های متعددی از آنها کرده است. رابطه دمشق و حزب‌الله هم در سال‌های ریاست بشار اسد، با استحکام بیشتری همراه بود.

براساس آنچه سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله در اواسط بحران سوریه آشکارا گفت، بشار اسد در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶، درهای انبارهای تسلیحاتی خود را باز کرده و به حزب‌الله اعلام داشته هرآنچه نیاز است می‌توانند دراختیار داشته باشند. این حمایت‌های نظامی که در حوزه سیاسی نیز مشاهده‌پذیر است، عملاً باعث شده بود تا از منظر ایران، دولت سوریه یک بازیگر اساسی محور مقاومت محسوب شود که می‌تواند نه‌تنها در حوزه‌های نظامی و امنیتی، بلکه در حوزه سیاسی نیز کنشگری معقولانه و وفادارانه‌ای در حمایت از مقاومت داشته باشد.

این جایگاه، باعث می‌شد تا سوریه در نگاه رژیم صهیونیستی، بازیگری نامطلوب با سطحی از تخاصم دیده شود که علاوه‌بر میزبانی و حمایت از گروه‌های مقاومتی چون حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی، زمینه تقویت حزب‌الله در لبنان را از سوی ایران فراهم می‌سازد. بنابراین یکی از عرصه‌های تقابل میان ایران و رژیم صهیونیستی در بحران سوریه، تلاش رژیم صهیونیستی برای تضعیف این بازیگر کلیدی محور مقاومت و خارج‌سازی آن از این محور بود و درمقابل ایران می‌کوشید تا با حمایت از دولت قانونی اسد، خط ضدیت با تل آویو را در سوریه زنده نگه‌دارد.

تروریست‌ها؛ بقا یا نابودی؟

از نظر رژیم صهیونیستی، یک مزیت راهبردی تروریست‌های فعال در سوریه اعم از سلفی‌ها، تکفیری‌ها و گونه‌های سکولار و لائیکی که بعضاً در ارتش آزاد حضور داشتند، تلاش آنها برای تضعیف دولت سوریه است. رژیم صهیونیستی به‌خوبی می‌دانست که آنها حداقل تا اطلاع ثانوی، خطری چشمگیر برای موجودیت جعلی این رژیم ندارند، چرا که یا به‌لحاظ فکری، خود را اسیر دوگانه دشمن دور/ دشمن نزدیک کرده‌اند و فعلاً ترجیح می‌دهند تا بشار اسد را به‌عنوان دشمن نزدیک از میان برند تا بعد نوبت مبارزه با رژیم صهیونیستی شود (که تجربه ثابت کرده است هیچ‌وقت چنین نوبتی حاصل نمی‌شود) یا اینکه اساساً به‌دلیل مزدوری برای کشورهای خارجی و قدرت‌طلبی در عرصه داخلی، اعتقادی به مبارزه با رژیم صهیونیستی نداشتند.

این باعث می‌شد تا رژیم صهیونیستی تحت شرایطی، حمایت از تروریست‌ها را در دستورکار قرار دهد چرا که حداقل در بستر زمان، فعلاً اطمینان داشت قدرت‌گیری آنها، سویه ضد صهیونیستی نخواهد یافت و ازسوی دیگر، حضور میدانی آنها را ابزاری لازم برای تضعیف بشار اسد و حتی خروج او از قدرت تصور می‌کرد؛ در چنین شرایطی، امکان شکل‌گیری یک دولت ضعیف در سوریه بیشتر از قبل می‌شد و این کاملاً به‌ سود رژیم صهیونیستی بود.

این درحالی است که از نگاه جمهوری اسلامی ایران، وجود تروریست‌ها با گونه‌های فکری سلفی، تکفیری، سکولار و لائیک در سوریه، نه‌تنها خطری برای بقای سوریه در محور مقاومت محسوب می‌شود، بلکه رشد این تفکر و کنش در جهان اسلام، عملاً می‌تواند چهارچوب‌های تمدنی آن را به‌ خطر انداخته و زمینه تضعیف کشورهای جهان اسلام را در سطحی کلان فراهم سازد. بنابراین ایران مقابله با رفتارهای تروریستی در سوریه و سایر کشورها را در دستور کار خود قرار داد.

تمامیت ارضی سوریه؛ حفظ یا تجزیه؟

در شرایط کنونی، غلظت و خطر ازمیان رفتن تمامیت ارضی سوریه مانند گذشته مطرح نیست، اگرچه مواردی چون شرق فرات، نوار شمالی سوریه و استان ادلب به‌همراه منطقه التنف در مرزهای عراق و سوریه، همچنان نیاز به تعیین تکلیف دارد. اما تا پیش از سال ۱۳۹۴ و ورود روسیه به معادلات نظامی سوریه، بحث از تجزیه بسیار رونق داشت. برخی مقامات رژیم صهیونیستی نیز برای ازمیان بردن خطر دولت مقاوم سوریه و رفع تهدید از ناحیه این کشور، می‌کوشیدند تا تجزیه سرزمینی آن را به‌عنوان یک راه‌حل طرح کنند.

به‌عنوان مثال موشه یعلون، وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی در سال‌های میانی این بحران گفت که سوریه دیگر منسجم نخواهد شد و احیای تمامیت ارضی و وحدت این کشور به‌صورتی‌که تاکنون می‌شناخته‌ایم منتفی است و سوریه به مناطق گوناگونی تجزیه می‌شود و جنگ بین این نواحی ادامه پیدا خواهد کرد. رام بن‌باراک، از مقام‌های وزارت اطلاعات رژیم صهیونیستی نیز تجزیه سوریه را تنها راه پایان دادن به بحران در این کشور دانست.

این درحالی است که تجزیه سوریه و وجود جنگی زمان‌بر و فرسایشی میان واحدهای جدید که مطلوب رژیم صهیونیستی است، می‌تواند به‌لحاظ ژئوپلیتیکی و دسترسی‌های جغرافیایی، برای همیشه خطر شکل‌گیری یک دولت عضو محور مقاومت را از میان ببرد یا تضعیف کند. در مقابل، جمهوری اسلامی ایران از ابتدای بحران بر حفاظ تمامیت ارضی سوریه تأکید داشته و در این راستا کوشیده است.

جمع‌بندی

سوریه به‌دلیل مجاورت جغرافیایی با فلسطین اشغالی ازیک‌سو و عدم سازش با رژیم صهیونیستی ازسوی‌دیگر، یکی از محورهای جدی در معادلات راهبردی این رژیم محسوب می‌شود. با آغاز بحران سوریه، این کشور به آوردگاهی برای نبرد مستقیم و غیرمستقیم جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان اصلی‌ترین حامی دولت قانونی بشار اسد با رژیم صهیونیستی تبدیل شد. براساس آنچه آمد، اکنون در این نبرد که البته همچنان نیز ادامه دارد، دست برتر از آنِ محور مقاومت است؛ در جبهه جولان حدی از فعال‌شدن قابل‌مشاهده است، دولت اسد در پیوند با محور مقاومت است، تروریست‌ها با وجود حمایت‌های بسیار از سوی دولت‌های خارجی، عملاً نتوانستند منجر به سقوط دولت اسد شوند و البته بخش زیادی از سرزمین سوریه نیز تحت حاکمیت دمشق قرار دارد.

دراین‌میان، رژیم صهیونیستی می‌کوشد تا با حملات مداوم موشکی خود به نقاط مختلف تحت حاکمیت اسد، مانع از تقویت آن و محور مقاومت شود. ادراک تهدیدمحور رژیم صهیونیستی ایجاب می‌کند که چنین رفتارهایی را از خود بروز دهد. اما آنچه باید در تحلیل‌ها محل تأمل بیشتر باشد، دست برتر مقاومت در حوزه راهبردی است، اگرچه متحمل هزینه‌هایی در حوزه‌های تاکتیکی و عملیاتی نیز می‌شود.